29 - 06 - 2018
سلطان مار
بهرام بیضایی نمایشنامهنویس کارگردان و پژوهشگر سرشناس ایرانی است. از کارهای وی میشود کارگردانی فیلم و نمایش، تدوین فیلم، تهیه فیلم، مقالهنویسی، نگارش یکی دو داستان و چند شعر و بیش از چهل فیلمنامه و بیش از سی نمایشنامه و انبوهی پژوهش تاریخی و استادی در دانشگاه را برشمرد. بیضایی از فیلمسازان صاحبسبک و معتبر سینمای ایران و از نویسندگان برجسته ادبیات نوین فارسی بهشمار میرود. بعضی از نمایشنامههایش به انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و عربی و زبانهای دیگری درآمده و در آسیا و اروپا و آمریکای شمالی چاپ و اجرا شدهاست. ده فیلم بلند و چهار فیلم کوتاه و کماوبیش هفتاد کتاب و نمایشهایی بر صحنههای شهرهای مختلف ایران و گاه غیر از ایران از سال ۱۳۴۱ به بعد کارنامه هنری بیضایی را تشکیل میدهد.
«سلطان مار» داستانی طنز از زندگی شاه و وزیری است که فرزند ندارند. به توصیه درویشی از درختی که باغ آن توسط دیوها محافظت میشود، دو سیب سفید و قرمز چیده و به همسرانشان میدهند تا صاحب فرزند شوند.
پسر شاه به صورت مار متولد میشود. شاه با شنیدن این خبر به پیشنهاد وزیر خودکشی میکند و مقام او به طور موقت به وزیر واگذار میشود.
پسر بزرگ و متوجه میشود هر گاه بخواهد میتواند از جلد مار خارج شود. او باید بنا به وصیت پدر با «خانم نگار» دختر وزیر ازدواج کند. وزیر وقایع ثبت شده را عوض میکند تا مانع این ازدواج شود. «سلطان مار» جلد را کنار مینهد و خود را به دختر مینمایاند. دختر با راهنمایی دایه خود جلد مار را میسوزاند.
سلطان مار به نزد دیوها میگریزد. دختر سر به بیابان میگذارد و به جستوجوی شوهر میپردازد. بعد از فرسودن هفت دست لباس آهنین، به شوی خود میرسد و او را راضی میکند تا بازگردد و مردم را از ظلم و ستم داروغه و سفرای خارجی نجات دهد.
«سلطان مار: رویت را برگردان. میخواهم ببینم به آن خوشگلی که میگویند هستی یا نه..(دور او میچرخد) هستی!
خانم نگار: من از شما بیزارم!
سلطان مار: در این صورت زن من میشوی
خانم نگار: بله؟!
سلطان مار: تو الان زن من هستی.
خانم نگار: گفتم از شما بیزارم!
سلطان مار: فرقی نمیکند! دستور تدارک را خودم میدهم.
خانم نگار: غیرممکن است.
سلطان مار: هیچ چیز غیرممکن نیست.
خانم نگار: من از دیدن شما چندشم میشود!
سلطان مار: خیلی خوشحالم. پس نسبت به من بیتفاوت نیستی!
خانم نگار: شما دیوانهاید. مردم در خیابان به شما فحش میدهند.
سلطان مار: این دلیل بر آن است که آزادی بیان وجود دارد!
خانم نگار: شما بر اطرافیانتان فشار میآورید.
سلطان مار: فقط برای اجرای عدالت
خانم نگار: شما در مورد من زور به کار میبرید. این عدالت است؟
سلطان مار: در این مورد اگر عدالت را اجرا کنم در مورد خودم ظلم کردهام. میدانی! اگر زور به کار نبرم تا آخر عمر تنها میمانم.»
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد