10 - 03 - 2017
ادبیات روز روسیه
ادبیات امروز روسیه برای بسیاری از خوانندگان ناشناخته است. دلایلش فراوان است اما شاید مهمترینش عدم مراجعه مترجمان به آثار تازه روسی است. حتما آنها هم دلایل خودشان را دارند اما آنچه واضح است ادبیات دوستان ایرانی سالهای است از جریان تازه ادبیات روسیه دور بودهاند.
رفتم بیرون سیگار بکشم ۱۷ سال طول کشید
ادبیات روس دهههای اخیر با وجود داشتن داستاننویسان برجستهای که شهرت بینالمللی دارند، کمتر به مخاطبان فارسیزبان معرفی شده است. در این کتاب داستان از هفت نویسنده معاصر روس (دنیا روبینا، لودمیلا اولیتسکایا، لودمیلا پتروشفسکایا، آندری گلاسیموف، ویکتور پِلِوین، میخاییل یلیزاروف و زاخار پریلپین) به فارسی ترجمه شده است، داستانهایی که اتفاقی انتخاب نشدهاند و جهانشان کموبیش بههم نزدیک است. قهرمانان این داستانها از لایههایی از جامعه انتخاب شدهاند که در گذشته امکانی برای رساندن صدایشان به گوش خوانندگان پیدا نمیکردند و چه بسا وجودشان نادیده گرفته میشد. تنهایی، روزمرگی و خشونت موجود در زندگی این قهرمانان که بازتاب مستقیم شرایط اجتماعی روسیه پس از فروپاشی اتحاد شوروی نیز هست به خوبی در این داستانها احساس میشود. مقدمهای کوتاه درباره هر کدام از این نویسندگان، نیز در آشنایی خواننده با زندگی و سبک هنری و آثارها مؤثر است. همه این نویسندگان در حال حاضر زنده هستند و مشغول نوشتن و همین مساله کتاب را جذابتر میکند. رفتیم بیرون سیگار بکشیم، ۱۷ سال طول کشید … کتابی است از جهان نهچندان مهربان نویسندگانی که سیگار کشیدنشان هنوز تمام نشده است.
آگراندیسمان
خولیو کرتاثار(۱۹۸۴ ـ ۱۹۱۴) یکی از اسطورههای ادبیات آمریکای لاتین است. نویسندهای آرژانتینی که در بلژیک به دنیا آمد، سالها در آرژانتین زیست و در فرانسه از دنیا رفت و در مونپارناس به خاک سپرده شد. او که با دولت آرژانتین مخالف بود تن به کوچ اجباری به پاریس داد. او نویسنده رمانهای لیلیبازی و امتحان نهایی است، یکی از بهترین داستانکوتاهنویسان جهان ادبیات، مردی موسیقیشناس که علاوهبر ذوق دانش ادبی و تاریخیاش منحصربهفرد بود. او نماد یک نسل از نویسندگان آمریکای لاتین بود و آثار سینمایی مهم بسیاری براساس داستانهایش ساخته شدهاند از جمله آگراندیسمان که آنتونیونی ساختش یا تعطیلات آخر هفته که گدار اقتباسش کرد. آگراندیسمان مجموعهای است از بهترین داستانهای کوتاه این غول آرژانتینی. غولی که یکی از شیفتگانش، گابریل گارسیا مارکز، داستان مشهور زیباترین غریق دنیا را درباره او نوشت. در داستانهای تکاندهنده این کتاب است که مثلا مواجه میشوید با دخترکی که تعطیلات تابستانیاش را در خانهای ییلاقی میگذراند که ببری در آن پرسه میزند … مردی در حال خواندن داستانی جنایی خیلی دیر درمییابد که خودش قربانی قاتل داستان است و … کرتاثار بر مرز میان امور روزمره و مرموز و حتی مخوف قدم برمیدارد. در داستانهای او همیشه سایهها و رمزهایی وجود دارند که وقتی انتظار نداری خودشان را بروز میدهند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد