14 - 03 - 2020
سکوت من زیباترین ترانه من است
حرفهایی است که به گفتار درنمیآید. آدم میخواهد همدرد پیدا کند، پناهگاهی روحی میخواهد برای ویران نشدن و بعد وسیله میخواهد که بگوید کیست و از «بودن» چه میخواهد. گریه میکند، بیفایده، به اطرافش مینگرد، میگردد، میبیند، حس میکند، موسیقی، شعر، رقص، نقاشی و انتخاب میکند.
اینها صحبتهای ابراهیم منصفی در مجله فردوسی است، وقتی که از او پرسیدند چند وقت است که شعر میگوید و چرا این راه گفتن را انتخاب کرده. نوشتهاند که مرگش خودخواسته بوده؛ اگر خودش برای خودش چنین پایانی را نمیخواست امروز ۷۳ ساله بود. رامی از اولین شاعرانی بود که راه و رسم شعر نیمایی را در هرمزگان گسترش داد بهگونهای که پس از مرگش، او را «نیمای جنوب» نامیدند. او همچنین توانست با اتکا به گویش محلی و رویکرد به موسیقی جهانی، راه بکر، زیبا و پرتوانی را در ترانهسرایی بگشاید.آثار منصفی از آغاز موج نو ادبیات در نشریاتی چون «خوشه» به سردبیری احمد شاملو، «آبنوس»، «تماشا»، مجله «موسیقی» و همچنین در گفتوگوهای سیروس طاهباز با شاعران نوپرداز جنوب در مجله «فردوسی» به چاپ رسیده است.
میگویند هرمزگان را میتوان در ترانههای ابراهیم منصفی لمس کرد. او نسل در نسل، جوانان و مخاطبان تازهای را گرد آثارش جمع میکند و موسیقیاش بهعنوان یکی از نادرترین نمونههای موسیقی مردمی، سرشار از مفاهیم انسانی، عشق، رنج و سرمستی است. به واقع منصفی و چند تن از همدورههای خود جزو اولین نفراتی بودند که به سرودن شعر نو نیمایی و آزاد در این منطقه جنوبی روی آوردند و زمینه ادامه این جریان ادبی را در این خطه فراهم کردند. او که در شعرهای آزاد خود پیرو بلامنازعه احمد شاملو است با تاثیرپذیری از اقلیم و جغرافیای بومی منطقه گاهی به شعر خود تمایزی قابل تشخیص داده است. منصفی زندگی سراسر پرفراز و نشیب داشته و بیگمان همین مساله در شعر او نیز تاثیر عمیقی بر جا گذاشته است. او که در دورهای از عمر خود به شغل معلمی مشغول بوده به واسطه فراز و فرودهایی که در مسیر زندگیاش قرار گرفت این شغل را از دست داد و دهه پایانی عمر خود را با مصائب و دشواریهای فراوانی گذراند. درخشانترین دوره برای خلق آثار قابل تامل منصفی مربوط به دهه ۴۰ میشود که وی پس از آن دیگر نتوانست آن شعرهای درخشان را تکرار کند.او سه بار ازدواج کرد که حاصل دو ازدواج او جدایی زودهنگام بود و در ازدواج سوم صاحب سه دختر و یک پسر به نام بنیامین شد که مرگ بنیامین کوچک در پنج سالگی او را دچار اندوه و مصیبت بیپایانی کرد.
رنج و زن اثیری
بنیامین انصارینسب درباره جایگاه زن در آثار منصفی مینویسد: ترانههای رامی با اینکه نزدیک به ۱۳ سال از مرگ او میگذرد و با تمامی سادگی و برخی از اشکال کاملا پیش پا افتاده فرهنگ عامه، در بین مردم همچنان از ماندگاری و محبوبیت خاصی برخوردارند و دقیقا به سبب غنای عاطفی تاثیرشان بر ما تا به این حد رواج عمومی یافتهاند. این غنای فرهنگی دائما بر سرشت اجتماعی هویت و لذتهایمان صحه میگذارد و تکانهای به سمت واقعیت ایجاد و در عین حال مهار میکند.
دو مساله زن و رنج، بخش عمده ترانههای منصفی را تشکیل میدهد. رنج، در ترانههای او جای تحقیق و تفحص دارد و امیدوارم روزی کسی این کار را انجام دهد که با بررسی ترانه به عنوان بخشی از فرهنگ عامه نشان دهد که میتوان برای مهار رنج و تالم روانی تا حدی از آن بهره گرفت و لذا توانایی طاقت آوردن در برابر ناملایمات زندگی را علاوه بر گریز از آنها در انسان پرورش میدهد.
زنان این ترانهها اغلب دستنیافتنی، پنهان و دور هستند؛ زنانی زمینی که به دلیل دست نیافتن شاعر به آنها، آنان را هویت معنوی و آسمانی میبخشد. و البته این فاصله تنها برای شاعر وجود دارد و زن برای دیگران دستیافتنی است. همین دلیل باعث حسادت شاعر و منع زن از تماس با دیگران در ترانههایش میشود؛ دیگرانی که آنها را به نوعی رقیب خود میداند. و به دلیل ارتباط معشوقه با آنان حسادت میکند.
شاعر عشق زن اثیری خود را آنقدر مقدس میداند که آن را با عشق پاک دوران کودکی پیوند زده و همچنان در تخیلاتش دنبال میکند.
در ترانههای منصفی نگاه به زن هم زمینی و کاملا جنسیتی است و هم نگاه مقدس و آسمانی، این تضاد بین عشق زمینی و آسمانی و به عبارتی بین جسم و روح (جان) زن (که همان عشق پاک بدون نیاز جنسی است) و عدم توانایی ایجاد تعادل بین این دو، شاعر را دچار سرگشتگی میکند که تا پایان عمر ترانههایش در آنها دیده میشود. نمونه واضح یک عشق زمینی و جنسی را در ترانه چدر سوز و ترانه م و ت به خوبی میتوان دید.
منصفی سه بار ازدواج کرد که حاصل دو ازدواج او جدایی زودهنگام بود و در ازدواج سوم صاحب سه دختر و یک پسر به نام بنیامین شد که مرگ بنیامین کوچک در پنج سالگی او را دچار اندوه و مصیبت بیپایانی کرد.
افراط و تفریطها
یداله شهرجو در یادداشت «ابراهیم منسفی در گرداب افراط و تفریطها» میگوید داوریها در خصوص ابراهیم منصفی در این سالها، حکایت دو سوی پشت بام را داشته است، عدهای با تنگ نظری، منصفی و تاثیر ماندگارش در حوزه ادبیات و هنر را ناچیز شمرده و عدهای دیگر از آن سوی پشت بام هالهای از تقدس برگرد نامش کشیدهاند و در تعریف و تمجید از او از هیچ مبالغهای کوتاهی نکردهاند. حقیقت امر این است که حرکت هر دوی این گروه به سود منصفی و جایگاه ارزشمندش نبوده و نخواهد بود. چرا که این تنگنظریها و مبالغهگوییها کمکی به شناخت چهره حقیقی این هنرمند مردمی جنوب ایران نخواهد کرد و همچنان حوزه تاثیر و خدمات ارزشمند این چهره ادبی در هالهای از ابهام دنبال میشود. در واقع سالهاست به نسل امروز به ویژه نسل جوان که مشتاق شناخت بیشینه ادبی خود هستند آدرس اشتباه میدهیم. منصفی هنرمندی چند بُعدی است، شعر، ترانه، موسیقی و تئاتر حوزه فعالیت اوست. اگر بخواهیم چهره واقعی او را ترسیم کنیم باید تمام زاویای هنر او را از نظر دور نداریم. حال آنکه در این سالها اصرار برای معرفی تنها قسمتی از هنر منصفی، غفلت از سایر توانایی او را به دنبال داشته است. در حوزه شعر بدون پرداختن به پیشرو بودن منصفی در شعر نو منطقه هرمزگان، تنها او را از وامداران شعر شاملویی معرفی میکنیم. البته در تاثیرپذیری او از شاملو جای شبههای نیست اما نباید از نظر دور داشت که منصفی برای تثبیت جایگاه ادبیات پیشرو و ایران در منطقه هرمزگان، مجاهدانه تلاش کرده است. اگرچه معرف حقیقی منصفی در حوزه شعر، سپید سرودههای اوست اما اگر منصفانه دو دفتر شعر رسمی او را مرور کنیم درخواهیم یافت که او در حوزه شعر کلاسیک نیز میتواند تاثیرگذار باشد.
آلبومها و آثار منتشر شده
مروارید ساحل یا گلهای اندوه اولین دفتر شعر ابراهیم منصفی است که اردیبهشت سال ۶۳ در بندرعباس آن را به چاپ رسانده است. خود او درباره این اثرش نوشته: از نوجوانی بود که وقت خود را صرف پرداختن به مقولههای هنری کردم در همان زمان در یکی دو نمایشنامه محلی کار کردم، گیتار میزدم و شعر میسرودم و در دوران دبیرستان اولین کار شعریام را به نام «مروارید ساحل» با همت آقای کرمستجی به چاپ رساندم.
رنجترانهها اولین دفتر شعر از رامی است که حسن کرمی آن را گردآوری کرده است. کتاب با شرح احوال و ویژگی اشعار مرحوم ابراهیم منصفی(رامی) آغاز میشود، سپس سرودههای او- که جملگی در قالب نوست- به طبع میرسد. ((شبانه تلخ)) نخستین سروده این مجموعه است: بشکند این کلکم اگر/ جز به حقیقت رقمی بر دل دفتر بزنم/ یا به هوا و هوس نامی و نانی/ سخن از مسلم و کافر بزنم/ شاعر درد بشرم/ مدعی حق همه نابحق از کف شدگان/ نیست مرا محکمتی،/ دادرسی، تا که بدو سر بزنم…
گفتههای ناگفته هم دومین دفتر شعر اوست که حسن کرمی در مقدمهاش نوشته: با انتشار دفتر دوم سرودههای زندهیاد «رامی» به همت دوستان خوب و حقگزار او، فرصتی دست داده تا پیش از بررسی و تامل در شعرها و ترانههای تحسینبرانگیز و ماندگارش مختصری از او بگوییم. از او که چندین سال در میان ما زندگی کرد. عاشق شد، مهر ورزید، شعر سرود، آواز خواند و صدای غربت روح هنرمندش را به گوش ما رساند. رامی در زندگی پربار و کوتاهش نمود مجسم صمیمیت و صداقت و مهربانی بود. هنرمندی خلاق و بی همتا، به سادگی آسمان و آب، که میتوانست جهان را با تمام وسعت در قلب خویش جای دهد و همه را دوست بدارد، گرچه بسیاری شایسته محبت او نبودند.
ترانههای رامی، آلبومی است که گزیدهای است از آهنگهای منصفی با زبان محلی جنوب کشور که در ضبطهای خانگی ضبط شدهاند. نواختن گیتار در کنار خواندن زبان و اشعار محلی و مردمی جنوب، تلفیق خاصی را از این دو هنر پدید آورده است که «به ظاهر» متضادند اما به خوبی در کنار هم نشسته و نیز بر دل مینشینند.
علی صمدپور به زیبایی درباره این آلبوم، نوشته:
«… نمیدانم شاید رامی به دل مینشیند چون از راه تعریف و تئوری نزدیک نمیشود. شاید چون از آکادمی نمیآید. میدانم که چرا رامی میچسبد، چون نمیدانی استادش کیست و هیچ کار مهمی در هیچ جای مقصدش ثبت نشده است. پسی هم ندارد به قصد. رامی میچسبد چون شرف آدم بودن را در ناخودآگاه خود داشت، تقصیر خودش هم نبود.»
یادت هست
چرا دیوانه شدم
و چرا از حیرت عشق
سر به خیال سپردم !
یادت هست
کجا به هم رسیدیم
و کی از هم جدا شدیم؟
که (هرگز چنین مباد)
همه ناگفتههایت را
به نیم نگاهی با من گفتی
از غربتی
به غربت آبادی دیگر !
و از شارستان ظلمانی ازلی
تا آرزوی بیهوده روشنایی و نور .
به یاد گفتههای ناگفتهام باش
که هرگز نخواهم گفت
که هیچگاه
نخواهی شنید
چرا که زبان گفتاریم نیست
و موسمهای جنونم را
حدس میزدی
و میدانستی که سکوت من
زیباترین ترانه من است
چه برادری بودی تو
چه همدرد و یاوری؟
امسال
از سال پیش
تنهاترم
امسال
آخرین سال آنهمه انتظار است
که با هم بر دوش کشیدیم
تا من
به پای ساحت حضور تو
سجده کنم
تا تو
اسم تنها و خستهام را
جز به اخوت نبرده باشی
که ما
دریغ بزرگ هستی بودیم
و یادمان به خیر باد
یاد فصلها و سالهای سبز
یاد آن روزگاران به خیر .
با من از ناگفتهها
حرفی بزن !
بیا و با تبسمی
این غمبار سنگین را
از دوش دلم بردار
کمرم دو تا شده
دلم شکسته !
اسفند ۱۳۷۴
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد