13 - 12 - 2022
آنچه یک مرد باید بداند
قسمت ششم
در مرحله آخر با نگرش به نقش غیرقابل انکار همسر بیمار و به مدد روش جا افتاده «ماسترز و جانسن» تسلط بیمار را به کمک همسرش افزایش میدهم، درصدد هستم نتایج این شیوه درمانی را به زودی منتشر کنم.
فقدان انزال Ejaculation incompetence
طبق تعریف، «فقدان انزال» عبارت است از عدم وقوع انزال با وجود میل بالای جنسی و میزان کافی تحریکات.
فقدان انزال شکل خاصی از ناتوانی جنسی است که میتواند به صورت اولیه (primary) یا ثانویه (Secondary) ظاهر شود. به اعتقاد «ماسترز و جانسن» طبقهبندی این ایراد به عنوان شکلی از ناتوانی جنسی چندان علمی و صحیح نیست. این حالت درست در نقطه متقابل «انزال زودرس» (premature ejaculation) قرار میگیرد.
نظیر موارد دیگر ناتوانی جنسی، بیمار در مواجهه با مشکلی که دارد خود را در جریان چرخه معیوبی مییابد. ادامه و استمرار این چرخه خود میتواند موجد اختلالات نعوظی بیمار در تماسهای بعدی شود. یعنی اینکه بیمار به دلیل بروز اضطراب از عدم توانایی خود مضطرب شده و تحتتاثیر چنین اضطرابی و منعبث از پسنوردهای منفی روانی از دستیابی به نعوظ مطلوب عاجز میشود. این چرخه معیوب در بیماران ماسترز و جانسن به خوبی مشهود بوده است.
در اهمیت این مشکل و وخامتی را که بالقوه میتواند داشته باشد، همین بس که گفته شود، ۱۶ نفر از بیماران ماسترز و جانسن در اثر استیصال ناشی از فقدان انزال، زندگی زناشویی خود را از دست داده و مشکل آنان به نوعی به اجتماع تحمیل شده است.
اکثر بیمارانی که از فقدان انزال رنج میبرند به نوعی عصبی بوده و شخصیت وسواسی، انفعالی و پردغدغهای دارند.
در تجزیه و تحلیل بسیاری از بیماران مبتلا افکار نادرستی را میتوان ردگیری کرد که گاهی بسیار سادهاندیشانه به نظر میرسند؛ فیالمثل بیمارانی وجود دارند که فضای درونی واژن را آلوده انگاشته و احساس ناخوشایندی را در حین مقاربت دارند. ماسترز و جانسن شکلگیری و تکوین چنین عقاید نابجایی را در بروز پسنوردهای منفی، ناشی از تجارب ناخوشایند میدانند.
اگر انزالهای ابتدایی یک فرد با احساس گناه همراه شود، پسنوردهای منفی و بازدارندهای ایجاد شده که زندگی طبیعی جنسی فرد را تحتالشعاع قرار میدهند. تجزیه و تحلیل روانی یکی از بیماران ماسترز و جانسن به خوبی نقش تسهیلی یا مهاری والدین را روشن ساخته است. بیمار مذکور به دلیل بروز انزالهای شبانه و غیرارادی خود در هنگام بلوغ توسط والدین شدیدا مورد نکوهش و تقبیح قرار گرفته و دچار احساس گناه شدیدی شده بود. ماسترز و جانسن «فقدان انزال» بیمار را دقیقا ناشی از پسنوردهای منفی حاصل از این احساس گناه معرفی میکنند. اصولا برخورد اصولی، آگاهانه و تسهیلی والدین در مواجهه با تجارب کاملا طبیعی و لاجرم ابتدایی فرزندان بسیار پراهمیت و تعیینکننده است که به هیچ روی نباید از نظر افتد.
همانطور که قبلا نیز گفته شد پایان کار بیماران مبتلا به فقدان انزال معمولا اشکالات نعوظی است که مشکل اصلی و زمینهای بیمار را تحتالشعاع قرار داده و چهره آن را دگرگون میسازد.
در نظر داشته باشید که گاهی فقدان انزال به دلیل اشکالات عضوی مثل صدمه نخاع، دیابت یا مصرف بعضی از داروها ظاهر میشود. در صورت عدم وجود عوامل فوق تشخیص فقدان انزال، ناشی از اختلالات روانی قلمداد میشود. اهم علل روانی موجد فقدان انزال، شخصیت وسواسی و هویت انفعالی است. گاهی ترس از بروز حاملگی، احساس گناه یا اضطراب از دستیابی به ارگاسم زودرس علت ماجرا میشوند. سابقه ارتکاب به خودتحریکی در این بیماری وجود دارد یعنی تعدا زیادی از مبتلایان در گذشته خویش و بهخصوص در دوران بلوغ به این عادت ناشایست اقدام میکردهاند. فیالواقع آنچه بهعنوان یک بیماری در زندگی فرد مبتلا رخ مینمایاند نتیجه حتمی اشتغالات ذهنی وی در مواجهه با رخدادها و تجارب کاملا واقعی است.
همانطور که گفته شد نقطه مقابل آنچه به عنوان «فقدان انزال» شناخته میشود، «انزال زودرس» است. فصل مشترک موجود در این دو بیماری عدم وجود اختلالات نعوظی است، یعنی شخص مبتلا در دستیابی به نعوظ مطلوب جهت انجام مقاربت ایرادی ندارد و تمام مشکلات معطوف به فقدان یا وقوع زودرس انزال است. در این مورد نیز در بسیاری از موارد خودتحریکیهای ابتدایی در دوران نوجوانی علت بروز این عارضه است. یعنی بیمار در اثر خودتحریکیهای تکراری به دلیل دستیابی سریع و رویایی به ارگاسم آستانه پایینی پیدا میکند که نتیجه نهایی آن «انزال زودرس» در آینده او است.
درمان
حضور، همدردی، موضع متفاهم و شکیبایی همسر بیمار مبتلا نهتنها در مورد بیماری «فقدان انزال» الزامی و غیرقابل انکار است بلکه اصولا باید در تمام اقدامات درمانی لازم در ناتوانی جنسی مدنظر آید. این نکته نباید فراموش شود که اصولا ناتوانی جنسی مشکل مشترک بوده که زندگی دو انسان را صرفنظر از جنسیت تحتالشعاع قرار میدهد. اهمیت حضور همسر بیمار به قدری حیاتی و تعیینکننده است که در صورت عدم وجود آن هرگز نمیتوان به درمان امیدی بست.
بیماری فقدان انزال چندان شایع نیست و شاید به همین دلیل چندان نیز توسط عوام شناخته نشده است. این واقعیت سبب مقاومتی غیرقابل انتظار و مانعساز از سوی همسر بیمار برای شرکت در جلسات و برنامههای درمانی میشود. اصولا برای بسیاری از مردم تصور اینکه فقدان انزال از مشکلسازترین انواع ناتوانیها باشد، بسیار غیرقابل هضم و باورنکردنی جلوه میکند. از این رو بسط و گسترش آگاهی عمومی در دید کلی و آشنایی همسر بیمار از مشکلی که شوهر وی را در موضع یک ناتوان قرار داده است در بعد محدودتر از الزامات یک اقدام درمانی بجا و اصولی است. شاید درهیچ اقدام درمانی دیگری حضور همسر بیمار تا به این حد لازم نبوده و تعیینکننده نباشد.
هدفی که در درمان بیماری فقدان انزال باید ترویج شده و بارور شود القای باور «دادن و گرفتن» (Give & Take) است. در صورتی که بتوان با برنامههای درمانی و اصولی و روشنگر زوجین را به اهمیت زندگی مشترک و الزام حضور و موضع ایثارگرانه از سوی دوطرف آگاه ساخت، این هدف تحصیل شده است در غیر این صورت درمان چندان موفق نخواهد بود.
ماسترز و جانسن روش درمان بیمار «فقدان انزال» را به این طریق تشریح میکنند: اگر مرد مبتلا با خودتحریکی به انزال میرسد باید در لحظات خاصی که انزال را غیرقابل اجتناب مییابد مبادرت به مقاربت کرده تا در جریان فرآیند اصلاحگر و حساسیتزدایی، تجارب و عقاید ناروای خویش را از این عمل کمرنگ کرده و بالاخره زایل سازد.
در زندگی مشترک زوجین که سالها از بیماری فقدان انزال رنج بردهاند، وقوع اولین مقاربت کامل، لحظه تعیینکننده و پربهایی است. زین پس در صورت شکوفاتر شدن تفاهمات بین زن و شوهر میتوان به درمان بیمار امیدوارانه نگریست.
باید توجه داشت که اصولا در مراحل آغازین درمان، نکته مهم و موردنظر برطرفسازی ایراد شوهر است و کسب رضایت همسر بیمار در مراحل بعد در نظر میآید. گو اینکه در بسیاری از موارد بعد از بهبود شرایط فیمابین، ارتباط زوجین شکل معقول و طبیعی خود را بازیافته و بارورتر میشود.
بعد از انجام موفقیتآمیز مقاربت واژینال باید زمان آن را طولانیتر کرده، تا درمان کامل شود. طی این مرحله بیمار تسلط ارادی خود را در لحظات خاصی از مقاربت، برای انزال بازیافته و به این ترتیب در باور نامطلوبی که از شخصیت غیرطبیعی خود داشته است، تجدیدنظر میکند. نتیجه این بازیابی شخصیتی، بروز حس امنیت و اعتماد به نفسی است که در بسیاری از موارد ضامن بهبود و شکوفایی زندگی مشترک میشود.
همانطور که قبلا نیزگفته شد، بسیاری از بیماران مبتلا به «فقدان انزال» در اثر بروز پسنوردهای بازدارنده دچار «ناتوانی ثانویه» میشوند. پرواضح است که درمان این دسته از بیماران باید در آغاز در جهت اعاده قوای جنسی فرد بوده تا در شرایط جدید مشکل اصلی و زمینهای بیمار حل شود.
در پایان باید به نقش «رواندرمانی» در ارتقای میزان پذیرش بیمار نیز اشاره شود. تاثیر مهم و بسزایی که رواندرمانی در بیماری فقدان انزال دارد، تنها به این بیماری محدود نبوده و باید در اقدامات درمانی دیگر اشکال ناتوانی نیز در نظر آید. در حال حاضر در ایالات متحده آمریکا بسیاری از افراد با وجود کارگذاری موفق پروتز آلت اساسا از آن استفاده نمیکنند. با توجه به هزینههای سنگین این نوع اعمال، باید روشهایی را برای انتخاب بیماران مناسب اتخاذ کرد. اگر شخصیت بیماران مورد ارزیابی دقیق قرار گیرد، عدم پاسخگویی احتمالی آنها مشخص میشود و در صورت غیرقابل ترمیم شناخته شدن چنین شخصیتهایی از تحمیل هزینههای درمانی بیمورد به ساختار اجتماع میتوان پرهیز کرد. در رواندرمانی به زوجین به صورت واحد نگریسته میشود. بهتر است جلسات درمانی را در فواصل منظم هفتگی ترتیب دارد. تعداد این جلسات بسیار متغیر بوده و تابع شرایط زوجین و نیازهای درمانی آنهاست، یعنی از شش تا ۳۰ بار در هفته متغیر است. اهدافی که در اینگونه درمانها پیگیری میشود، عبارتند از:
برقراری حسن مسوولیت دوجانبه به منظور
کسب رضایت
در واقع بسیاری از ناتوانیها بیماری مشترک زوجین است و به این دلیل تفاهمات دوجانبه را نیز میطلبد.
اصلاح عقاید کاذب و پاکسازی اطلاعات غلط
سازماندهی سازگار و اصولی اشکالات روانی بیمار مبتلا به ناتوانی جنسی به مدد رواندرمانی امکانپذیر است. شناخت عقاید کاذب و ریشههای آنها از اهم اهدافی است که رواندرمانی دنبال میکند. در مرحله بعد عقاید کاذب را باید اصلاح کرده و سازمان داد. ارتباط زوجین بسیار اهمیت دارد؛ گاهی تنها به دلیل عدم وجود ارتباط مقبول زوجین، سوءتفاهمات، پنهانکاریها، وخامت شرایط پیش میآید، که همگی در صورت وجود ارتباط معقول قابلپیشگیری هستند. لازم است سطح آگاهی زوجین را از برخوردهای جنسی بالا برده و در صورتی که نشریات و دانستنیهایی در این زمینه در دسترس باشند، بهتر است به کار گرفته شوند.
حذف عوامل نگرانکننده و مضطربساز
همانطور که قبلا نیز یاد شد، شناخت زمینههای اضطرابزا در بیمار نقش کلیدی مهمی در درمان بازی میکند. اگر این زمینهها شناسایی شوند، امکان برخورد آگاهانه و تسهیلی وجود دارد. باید توجه داشت که حذف اضطراب در صورتی که موجود باشد در بهبود ناتوانی بسیار پراهمیت است.
بهبود شرایط زندگی مشترک
در بسیاری از موارد برخوردها، سوءتفاهمات، رنجشها و انتظارات برآورده نشده در زندگی زناشویی موجب بروز ناتوانی است. اینچنین بیمارانی تنها در فضای درون خانواده دچار ناتوانی و زوال میل جنسی بوده و فیالمثل بسیاری از تمایلات خود را از راههای انحرافی خارج از زندگی مشترک ارضا میکنند. در این مورد نیز شناخت عوامل حساسیتزا، اقدام ابتدایی در درمان به حساب میآید.
در رواندرمانی سوال همیشگی این است که چه درمانی برای کدام بیمار اختیار شود و این نوع درمان چقدر موثر
میتواند باشد؟
قبل از دهه ۸۰ تقریبا ۹۵ درصد ناتوانیها را روانی میدانستند. همانطور که گفته شد با توسعه وسایل تشخیصی و رشد رو به تزاید دانش اورلژی در زمینه کارکرد دستگاه جنسی تعداد بسیاری از عوامل تنی از بطن علل روانی بیرون کشیده شده و هویت مستقلی یافتهاند. اصولا در بین اشکالات جنسی ناشی از اختلالات روانی نقصان میل جنسی از همه به درمان مقاومتر است. با در نظر گرفتن اینکه موارد عضوی زوال میل جنسی میتوانند درمان شوند، نقش تشخیص افتراقی عوامل روانی موجد این نقصان روشن میشود. به مدد رواندرمانی امروزه میتوان بسیاری از اختلالات نعوظی را درمان کرد. حداقل تاثیر رواندرمانی در این مورد بالا بردن «اعتماد به نفس» فرد است هرچند که درمان نهایی که ایجاد نعوظ مطلوب است، هرگز کسب نشود.
نتایج درمانی
ماسترز و جانسن در درمان ۱۷ بیمار مبتلای خود تنها در سه مورد موفق نبودهاند. یعنی میزان موفقیت این دو دانشمند در درمان بیماری فقدان انزال به ۴/۸۲ درصد بالغ میشود که به هر حال قابل توجه و چشمگیر است. با حذف یک مورد دیگر از بیماران ماسترز و جانسن میزان این موفقیت از این هم افزونتر میشود. مورد اخیر اصولا به دلیل مشکلات و سوءتفاهمات غیرقابل حل خویش در زندگی زناشویی اساسا انگیزه لازم برای شرکت و پیگیری در جلسات درمانی را از دست داده و سرانجام زندگی زناشویی خود را از دست داد.
ادامه مطلب را در شماره بعد بخوانید
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد