از تجربه تا سیاستگذاری

کدخبر: 541110
هنر و فرهنگ در بحران‌ها به تقویت انسجام ملی و بازسازی روانی جامعه کمک می‌کنند و نیاز به سیاستگذاری فرهنگی هدفمند را ضروری می‌سازند.
از تجربه تا سیاستگذاری

جهان صنعت– در میانه بحران‌های ملی و شرایطی که ثبات اجتماعی با چالش‌هایی جدی مواجه است، نقش هنر و فرهنگ به‌عنوان پیونددهنده لایه‌های مختلف جامعه بیش از همیشه اهمیت می‌یابد. هنر، برخلاف بسیاری از ابزارهای رسمی، توانایی آن را دارد که بدون تحمیل، مفاهیم کلان همچون همدلی، هویت جمعی، صبر و انسجام ملی را در دل افراد جای دهد و به بازسازی روانی و فرهنگی جامعه در مقاطع بحرانی کمک کند. هنر، زبان مشترکی است که می‌تواند میان نهادهای رسمی و مردم، میان اقوام گوناگون و میان نسلی‌های مختلف پلی ارتباطی بسازد و احساس تعلق را در سطحی عمیق‌تر از شعارهای رسمی زنده نگه دارد. همین ویژگی منحصربه‌فرد هنر است که بسیاری از دولت‌ها در سراسر جهان را به بازنگری در سیاست‌های فرهنگی خود در مواجهه با بحران‌ها واداشته است. در تجربه کشورهای مختلف، از جمله لهستان، لیتوانی و حتی در برخی مناطق درگیر جنگ مانند اوکراین، نمونه‌هایی وجود دارد که نشان می‌دهد چگونه نهادهای رسمی توانسته‌اند با سیاستگذاری هوشمندانه در حوزه هنر، انسجام ملی را تقویت و تاب‌آوری اجتماعی را بازآفرینی کنند. در این میان، ایران نیز از نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا دوران دفاع مقدس و حتی در بحران‌های اجتماعی سال‌های اخیر، همواره از ظرفیت هنر برای بازنمایی مفاهیم ملی، انتقال پیام‌های انسانی و شکل‌دادن به فضای روانی جامعه بهره برده است. نهادهایی چون حوزه هنری، دفتر ادبیات و هنر مقاومت، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صداوسیما، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و بسیاری از مراکز دیگر، در سال‌های گذشته فعالیت‌های ارزشمندی در زمینه ثبت و روایت فرهنگی از تجربه‌های بحرانی کشور انجام داده‌اند.

هنرهایی چون ادبیات، سینما، موسیقی، هنرهای تجسمی و حتی رسانه‌های دیجیتال، در همه این دوران‌ها تبدیل به عرصه‌ای برای گفت‌وگو، ترمیم روانی و شکل‌گیری درک مشترک از مفهوم «میهن» و «وحدت» شده‌اند. کتاب‌های خاطرات دفاع مقدس، آثار داستانی با محور مقاومت، موسیقی‌های حماسی، مستندهای روایت‌محور و نمایشگاه‌های هنری گوناگون، همگی به‌نوعی در کنار هم حافظه فرهنگی ما را ساخته‌اند؛ حافظه‌ای که تنها کارکرد تاریخی ندارد بلکه برای اکنون و آینده نیز الهام‌بخش است اما آنچه امروز اهمیت بیشتری دارد، نه‌فقط استمرار این روند بلکه روزآمدسازی و گسترش ابعاد آن متناسب با تغییرات اجتماعی و فناوری است زیرا جامعه امروز، مخاطبانی متنوع‌تر، نیازهایی پیچیده‌تر و انتظاراتی حساس‌تر از گذشته دارد. در چنین شرایطی، یکی از مولفه‌های کلیدی در بهره‌گیری موفق از ظرفیت هنر برای تقویت انسجام ملی، سیاستگذاری فرهنگی هدفمند، هم‌افزا و مبتنی‌بر نیازسنجی واقعی جامعه است. خوشبختانه زیرساخت‌ها و منابع انسانی لازم در کشور وجود دارد. هزاران هنرمند در حوزه‌های مختلف، صدها مرکز فرهنگی، ده‌ها جشنواره ملی و منطقه‌ای و حجم بزرگی از آثار آرشیوی و زنده، پشتوانه بزرگی برای این حرکت هستند. نکته اصلی اینجاست که این سرمایه‌ها چگونه در لحظات بحرانی می‌توانند به‌صورت هم‌افزا عمل کنند و پیام مشترکی را منتقل سازند؛ پیامی که نه صرفا تبلیغاتی بلکه از دل واقعیت اجتماعی برآمده و حامل معنا، آرامش، امید و همبستگی باشد.
تجربه موفق برخی پروژه‌ها در سال‌های اخیر نیز می‌تواند به‌عنوان الگو در نظر گرفته شود. مثلا مجموعه مستندهایی که با همکاری نهادهای فرهنگی و رسانه‌ای ساخته شده‌اند و روایت‌هایی انسانی، نه صرفا رسمی، از اتفاقات بحرانی را نشان داده‌اند. یا تولیدات هنری مشارکتی در مناطق مختلف کشور که مردم خود نقش‌آفرین آن بوده‌اند و از طریق هنر توانسته‌اند احساس بیان و مشارکت فرهنگی را تجربه کنند. همچنین فعالیت‌های هنری بین‌المللی در قالب هفته‌های فرهنگی، نمایشگاه‌ها و دیپلماسی فرهنگی نیز ظرفیت‌هایی هستند که با هماهنگی نهادهای مختلف می‌توانند تصویر ایران را در فضای جهانی واقع‌گرایانه‌تر و چندصدایی‌تر ارائه دهند. البته در مسیر استفاده حداکثری از ظرفیت‌های هنری برای تقویت انسجام ملی، چالش‌هایی نیز وجود دارد که توجه به آنها نه از سر انتقاد بلکه با نیت تقویت ساختارها و اصلاح سازوکارها ضروری است. نخست آنکه تولیدات هنری گاه از عمق اجتماعی فاصله می‌گیرند و به‌شکل نمادین یا تکراری درمی‌آیند. این مساله می‌تواند از جذابیت و اثرگذاری آثار در میان مردم بکاهد. برای رفع این مشکل، یکی از راهکارها مشارکت دادن مستقیم مردم در فرآیند تولید محتوا، بهره‌گیری از روایت‌های شخصی و اقلیمی و پرهیز از کلیشه‌های روایی است.
نکته دوم، استفاده هوشمندانه از فضای دیجیتال و رسانه‌های نوین برای انتقال پیام‌های فرهنگی است. نسل جدید با بسترهایی چون پلتفرم‌های آنلاین، شبکه‌های اجتماعی و محتوای تعاملی خو گرفته و انتظار دارد پیام‌های فرهنگی نیز با همین زبان و قالب منتقل شود. طراحی برنامه‌هایی که ضمن حفظ چارچوب‌های رسمی، با زبان خلاقانه و متناسب با ذائقه جوانان تولید شوند، می‌تواند در این زمینه بسیار موثر باشد. نکته دیگر، تقویت روایت‌های فرهنگی از مناطق کمتر دیده‌شده و اقلیت‌های فرهنگی کشور است. انسجام ملی زمانی پایدار می‌شود که همه اقشار و اقوام احساس کنند صدای آنها شنیده می‌شود، روایت‌شان در حافظه جمعی جای دارد و هنر آنها بخشی از هویت ملی است. حمایت از پروژه‌های هنری محلی، ثبت روایت‌های بومی و فراهم‌سازی فضا برای دیده‌شدن آثار هنرمندان مناطق مختلف کشور، می‌تواند در این زمینه موثر باشد و پیوندی واقعی‌تر میان مرکز و پیرامون ایجاد کند.
از سویی دیگر، حفظ و مستندسازی آثار هنری و فرهنگی تولیدشده در زمان بحران نیز مساله‌ای بسیار مهم است. این آثار بخشی از میراث معنوی و فرهنگی کشور به‌شمار می‌آیند و دیجیتال‌سازی، آرشیو مناسب و فراهم‌سازی بستر دسترسی عمومی به آنها، می‌تواند زمینه‌ساز بازتولید این تجربه‌ها در آینده باشد. بسیاری از کشورها در سال‌های اخیر، تجربه‌های موفقی در این زمینه داشته‌اند و با اختصاص بودجه مشخص برای حفاظت دیجیتال از میراث فرهنگی، امکان بازآفرینی فرهنگی را در شرایط مشابه فراهم کرده‌اند.
در نهایت، باید تاکید کرد که تقویت انسجام ملی از مسیر فرهنگ و هنر، پروژه‌ای بلندمدت، مشارکتی و مبتنی بر اعتماد متقابل میان دولت، هنرمندان و جامعه است. نهادهای فرهنگی کشور، با تجربه‌ای چنددهه‌ای و زیرساخت‌هایی قابل‌اتکا، می‌توانند در این مسیر نقش‌آفرینان اصلی باشند. آنچه اهمیت دارد، گشودگی نسبت به روایت‌های گوناگون، به‌روزرسانی سیاست‌ها متناسب با تحولات اجتماعی و ایجاد فضا برای شکل‌گیری گفت‌وگو و خلاقیت جمعی است. در دوران بحران، جوامع بیش از همیشه به معنا نیاز دارند و هنر، بزرگ‌ترین ابزار معناسازی در جهان انسانی است. اگر نهادهای رسمی بتوانند این ظرفیت را با هوشمندی و همراهی فعالان هنری به کار گیرند، نه تنها در عبور از بحران بلکه در ساختن آینده‌ای باثبات‌تر، منسجم‌تر و الهام‌بخش‌تر نقشی تعیین‌کننده خواهند داشت. هنر، در این معنا، نه فقط ابزاری برای روایت گذشته و تسکین حال بلکه پلی استوار برای عبور به سوی آینده‌ای روشن و همدلانه است.

وب گردی