12 - 02 - 2020
اهمیت زمانبندی خرید در بورس
پارسا کیانی- میل به زمانبندی دقیق خرید در بازار را میتوان در رفتار اکثر سرمایهگذاران حقیقی دید. این رفتار همیشه باعث تعجب من بوده: چرا کسی که سهمی را برای بازه بلندمدت و حتی میانمدت میخرد باید به زمانبندی خرید سهم به این اندازه اهمیت بدهد؟
البته اصلا نقش مهم زمانبندی در معاملات کوتاهمدت را انکار نمیکنم، اما برای «سرمایهگذاری» آیا واقعا صبر کردن برای لحظه «بدون نقص» ارزش دارد و آیا سود حاصل از آن، هزینه نگهداری پول نقد آن هم در کشوری مثل ایران که تورم قابل توجهی دارد را پوشش میدهد؟
البته این رفتار اصلا مختص ایران نیست بلکه به قدری در بازارهای توسعهیافتهای مثل اروپا و آمریکا نیز محبوب است که اصطلاح مخصوص به خود را دارد. اصطلاح Buy the dip را اگر جزو دنبالکننده این بازارها باشید حتما شنیدهاید. این اصطلاح به معنای خرید پایینترین سطح ممکن بازار است؛ سطحی که در آینده دیگر اتفاق نخواهد افتاد و در واقع به نظر عده زیادی اصطلاح کوتاهتر و عامیانهتر برای جمله معروفی است که در بسیاری از کتابهای مالی میبینیم: «زمان خرید وقتی است که خون در خیابانها جاری است» این اصطلاحی است که میتوان گفت اکثر قریب به اتفاق افراد حاضر در بورس، چه تازهکار و چه کارکشته، با آن موافق هستند.
اما به نظر من، با اینکه این جمله درست است، برداشتهایی که از آن شده، به شدت اشتباه است. این جمله به معنی این نیست که باید منتظر ماند تا بازار به پایینترین سطح خود برسد و خرید انجام داد، بلکه دو ایده اصلی را تبلیغ میکند؛ اول اینکه از نزول بازار نباید ترسید و نباید وارد صف فروش شد، بلکه حتی خریدها را در مواقعی که بازار هیجانی و نزولی است انجام داد و دوم اینکه مانند اکثر افراد تازهکار نباید زمانی که یک سهم در اوج قیمتی خود است تازه شروع به خرید آن کرد، دقیقا همان کاری که افراد تازهکار هفته پیش با خرید سهام تسلا در اعداد ۸۰۰ تا ۹۰۰ دلار انجام دادند و نتیجه آن را نیز دیدند.
با توجه به بالاتر بودن سطح دانش مالی در بازارهای اروپایی و آمریکایی، اهمیت زیاد زمان بندی بین سرمایهگذاران حقیقی (با اهداف بلندمدت و میانمدت) برای من عجیبتر است. سرمایهگذاران در کشورهای اروپایی و آمریکایی با وجود صدها مقاله که اثبات میکنند بازدهی سرمایهگذاری با اهمیت زیاد به زمانبندی با استراتژیهای دیگر بسیار کم است و احتمالا هزینه نگهداری پول نقد آن فواید ناچیز آن را کاملا از بین میبرد باز هم به زمانبندی اهمیت بسیار زیادی میدهند. علت این رفتار چیست؟
برای تحلیل علت تکرار این رفتار بین سرمایهگذاران تصمیم گرفتم دادههای بازار بورس تهران را بررسی کنم. طبق تحقیقی که روی دادههای ۱۰ سال گذشته انجام دادم به نظر میرسد علت محبوبیت زمانبندی بین سرمایهگذاران حقیقی در ایران حس «امکان به دست آوردن سهام خریداری شده در قیمتی بهتر در آینده نزدیک است». آیا این حس درست است؟ تا حد زیادی بله! با تحلیل داده مربوط به شاخص کل بورس تهران مشخص میشود در صورتی که شاخص را مانند یک سهام در نظر بگیریم و به صورت کاملا تصادفی در یک روز این شاخص را بخریم به احتمال ۸۰ درصد یک روز در آینده وجود خواهد داشت که «قیمت» شاخص پایینتر از قیمت خرید ما شود و یا به زبان دیگر، در نزدیک به ۲۳۰۰ روز کاری گذشته فقط ۴۶۴ روز وجود دارد که اگر در آنها شاخص را «میخریدید» دیگر در هیچ روزی از آن روز به بعد شاخص از آن قیمت پایینتر نمیرفت.
