26 - 03 - 2020
افسانه ۱۹۰۰
جوزپه تورناتوره کارگردان سرشناس و صاحب سبک ایتالیایی است.
آغاز شهرت تورناتوره با فیلم سینما پارادیزو بود که توانست جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان را به دست آورد. از فیلمهای بعدی وی، میتوان یک تشریفات ساده، افسانه ۱۹۰۰، ستاره ساز و مالنا را نام برد.
افسانه ۱۹۰۰ فیلمی به کارگردانی جوزپه تورناتوره است که در سال ۱۹۹۸ با بازیگری تیم راث ساخته شد. این فیلم بر پایه نمایشنامه تکگویی نووچنتو اثر الساندرو باریکو ساخته شده است.
یکی از کارکنان کشتی کودکی را در کشتی پیدا میکند و او را به فرزندی قبول میکند. از آنجا که آن کودک را در آغاز سال ۱۹۰۰ پیدا میکنند اسم او را ۱۹۰۰ میگذارند. کودک بزرگ میشود اما پدرخواندهاش در حادثهای در داخل موتورخانه کشتی جانش را از دست میدهد.
یک شب که همه در کشتی خواب هستند متوجه میشوند که یک نفر در حال نواختن پیانو است و او کسی نیست جز ۱۹۰۰ که کودک است و این کارش باعث تعجب همه میشود. چندی بعد وی به یک نوازنده بزرگ پیانو تبدیل میشود به طوری که آوازه کارهایش به بیرون از کشتی هم میرسد…
۱۹۰۰ در کشتی دختری را میبیند و به نوعی عاشق او میشود، یک بار هم میخواهد از کشتی به خاطر آن دختر پیاده شود و به دیدن او برود اما باز هم منصرف میشود.
سرانجام کشتی نابود میشود و میخواهند کشتی را منفجر کنند و از بین ببرند، دوست قدیمی او میآید و میگوید که یک نفر در آن کشتی هست. به داخل کشتی میرود و ۱۹۰۰ را پیدا میکند. صحبتهای زیادی بین ۱۹۰۰ و دوستش رد و بدل میشود و در نهایت ۱۹۰۰ در کشتی میماند و کشتی منفجر میشود و ۱۹۰۰ در همان کشتی که در آن به دنیا آمده بود و زندگی کرده بود جان خود را از دست میدهد.
۱۹۰۰: شهرمون، لایت. نمیتونی انتهاش رو ببینی. میشه لطفا فقط بهم بگی که کجا تموم میشه؟
همه چیز خوب بود و منم خوشحال بودم، با پالتویی که تنم بود. خوشقیافه شده بودم و آماده پیاده شدن بودم. همه چیز تضمین شده بود، اما مشکل؟ نه این نبود. مکس، چیزی که من دیدم، من رو متوقف نکرد، چیزی که ندیدم متوقفم کرد. متوجه میشی؟ چیزی که ندیدم! توی تمام اون شهر که بیانتها بود، هیچ پایانی وجود نداشت. چیزی که ندیدم این بود که همه چیزها یه جا جمع میشن و به پایان میرسن. پایان دنیا. یه پیانو رو در نظر بگیر.
کلیدها شروع میشن، کلیدها پایان دارن و میدونی که ۸۸ تا کلید هست. کسی تعدادشون رو کم یا بیشتر نمیکنه. بیانتها نیستن. این تویی که بیانتهایی. و با اون کلیدها آهنگی که میسازی، بیانتهاست.
من این رو دوست دارم. و باهاش میتونم زندگی کنم. اما تو، من رو جایی میبری و چیزی رو جلوی چشمم میذاری که میلیونها کلید داره. میلیونها و میلیونها کلیدی که پایانی ندارند. مکس، این حقیقته. کلیدها پایانی ندارند. اون کیبورد بیانتهاست و اگر اون کیبورد بیانتها باشه، پس با اون کیبورد نمیتونی آهنگی بسازی. روی صندلی اشتباهی نشستی. اون پیانوی خداست.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد