28 - 04 - 2020
ناصر ملکمطیعی و اصل چهار ترومن
رضا بازیبرون – یاد دوران نوجوانی و تئاترهای مدرسهای بخیر.در همین تئاترها نقش یک لوطی کلاهمخملی و به قولی جاهل چالهمیدونی به من واگذار شده بود. سمبل این نقشها هم مرحوم زندهیاد ناصر ملکمطیعی بود. شاید یکی از نقصها و ایرادهایم این بود که هر نقشی چنان در من حلول میکرد که تا مدتی رفتار و گفتارم تحت تاثیر آن نقش قرار میگرفت. فردای شبی که آن نقش را بازی کرده بودم سر کلاس انگلیسی که معمولا درآن زمان زاهدان هر معلمی که بیکار بود برای ساکت کردن کلاس حضور پیدا میکرد و بیشتر ناظم دبیرستان با لهجه سیستانی یا کرمانی و بیرجندی «دیس ایز ا بوکی» یادمان میداد. یک آقای آمریکایی حدود ۳۰ ساله با موی بور و صورت سرخ که لکههای سرخ متعددی هم مثل بیماری پوستی داشت وارد کلاس شد.من که مبصر کلاس بودم برپا و برجای معمول را انجام دادم و میخواستم سر جایم در کلاس بنشینم که آقا معلم انگلیسی چیزی به انگلیسی به من گفت. فکر کنم در دیارشان کلاسهایشان مبصر نداشته یا هر چیزی که بود لابد تعجب کرده بود که چرا همه نشستهاند و من وسط کلاس ایستادهام. من هم تحت تاثیر همان نقش کلاهمخملی حتما گفتم: «باشه ما مبصریم الان میشینیم.» اما از لحن من همکلاسیها خندهشان گرفت. آقا معلم فکر کرد متلکی گفتهام. بلندتر چند جمله انگلیسی گفت که نفهمیدم چی گفت. تکرار کردم: «آقا ما مبصر کلاسیم الان هم میشینیم. باز بچهها به طرز ادای جواب من خندیدند. معلم آمریکایی که بعدها فهمیدیم در چارچوب اصل چهار ترومن برای بافرهنگ کردن ما معلم انگلیسی شده عصبانیتر شد و با فریاد یکسری جملات انگلیسی خطاب به من ایراد کرد. من ماندم که خدایا گرفتار چه زباننفهمی شدم. یادم آمد که «چشم» به انگلیسی میشود «آیز». چشمهایم را نشانش دادم و گفتم: «آیز، آیز میشینم آقا.» بچهها بیشتر خندیدند و آقا معلم اصل چهار هم عصبانیتر شد و در کلاس را باز کرد و مرا انداخت وسط راهرو. هاج و واج از این اتفاق رفتم دفتر مدیر مدرسه؛ آقای راجی که ابهت و وقار ایشان از سر ریاست دانشگاه تهران هم بیشتر بود چه برسد به مدیریت دبیرستان تمدن زاهدان. ماجرا را برایشان گفتم ایشان که نمیخواستند خندهشان را ببینم بعد از چند لحظه که صورتشان را بین دستانشان گرفته بودند با لهجه شیرین کرمانی گفتند: «آخه بازیبرون «آیز» که برای خارجیها این معنی که ما استفاده میکنیم رو نداره. مثل این میمونه که به یک خارجی بگی «د فلاور این فیس مورکوریز» اون چه میدونه که معنیش اینه که «گلی به گوشه جمالت». با خودش میگه یعنی چی «گلی تو گوشه» لپم، خیلی خب حالا سر کلاس نرو من حالیش میکنم.»از فردا هم دیگر آقا معلم انگلیسی اصل چهار ترومن را ندیدیم. انگار هم او از خیر بافرهنگ کردن ما گذشته بود و هم ما از نعمات اصل چهار ترومن همین بیرون افتادن از کلاس را یاد گرفتیم.یادش بخیر دوران نوجوانی زندهیاد ناصر ملکمطیعی و تئاترهای مدرسهای و چه عرض کنم اصل چهار ترومن.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد