28 - 11 - 2023
جامعه ملتهب یا جامعه منطقی؟
شهریار شفیعی*
تحلیل شرایط کنونی جامعه این پرسش را در ذهن ایجاد میکند که یک فرد، جامعه، شرکت، بنیاد و سازمان تا چقدر باید به مباحث فوری و التهابات روزمره خود بپردازد و تا چه میزان مباحث مهم و بنیادی خود را بررسی کند. تقسیم منابع بین این دو، آینده جوامع را شکل میدهد. اصولا استراتژی به معنی چارچوب تخصیص منابع است. تخصیص منابع با افکار و راهکارهای درست موفقیت را از شکست تفکیک میکند. حالا پرسش اینجاست که اگر یک جامعه یا فرد مدام درگیر التهاب و جنجال باشد که آن را عصبی میکند، آیا این جامعه یا فرد فرصت میکند به مباحث بنیادی، حیاتی و اساسی خود بپردازد؟ اگر این فرد یا نهاد فرصت نکند به مباحث بنیادی خود بپردازد آیا میتوان فرض کرد که آیندهای برنده دارد؟ چون اگر بخواهیم فقط به حل مسائل روزمره بپردازیم و گوشمان به اخبار باشد، چه کسی میخواهد در خصوص توسعه بنیادی این کشور دغدغه داشته باشد.
مسوولان بیشتر به آن چیزی فکر میکنند که مطالبه ملی باشد. متاسفانه در کشور مطالبه ملی که حول محورهای اساسی رشد پایدار باشد را شاهد نیستیم. به عنوان مثال چه مطالبه ملی روی محیط زیست، محیطهای شهری و اقلیتهای آسیبپذیر وجود دارد؟ اینکه بیش از ۶۰ درصد از افراد فقیر، افراد سالم و تحصیلکرده هستند، یک اعلام خطر بزرگ نیست؟ حالا چه گفتمان و گفتوگو ملی حول این موضوع شکل گرفته و کدام گروه مطالبهگری به این داستان پرداخته است. یا اینکه تمام مطالبات براساس التهابات است. به عنوان مثال فلان ساختمان فرو ریخته است، متروپل نابود شده، سر یک زن اهوازی را بریدند. اینگونه ادبیاتسازی، خبرسازی و جامعه را مدام در التهاب نگه داشتن، یک نتیجه بیشتر ندارد؛ جامعه به مباحث اساسی خود فکر نمیکند. زمانی هم که به این مسائل فکر نکند، گفتمانی به وجود نمیآید. زمانی که گفتمانی هم به وجود نیاید، مطالبهای هم وجود ندارد. زمانی که هم مطالبهای وجود نداشته باشد، آن مسوولی که آنجا نشسته که یک انسان است و روبات نیست، براساس مطالبات دیگری که التهابات اجتماعی از آن میطلبد، عمل خواهد کرد. بنابراین بیشتر درگیر این است که اعلام کند که قرار است در سازندگی در خارج از کشور حضور داشته باشیم در صورتی که تهران یک خرابآباد است و مسوولان تهران اصلا این خرابآباد را نمیبینند و اعلام میکنند که قرار است منابعمان را در ساختن مکانهای دیگر هزینه کنیم.
من نمیگویم که صرف جاهای دیگر نشود، اما در مورد شهر تهران و هوای آلوده این شهر هیچ مطالبهای وجود ندارد. نپرداختن به مباحث اصولی و اساسی باعث میشود که ما به شکل مقطعی، هیجانی و براساس خبرسازی رسانهها، مدام مطالبات هیجانی و نهچندان منطقی داشته باشیم و مسوول مورد نظر هم به شکل گفتاردرمانی یک حرفی میزند. در نهایت این داستان باعث میشود یک جامعه رفتار سردرگم داشته باشد و هیچ افق مشخصی برای رشد، توسعه و پرداختن به موضوعات اساسی و منطقی خودش ندارد. بنابراین تبدیل به جامعهای شدهایم که در مورد آینده خود فکر نمیکند. زمانی هم که با یک جوان در خصوص آینده صحبت میکنیم حرفهای مبهمی میزند و آینده روشنی را برای خود نمیبیند، اگر هم نظری دارد متاثر از همین خبرسازیها و جو ملتهب است و تماما درگیر جنگها است. فردی که در مورد جنگها تحلیلی مینویسد در مورد آلودگی هوای شهر و آموزش و پرورش فرزندان هیچ دغدغه و مطالبهای ندارد. بنابراین مشخص است که این فرد خودش نیست و تحت تاثیر امواج خبر، حرفهایی که شنیده است را تکرار میکند. در نهایت جامعهای که اینگونه بخواهد در مورد مسائلی که هیچ ربطی به جامعه خود ندارد یقه پاره کند، نمیتوان توقعی داشت که آینده بسیار روشنی را در انتظار داشته باشد.
مساله اصلی که در حال حاضر با آن درگیر هستیم این است که به جای اینکه مساله خودمان را حل کنیم میخواهیم مشکلات دنیا را حل کنیم و چون از حل مسائل دنیا هم ناتوان هستیم تبدیل به افرادی میشویم که حرفهای بزرگ میزنیم، اما عملمان بسیار کوچک است. بنابراین جامعهای که پریشان و ملتهب است افقی را در آینده ندارد و نبود گفتمانهای روشن در این زمینه بسیار خطرناک است. در نتیجه خروجی این داستان اینگونه میشود که زندان بزرگی که همه افسرده هستند را به وجود آوردهایم که این افراد به هر بهانهای به فکر مهاجرت هستند.
* رییس هیات علمی آکادمی برند ایران
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد