30 - 08 - 2017
آیسییو یا I see you ؟!
محمدرضا ستوده- امروز چهاردهمین روزه که بابا توی آیسییوئه. وقتی از پشت یه شیشه تازه تمیز شده باباتو نگاه میکنی، احساس میکنی شاید منظورشون از icu، I see you ئه. یعنی باباجان من دارم نگات میکنم! میفهمی که دارم نگات میکنم؟!
امروز ازم رضایت گرفتن که گلوش رو یه سوراخ کنن تا لوله بذارن که راحت نفس بکشه. بار دومی بود انگشتمو زدم توی استامپ و روی برگه رضایتنامه فشار دادم.
عفونت داره اذیت میکنه. نمیدونم بیشتر داره منو اذیت میکنه یا بابارو.
دکتر میگفت: این باکتری یه کم قویه و چنگ میندازه به جاهای مختلف. دلم میخواست میشد با رییس این باکتریها حرف بزنم. بهش بگم: میتونم ازتون خواهش کنم این دفعه رو استثنائا وظیفه ذاتیتونو انجام ندین!
میشه به بابام چنگ نندازین؟
میشه ولش کنین بیاد خونه؟
اون کاری نکرده که مستحق این وضع باشه..
توی زندگیش آزار همه بهش رسید ولی مقابل به مثل نمیکرد و مث وقتایی که آروم با موتورش از گوشه خیابون حرکت میکرد از کنار هر آزاری که بهش میرسید ساده و آروم رد میشد.
اون مث بقیه پیرمردهای امروزی حتی زمان شاه هم حال نکرد و هیچ موقع چیز تعریف کردنیای از اون دوران نداشت. عادلانه نیس که توی ۷۲ سالگی و زمان افتاده حالیش، شما عفونتها بیاین سراغش و بهش چنگ بندازین..
میتونم ازتون خواهش کنم که بذارین خوب بشه؟
تا الان من و خانوادم و دکترها و پرستارها و بابام تا اونجایی که تونستیم با این عفونتها جنگیدیم ولی پیروزی چشمگیری به دست نیاوردیم. شاید صلح راهحل بهتری باشه. شاید بشه با مذاکره کاری کرد. یا حداقل کاش میشد یه جوری اینارو به گوش اون میکروبها رسوند…
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد