20 - 04 - 2017
ابزار سیاسی یا هدف خیرخواهانه
امیدپورعزیز
این روزها انتقاد از دولت روحانی و کارنامه چهارسالهاش به امری عمومی و ظاهرا مباح بدل شده است و طیف منتقدان از داخل تا خارج، از اصولگرای سنتی تا اصولگرای تندرو، از مدعیان تحریم انتخابات تا دوآتشههای طرفدار نظام را دربر میگیرد. البته ذات این مساله که بتوان مسوولی را اینچنین آزادانه به باد انتقاد گرفت باید به فالنیک گرفته شود و آن را از نشانههای ارتقای سطح دموکراسیخواهی در کشور قلمداد کرد ولی مساله اساسی این است که عموما در دوران پرشور و هیجان انتخاباتی اغلب انتقادها و موضعگیریها شکل احساسی بهخود میگیرد و معمولا براساس حب و بغضها جهتگیری میشود. بنابراین برخلاف ژستهای اصلاحگرایانه و به اصطلاح مردمی منتقدان پرهیاهو، عموما انتقادها در چنین موقعیتی کاربرد سیاسی و انتخاباتی داشته و چندان موثر واقع نمیشود. بهعنوان نمونه مساله اشتغال که این روزها واژه پرکاربرد همه منتقدان دولت فعلی شده است، مسالهای به غایت پیچیده و چالشبرانگیز است و از ابعاد متعددی باید به آن پرداخته شود و مسلما بهراحتی و در کوتاهمدت توسط هیچ مدیر و سیاستمداری قابل حل نیست. سایر موارد دیگر نیز همچون مقوله اشتغال حقیقتا مسایلی مبسوط و پیچیده است و با شعارهای انتخاباتی و تخریبهای رگباری راه به جایی نمیبرند.
البته هدف از منطق ذکرشده این نیست که دولت روحانی یک دولت ایدهآل بوده و هیچ کم و کاستی ندارد بلکه اتفاقا بنا به نظر شخصی نگارنده دولت روحانی کاملا یک دولت متوسط است و کارنامه چهارسالهاش نیز بسیار جای بحث و نقادی دارد. ولی نکته طلایی اینجاست که واقعا هدفمان از نقادی چیست، اگر به دنبال بهبود مستمر امور و امیدواری نسبت به آینده کشور هستیم، مسلما نقدها باید در یک فضای سازنده، معقول و البته در سطوح تخصصی مطرح شود. ولی اگر هدف از نقادی اساسا حذف رقیب و باز کردن عرصه برای خود است که آنگاه ماجرا فرق میکند و باید با تردید بیشتری به این نقادیها نگریست. البته بعضا نقادیها ناگزیر بهنوعی اظهار فضل و کسب جایگاه و پایگاه قدرت و سیاست بدل میشود که بازهم باید در تشخیص آنها حساسیت لازم را بهخرج داد.با توصیفات فوق میتوان به یک استدلال منطقی اتکا کرد که عبارت است از اینکه یا نیتمان از نقدهای تند و تیز، تغییر ساختارهای موجود است یا اینکه بهدنبال ارتقا و اصلاح رویهها در قالب همین ساختارها هستیم.در باب تغییر ساختارها باید به این نکته توجه داشت که در حد ظرفیتهای موجود کشور امروزه تغییر ساختارها یا در چارچوب گفتمان اصلاحطلبی یا ذیل گفتمان اصولگرایی امکان تحقق دارد. هرگونه تصور دیگری غیر از این دو حداقل در شرایط کنونی امکان تحقق عینی و پایداری را ندارد. حال اگر تغییر ساختار در دولت فعلی در چارچوب گفتمان اصلاحطلبی مدنظر باشد که با توجه به تجربههای تلخ گذشته و بلوغ فکری و اجماعی که در چند سال اخیر در غالب صاحبنظران این گفتمان حاکم شده است، هیچ بدیل جایگزین و قدرتمندتری در شرایط فعلی جز شخص روحانی خروجی این طیف نبوده است. اما در طرف دیگر ماجرای تغییر ساختارها گفتمان اصولگرایی خودنمایی میکند؛ گفتمانی که خود مثنوی هفتاد من است ولی بهصورت خلاصه و کلی میتوان اشاره کرد که این گفتمان با وجود مدعیان متکثرش تفاوت چندانی با هم ندارند و با مرور تاریخ نماد آنها را بهصورت مبسوط در مجالس چهارم، هفتم، هشتم، نهم و همینطور تا حدی دولت اول هاشمیرفسنجانی و حتی دولت دوم او و بیتردید در دو دولت میتوان مشاهده کرد. همینطور بسیاری از نهادهای غیرانتخابی دیگر نیز عملا سابقه اصولگرایی داشته و مردم به عینه میتوانند از صدر تا ذیل این گفتمان را در مرور سالهای گذشته مشاهده کنند. بنابراین با آگاهی و تحلیل تمام سوابق گذشته و ماهیت فکری افراد میتوان یقین داشت که از کوزه همان برون تراود که در اوست. بنابراین در باب تغییر ساختارها عملا ما انتخابی جز دو گفتمان حاضر در صحنه سیاسی کشور یعنی اصلاحطلبی یا اصولگرایی نداریم. اگر مراد، کماکان استمرار هدفمند گفتمان رو به رشد اصلاحطلبی باشد که بیتردید با اجماع قطعی صاحبنظران فعلی این گفتمان گزینه دیگری جز روحانی نمیتوان متصور بود ولی اگر تبعیت از گفتمان اصولگرایی با آن سابقه تاریخی مدنظر باشد که اساسا هیچ تردیدی در سناریوی عبور از روحانی نمیتوان داشت.
حال چنانچه جنبه دیگری از نیات نقادی مبنی بر بهبود روزافزون امور و اصلاح بسیاری از رویهها در دولت روحانی نیز مدنظر باشد با توجه به جو ایجادشده بهشدت سیاستزده و هدفمند توسط طیف گسترده و دارای امکانات اصولگرایی، اینگونه موضعگیری عملا مشتبه شده و آب در آسیاب اصولگرایان میریزد. جامعه ایران اساسا بهدلایل متعدد نسبت به سیاستمداران و اعمال آنها بدبین است و با کوچکترین تلنگرها متاسفانه بدبینانهترین سناریوها را در ذهنش بازسازی میکند، دقیقا همان اتفاقی که برای شخص هاشمیرفسنجانی در سال ٨۴ تکرار شد. هرچند به مرور زمان شخصیت هاشمیرفسنجانی در وجدان قضاوتگر جامعه تبرئه شد ولی در اصل این دیگر نوشدارویی پس از مرگ سهراب بود و دولتهای نهم و دهم بهخاطر بسیاری از موضعگیریهای نسنجیده افرادی در دوران اصلاحات نسبت به هاشمیرفسنجانی بر ملت ایران تحمیل شد. اکنون نیز شاید نیات بسیاری نسبت به موضع انتقاد از روحانی اساسا مغرضانه نباشد ولی در واقع آنچه از عملکرد و مواضع ما منبعث میشود اهمیت دارد نه نیات و خیرخواهیهای به اصطلاح دلسوزانه ما.
بنابراین با عنایت به تمام استدلالهای فوق و با مطالعه دقیق و موشکافانه وضعیت چند سال اخیر دو کشور خاورمیانهای سوریه و مصر که هر کدام جای بحث و تحلیل فراوانی دارد، میتوان با اطمینانی قریب به یقین به این نتیجه رسید که در چارچوب اصلاحطلبی و مطالبه واقعی منافع ملی، تداوم دولت روحانی بهترین گزینه پیش روی ایرانیان در شرایط فعلی خواهد بود و هرگونه تردید و ایجاد دوگانگی در جامعه نسبت به این موضوع تبعاتی جبرانناپذیر و خسرانآفرینی برای آینده دموکراسیخواهی ایران خواهد داشت. بهنظر میرسد اگر موج انتقادها و مطالبهگریهای بحق از دولت روحانی را به بعد از انتخاب شدن مجدد او موکول کنیم یک نشانه درخشان در تاریخ بلوغ سیاسی مردم ایران و دموکراسیخواهی مستمر رقم خواهد خورد و میتواند نمونهای ارزشمند برای تمام کشورهای منطقه نیز محسوب شود حتی نشان دادن تمایل و همراهی عمومی مردمی با دولت او برای ریشهکن کردن بسیاری از معضلات کلان کشور نیز میتواند به بعد از هیاهوهای انتخاباتی موکول شده و بیجهت بر حساسیتها و بهانهجوییها افزوده نشود.
omid.pouraziz@gmail.com
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد