28 - 05 - 2018
وداع با کلاه مخملی
گروه فرهنگ – «شاید قسمت این بوده که این طور شود. شاید هم خسته شده بودم ولی من در همه این سالها به سینما علاقهمند بودم. هیچ وقت فکر نمیکردم این همه سال از بازیگری دور باشم.
آن سالها فکر میکردم اگر امسال بازی نکنم سال دیگر حتما در فیلمی که دوست دارم بازی میکنم. اما این طور پیش آمد. در این سالهایی که بازی نمیکردم خیلیها علت و دلیل دوریام از سینما را میپرسیدند و میگفتند خیلیها دوست دارند تو را بر پرده سینما ببینند. برای خودم هم این دغدغه و هیجان در تمام این سالها وجود داشته ولی در من حبس شده بود.»
ناصر ملکمطیعی لوطی و کلاه مخملی سینمای ایران در ۸۸ سالگی پس از چهل سال ممنوعالکاری درگذشت. او در تمام این سالها بین مردم زندگی کرد اما همیشه حسرت حضور دوباره در سینما را در دل داشت. در سالهای گذشته زمزمههایی از بازگشت داش مهدی سینمای ایران در عرصه بازیگری به گوش میرسید، حتی او در فیلم «نقش نگار» علی عطشانی حضور کوتاهی هم داشت که البته با عکسالعمل گروههای خودسر مواجه شد و طی مدت کوتاهی فیلم از پرده سینما پایین آمد.
او در مصاحبههایی که در سالیان گذشته انجام داده از بغضی چهلساله سخن گفته که گلویش را فشار میدهد. از غربتی در وطن. از دوری همکاران و رفقایش. از دیدارهای چند سال یک بارش با بهروز وثوقی، از غم از دست دادن فردین. از آنچه که بر سر هنرمندان قدیمی ایران میآید. کسانی که سالها بین مردم زندگی کردند اما برخی تنگنظریها باعث شد از عشقشان دور بمانند.
بچه دروازه شمرون
ناصر ملکمطیعی در سال ۱۳۰۹ و محله دروازه شمران به دنیا آمد. ناصر ملکمطیعی دارای دیپلم رشته تربیت بدنی دانشسرای عالی تهران بود و قبل از آن که به سینما راه یابد، معلم ورزش دبستانهای تهران بود. او در مورد راهیابیاش به سینما اینطور توضیح داده است:
«یک نکته در مورد تربیت بدنی میخواستم بگویم و آن این است که سال ۱۳۲۸ یک روز من سر کلاس تربیت بدنی بودم که آقای ایثاری (فیلمبردار) سر کلاس ما آمد. او میخواست از کلاس ما فیلمبرداری کند و فیلمش را در ارتباط با معرفی ایران بسازد. او خیلی تصادفی من را به عنوان یکی از شاگردان آن کلاس پای تخته برد و این انتخاب تصادفی برایم جالب بود.»
فعالیت او در سینما با بازی در صحنه کوتاهی از فیلم «واریته بهاری» (پرویز خطیبی، ۱۳۲۸) آغاز شد. بازی ملکمطیعی در دومین فیلمش («شکار خانگی» و «علی دریابیگی»- ۱۳۳۰) در حد بیان یک جمله کوتاه در صحنه یک میهمانی بود. اما بازی ملکمطیعی در «ولگرد» (مهدی رییس فیروز، ۱۳۳۱) او را به اوج محبوبیت رساند و برای بازی در آن نخستین دستمزد فعالیت حرفهای خود را گرفت. با موفقیت «ولگرد» بلافاصله در فیلمهای «گرداب» (حسن خردمند، ۱۳۳۲)- که نخستین فیلم رنگی سینمای ایران بود- و سپس در فیلم «غفلت» (علی کسمایی، ۱۳۳۲) بازی کرد. ملکمطیعی پس از بازی در «غفلت»، از «پارس فیلم» به «دیانا فیلم» رفت، تا در ازای بازی در دو فیلم در سال، ماهانه هزار تومان دستمزد دریافت کند، اما پس از ایفای نقش در «چهارراه حوادث» (ساموئل خاچیکیان، ۱۳۳۳) که متفاوت از سایر نقشهای او بود، به خدمت نظام احضار شد. او پس از بازگشت، در فیلم «اتهام» (شاپور یاسمی، ۱۳۳۵) بازی کرد. ملکمطیعی در فاصله سالهای (۴۰–۱۳۳۶) در فیلمهای: «بازگشت به زندگی» (عطاالله زاهد، ۱۳۳۶)، «عروس فراری» (اسماعیل کوشان، ۱۳۳۷)، «طلسم شکسته» (سیامک یاسمی، ۱۳۳۷)، «دشمن زن» (پرویز خطیبی، ۱۳۳۷)، «دوقلوها» (سیامک یاسمی، ۱۳۳۸)، «اول هیکل» (سیامک یاسمی، ۱۳۳۹)، عمو نوروز (سیامک یاسمی، ۱۳۴۰)، آرامش قبل از طوفان (خسرو پرویزی، ۱۳۴۰)، عسل تلخ (حسین مدنی، ۱۳۴۰)، سایه سرنوشت (اسماعیل کوشان، ۱۳۴۰) و آس و پاس (سیامک یاسمی، ۱۳۴۰) بازی کرد. پس از دهه ۴۰ شمسی، با حضور محمدعلی فردین به عنوان «جوان اول» فیلمها، به تدریج از محبوبیت او کاسته شد.
ملکمطیعی از سال ۱۳۴۱ با پوشیدن لباس جاهلها و کلاه مخملیها، که پیش از او عباس مصدق و مجید محسنی به تن کرده بودند، در نقشهایی ظاهر شد که فردین جز دو بار در فیلمهای: «زنها فرشتهاند» (اسماعیل پورسعید، ۱۳۴۲) و «ایوب» (فریدون ژورک، ۱۳۵۰) حاضر به پوشیدن آن لباسها و ایفای آن نقشها نشد. ملکمطیعی در فیلمهای: «کلاه مخملی» (اسماعیل کوشان، ۱۳۴۱)، «با معرفتها» (حسین مدنی، ۱۳۴۲)، «مردها و جادهها» (ناصر ملکمطیعی، ۱۳۴۲)، «ابرام در پاریس» (اسماعیل کوشان، ۱۳۴۳)، «سالار مردان» (نظام فاطمی، ۱۳۴۷) و «مردان روزگار» (مازیار پرتو، ۱۳۴۸) با کت و شلوار مشکی، پیراهن سفید و کفش چرمی نوک تیز، کلاه مخملی و دستمال ابریشم یزدی و تسبیح شاه مقصود، اگرچه مصداق زندهای از نمونه اجتماعی سنخ «جاهل» نبود، اما مجموعه اجرای نقش، بهویژه حرکات دستها و بالا انداختن ابرو، تکیه کلامها و نقلهایش، عامه بینندگان را مجذوب خود کرد.
ملکمطیعی تا قبل از قیصر (مسعود کیمیایی، ۱۳۴۸) و ایفای نقش «داش فرمان» با کلاه مخملی، در نقشهای دیگری همچون مرد روستایی (عروس دهکده)، افسر نیروی دریایی (پاسداران دریا)، شاه عباس کبیر (حسین کرد)، رییس دزدها (هاشم خان)، پزشک (فرار از حقیقت) و مانند اینها نیز ظاهر میشد؛ اما پس از موفقیت فیلم «قیصر»- که نقش کوتاهی هم در آن داشت- یکسر به ایفای نقشهای کلاه مخملی دعوت شد. «علی بی غم» (عباس کسایی، ۱۳۴۹)، «رقاصه شهر» (شاپور قریب، ۱۳۴۹)، «طوقی» (علی حاتمی، ۱۳۴۹)، «مرید حق» (نظام فاطمی، ۱۳۴۹)، «سه قاب» (زکریا هاشمی، ۱۳۵۰) و «کاکو» (شاپور قریب، ۱۳۵۰) شماری از این فیلمهاست. «مرد»، «غلام ژاندارم»، «نقره داغ»، «ابرمرد»، «قلندر»، «آقا مهدی وارد میشود»، «دشمن»، «صلات ظهر» از جمله آثار تحسینبرانگیز وی محسوب میشود. ملکمطیعی اگرچه در فیلمهای بعدیاش کوشید تا از کاراکتر جاهلی فاصله بگیرد، اما تلاش او همواره توأم با توفیق نبود. او در فیلم «بت» (به کارگردانی ایرج قادری، ۱۳۵۵) در نقش یک استوار ژاندارمری ظاهر شد.
حضور پرکار در تئاتر
ملکمطیعی علاوه بر سینما در تئاتر هم فعال بود. خودش حضور در تئاتر را اینطور توضیح داده است:
«اولین تئاتر را در دانشسرای عالی بازی کردم. آن زمان دکتر والا که در انگستان تئاتر خوانده بود، نمایشنامهای از ژان پل سارتر به نام «دستهای آلوده» که جلال آلاحمد آن را ترجمه کرده بود، اجرا کرد که من به همراه خانم خوروش، ملک نصر و… در آن بازی کردیم. این نمایش سال ۱۳۳۶ اجرا شد.
بعد از آن دکتر والا متن دیگری به نام «جاده زرین سمرقند» را کارگردانی کرد که برشی از دوران هارونالرشید بود. قرار بود نقش هارونالرشید را محمد علی جعفری بازی کند. او گرفتار تئاتر دیگری بود و آن نقش را به من پیشنهاد دادند. آن نمایش را کنار بازیگرانی مثل آقای وحدت، سارنگ، خانم ایرن، خانم تهمینه، آقای تابش و مانی مصفا بازی کردم. بعد از ۱۶ روز سالن نمایش آتش گرفت.
یک شب دکتر والا به من گفت: «حالا که اینجا آتش گرفته و شما با ما قرارداد یکساله دارید، یک نمایش دیگر بازی کن». من هم پذیرفتم و نمایش «پرفسور سوسول» یک سال و نیم و روزی دو سئانس اجرا رفت. آن زمان کمی از سینما دور افتاده بودم. بعد هم نمایش دیگری بازی کردم و در مجموع سه یا چهار نمایش بازی کردم. بعد از آن در سال ۱۳۳۷ فیلم «عروس فراری» را بازی کردم که در قاسمآباد رامسر آن را فیلمبرداری کردیم. بلافاصله فیلم «طلسم شکسته» را بازی کردم. این فیلم به فستیوال فیلم برلین راه پیدا کرد و در حاشیه جشنواره نمایش داده شد.»
بگذارید غرورم را حفظ کنم
در روزهای بعد از انقلاب بسیاری از هنرمندان ممنوعالکار شدند. در شرایط پر التهاب آن روزها و آنچه از انقلاب پدید میآید امری طبیعی است اما ادامه آن به مدت چندین دهه مورد اعتراض مردم و بسیاری از کسانی است که آن سالها انقلابی دو آتشه بودهاند. هنرمند قدرتی ندارد جز ارتباط با مردم. وقتی این ارتباط از او گرفته شود، گوشهگیر خواهد شد. همین چند هفته پیش بود که ناصر چشمآذر درگذشت یا قبل از او بودند بسیاری از هنرمندانی که در دوری از حرفه محبوبشان دق کردند. از فریدون فروغی و فرهاد مهراد تا محمدعلی فردین و حالا هم ناصر ملکمطیعی.
شب یلدای امسال قرار بود ملکمطیعی در دو برنامه حضور داشته باشد و تصویرش از رسانه ملی پخش شود. اما در آخرین لحظات با این حضور مخالفت شد و نتیجهاش چه بود جز شکستن دل هنرمند کهنسالی که هنوز به عشق مردم قدم بر میداشت و تشنه دیدارشان بود؟
او چندی قبل از فوتش در مصاحبهای گفته بود:
«به هیچ مقام و مسوول و رفیق و آشنایی متوسل نشدم که مرا به کارم برگرداند. سالها خودم را با چیزهایی که دوست نداشتم، سرگرم کردم تا آبرو و حیثیت کار پرافتخارم را در سالهای گذشته حفظ کنم. میخواهم شایسته لطف و محبت مردمی باشم که مرا بالا بردهاند و هم آنها هستند که حق دارند و میتوانند سرنوشتساز من باشند. از دوستان و آشنایانم خواستهام که واسطه کارم نشوند، چه در کار و حرفهای که حق آب و گل دارم، پارتی و وسیله غرورم را خواهد شکست. در ابراز این عقیده پابرجا و مغرور هستم، بگذارید آن را حفظ کنم.»
از ستارگان فیلمهای به اصطلاح فارسی قبل از انقلاب که بین مردم نیز بسیار محبوباند تعدادی انگشتشمار باقی مانده است. بهروز وثوقی یاد و همراه ملکمطیعی بعد از فوت او در صفحه اینستاگرامش نوشت برادرم رفت. بهروز وثوقی که هنوز وقتی نام سینمای ایران در کوچه و خیابان به زبان میآید همه به یادش میافتند. او سالهاست در حسرت بازگشت به ایران مانده و رفتن هرمندانی مانند ملکمطیعی این نکته را یادمان میاندازد که فرصت زیادی نداریم.
تشییع جنازه ناصر ملک مطیعی امروز ساعت ۹ صبح از خانه سینما آغاز خواهد شد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد