پشت‌پرده قدرت تولیدی پنهان ایالات ‌متحده به روایت آمار بررسی شد:

افسانه صنعت‌زدایی

گروه تحلیل
کدخبر: 555410
صنعت تولیدی آمریکا نه تنها رها نشده بلکه به دلیل جهانی شدن زنجیره‌های تولید، بین‌المللی شده است؛ شرکت‌های آمریکایی با گسترش شبکه‌های تولیدی در سراسر جهان، ارزش تولید تحت کنترل خود را افزایش داده‌اند و بخش مهمی از تولیدات صنعتی را در خارج از مرزهای داخلی خود اداره می‌کنند.
افسانه صنعت‌زدایی

جهان‌صنعت– آرباچه، استاد اقتصاد در دانشگاه برازیلیا، پیش‌تر معاون وزیر و اقتصاددان ارشد در وزارت برنامه‌ریزی برزیل، معاون رییس بخش خصوصی در بانک توسعه آمریکای لاتین و کارائیب و عضو هیات‌مدیره بانک توسعه ملی برزیل  (BNDES) و اقتصاددان ارشد در بانک جهانی  و اوتاویانو کانوتو، پیش‌تر معاون رییس و مدیر اجرایی بانک جهانی، مدیر اجرایی صندوق بین‌المللی پول، معاون رییس بانک توسعه آمریکای لاتین (IDB)و معاون وزیر دارایی برزیل بوده است. او در حال حاضر پژوهشگر ارشد غیرمقیم در موسسه بروکینگز و پژوهشگر ارشد در اندیشکده Policy Center for the New South  است.

اگرچه روایت‌های سیاسی درباره «رها کردن» صنعت تولیدی توسط ایالات‌ متحده بسیار رایج‌ هستند اما واقعیت پیچیده‌تر و کمتر تیره‌وتار از آن چیزی است که بسیاری تصور می‌کنند. در واقع، تولید آمریکا از بین نرفته، بلکه بین‌المللی شده است زیرا شرکت‌های آمریکایی در داخل کشور به دنبال فرصت‌های باارزش‌تر رفتند.

باور عمومی این است که ایالات ‌متحده طی دهه‌های اخیر دچار یک صنعت‌زدایی عظیم شده و بخش تولیدی‌اش به ‌تدریج در برابر چین ضعیف شده است. این روایت مبنای بحث‌های گسترده‌ای درباره سیاست صنعتی، ملی‌گرایی اقتصادی و بازگرداندن تولید به خاک آمریکا بوده است اما اگر این فقط بخشی از حقیقت باشد چه؟ اگر صنعت آمریکا به جای ناپدید شدن، صرفا «تغییر آدرس» داده باشد چه؟ بررسی دقیق‌تر داده‌ها نشان می‌دهد آنچه آمریکا در تولید داخلی از دست داده، ممکن است در قالب حضور جهانی تولیدی به دست آورده باشد. صنعت آمریکا به جای فروپاشی، بین‌المللی شده است. درست است که سهم تولید از GDP آمریکا کاهش یافته است: در سال‌‌۱۹۷۰ حدود ۲۴درصد اقتصاد آمریکا بود اما تا سال‌۲۰۲۳ به کمتر از ۱۱درصد رسید. اشتغال صنعتی نیز از اوج خود در دهه‌۱۹۷۰ نزدیک به ۷‌میلیون شغل کاهش یافت. این ارقام این ایده را تقویت کرده‌اند که آمریکا «صنعت خود را رها کرده است» اما باید به دو نکته توجه کرد: نخست؛ با تحول فناوری، اشتغال در ازای هر واحد تولید در بسیاری از کشورها کاهش یافته است. برای نمونه، موفقیت تداوم‌ یافته آلمان در تولید نیز با کاهش اشتغال همراه بوده است.

دوم؛ ارزش‌ افزوده واقعی (تعدیل‌شده با تورم) در تولید آمریکا طی چهار دهه گذشته افزایش یافته است، حتی با وجود کاهش مشاغل کارخانه‌ای. ترکیب این بخش به سمت کالاهای باارزش‌تر مانند فناوری‌های پیشرفته و محصولات هوافضا تغییر کرده که با نیروی کار کمتر و سطح بالاتری از اتوماسیون تولید می‌شوند. در همین دوره، چین به قدرتی بزرگ در تولید تبدیل شد. در سال ۲۰۲۳ چین بزرگ‌ترین تولیدکننده صنعتی جهان بود و ارزش ‌افزوده آن به حدود ۶/‏۴‌تریلیون دلار رسید- تقریبا دو برابر ۸/‏۲تریلیون دلار آمریکا اما نتیجه‌گیری اینکه این امر نشانه افول رهبری صنعتی آمریکاست، نکته‌ای حیاتی را نادیده می‌گیرد: داده‌ها براساس قلمرو ملی محاسبه می‌شوند، یعنی فقط آنچه در داخل مرزهای یک کشور تولید می‌شود را می‌سنجند. این شبیه تفاوت بین GDP و GNP است اما برای تولید.

مشکل اینجاست که چنین روشی یکی از ویژگی‌های مهم اقتصاد قرن بیست‌ویکم را نادیده می‌گیرد: بین‌المللی شدن زنجیره‌های تولید. شرکت‌های بزرگ آمریکایی شبکه‌های تولیدی گسترده‌ای در خارج از کشور دارند، چه از طریق شعبات چه سرمایه‌گذاری‌های مشترک و چه قرارداد با تامین‌کنندگان محلی. این تولیدها هرچند فیزیکی در خارج رخ می‌دهد اما توسط مهندسان، طراحان و مدیران آمریکایی طراحی، هدایت و کنترل می‌شوند.

بنابراین تولید آمریکا ناپدید نشد بلکه جابه‌جا شد. کارخانه‌های آمریکایی در اروپا، آسیا، آمریکای لاتین و دیگر نقاط جهان بازارهای محلی و جهانی را تامین کرده و در زنجیره‌های ارزش جهانی ادغام شده‌اند. داده‌های اداره تحلیل اقتصادی آمریکا (BEA)  نشان می‌دهد که تا سال ۲۰۲۴ موجودی سرمایه‌گذاری مستقیم آمریکا در تولید خارج از کشور حدود ۱/‏۱‌تریلیون دلار بود، در حالی که رقم مشابه برای چین حدود ۲۰۰‌میلیارد دلار برآورد شده است. این فعالیت‌های صنعتی خارجی در حساب‌های ملی دیده نمی‌شوند. با اندازه‌گیری صرفا آنچه در داخل تولید می‌شود، مقیاس واقعی تولید تحت‌کنترل آمریکا کمتر از واقعیت نشان داده می‌شود. در حقیقت آمار BEA نشان می‌دهد که اگر تولید خارجی تحت کنترل شرکت‌های آمریکایی نیز لحاظ شود، «ارزش جهانی تولید» آمریکا می‌تواند به حدود ۹/‏۳‌تریلیون دلار برسد – بسیار نزدیک به کل تولید چین. افزون بر این، تمام صادرات چین به‌طور کامل «ساخت چین» نیست. طبق داده‌های OECD، بخشی از ارزش صادرات چین به نهاده‌های وارداتی مربوط می‌شود، به این معنا که کمتر از ۶۵درصد ارزش صادرات تولیدی چین در داخل این کشور ایجاد می‌شود. در مورد آمریکا این سهم حدود ۸۰درصد است که نشان می‌دهد آمریکا ارزش بیشتری را در مراحل تحت کنترل خود جذب می‌کند. بخشی از سردرگمی درباره «صنعت‌زدایی آمریکا» ناشی از شیوه محاسبه GDP بخشی است. سهم قابل توجهی از ارزش‌ افزوده در تولید- به‌ ویژه در فعالیت‌های باارزش- به‌ عنوان «خدمات» دسته‌بندی می‌شود. لجستیک، تحقیق و توسعه، مهندسی، نرم‌افزار، حق ثبت اختراع، برندینگ، توزیع، طراحی و مدیریت زنجیره تامین همگی در تولید ادغام شده‌اند اما تحت طبقه‌بندی دیگری قرار می‌گیرند. به این ترتیب وقتی شرکتی مانند بوئینگ تولید را با استفاده از تامین‌کنندگان جهانی هماهنگ می‌کند، بخش عمده‌ای از ارزش ‌افزوده در آمریکا به‌ عنوان تولید ثبت نمی‌شود، اگرچه کاملا به آن مرتبط است. اگر قابلیت‌های تولیدی با کارکردهای خدماتی مرتبط یکجا در نظر گرفته شوند، ردپای صنعتی آمریکا حتی بزرگ‌تر از چین به نظر می‌رسد.

بنابراین پرسش اصلی فقط این نیست که «چه مقدار و کجا تولید می‌شود» (آنگونه که رییس‌جمهور آمریکا دونالد ترامپ بر آن وسواس دارد). پرسش مهم‌تر این است که چه کسی زنجیره‌های تامین صنعتی را کنترل می‌کند و ارزش حاصل از آن را تصاحب می‌کند. از این منظر آمریکا همچنان کشوری بسیار صنعتی است، هرچند از طریق مدلی پیچیده و جهانی ‌شده. این واقعیت پیامدهای مهمی برای بحث‌های مربوط به بازصنعتی‌سازی، تجارت، تعرفه‌ها و سیاست صنعتی دارد. موضوع صرفا «بازگرداندن کارخانه‌ها» نیست بلکه فهم این است که چه کسی کنترل را در دست دارد، ارزش کجا ایجاد می‌شود و چگونه می‌توان شبکه‌های تولید را به شکل مقاوم‌تر، کارآمدتر و پایدارتر سازماندهی کرد. هرچند روایت صنعت‌زدایی از نظر سیاسی سودمند است، واقعیت بسیار پیچیده‌تر و کمتر ناامیدکننده است. آمریکا ممکن است کارخانه‌هایی را از دست داده باشد اما ظرفیت صنعتی خود را از دست نداده است؛ این ظرفیت صرفا فراملی شده است. در دورانی از بازآرایی ژئوپلیتیکی، تنش‌های تجاری و گذار انرژی، درک این ظرایف ضروری است. آینده تولید فقط به خطوط کارخانه‌ای که روزبه‌روز بیشتر از ربات‌ها پر می‌شوند، محدود نمی‌شود. مهم‌تر این است که کجا، چگونه و با چه کسانی تولید می‌شود و چه کسی سود و نفوذ ناشی از آن را به دست می‌آورد. تلاش‌ها برای بازگرداندن بخش‌های کاربر زنجیره تامین از طریق سیاست‌های بازگردانی  و تعرفه‌ها تاثیر اندکی بر تولید آمریکا داشته‌اند. احیای این بخش به قیمت از دست دادن فعالیت‌های باارزش‌تر تمام خواهد شد زیرا کسب‌وکارهای آمریکایی ناچار به تخصیص مجدد منابع محدود نیروی کار خواهند شد. خانوارهای کم‌درآمد که امروز از کالاهای وارداتی ارزان بهره می‌برند با افزایش قیمت‌ها مواجه خواهند شد، چه زنجیره‌های تامین داخلی ایجاد شود و چه نه. تلاش برای بازسازی «صنعت گذشته» نه تنها شکست خواهد خورد بلکه آمریکایی‌ها را فقیرتر خواهد کرد.

وب گردی