بعضی از روزهای مدنظر برای فهم راحت تر در نمودار۱ مشخص شدهاند
همین مورد برای شاخص بورس کشورهای دیگر نیز صدق میکند، حتی در مقالات تحلیلی دیگر که گذری به تعداد«dip»ها داشتهاند، شاهد اعداد بالای ۹۰ و ۹۵ درصد هستیم. به نظرم احتمال بالای اینکه بعد از خرید یک سهام، آن سهم قیمتی پایینتر را به خود ببیند توضیح میدهد که چرا آنقدر به زمانبندی اهمیت میدهیم. حتی اگر سهم مورد نظر دقیقا میزان سودی که میخواستیم را بدهد ذهن ما همیشه آن سود از دست داده را پررنگتر میکند و خود را برای بیش از حد زود خریدن سهم سرزنش خواهد کرد اما در دنیای مالی احساس منجر به درآمد نمیشود، بلکه تحلیل و پیادهسازی درست و منطقی هستند که در نهایت برای یک تحلیلگر و یا معاملهگر درآمدزایی میکنند، به همین دلیل است که در اینجا توقف نکردم و بعد از پیدا کردن دلیل اهمیت بالای زمانبندی میان سرمایهگذاران حقیقی تصمیم گرفتم با داده نشان دهم این روش بازدهی خیلی بهتری را به دست نمیآورد.
بگذارید در یک سناریوی فرضی یک «خدای بازار» را با «آقای احمدی» مقایسه کنیم.
هر دو این افراد در اواخر سال ۱۳۸۷ تصمیم میگیرند که وارد بازار شوند. خدای بازار که هماکنون دارای کانال در یکی از شبکههای اجتماعی با دهها هزار فالوئر است با دانش فوقالعاده خود و البته کمی رانت، دقیقا میداند کف بازار در چه روزهایی در یازده سال آینده اتفاق خواهد بود. آقای احمدی اما از آن سو صورت مالی شرکتها را حتی نمیتواند بخواند، اما برادرزادهای دارد که به لطف اینترنت و ذوق خود و همچنین علاقه زیاد به پولدار شدن، به گفته والدینش بسیار از بورس سر در میآورد. آقای احمدی هم که به تازگی پول خوبی حاصل از فروش ملکش به دست آورده تصمیم میگیرد به برادر و برادرزادهاش اطمینان کند.
هر دو این افراد با پول یکسان و سبد یکسان (معادل شاخص کل) اما استراتژیهای مختلف شروع به کار میکنند.
خدای بازار تصمیم میگیرد از آنجایی که میداند کف بازار دقیقا کجاست فقط در نقاطی خرید انجام دهد که دیگر پایینتر از آن را نخواهیم دید. برای فهم راحتتر نمودار ۲ را نگاه کنید، نقاط مشخص شده نقاطی هستند که خدای بازار در آنها خرید انجام خواهد داد.
به نقاط قرمزرنگ دقت کنید. در آن نقاط بازار در پایینترین سطح خود از آن زمان به بعد قرار داشته است. خدای بازار در هر کدام از آن نقاط که معادل یک روز بازار هستند یک ریال خرید انجام داده است. در واقع استراتژی خدای بازار خرید در کف بازار و قسمتهای صعودی است اما از آنجایی که میداند کف بازار بعدی در چه قیمتی خواهد بود، زمانی که قیمت از کف بعدی مورد انتظار (خطهای آبی) رد میشود دیگر خریدی انجام نمیدهد و منتظر نزول بازار و رسیدنش به کف پیشبینی شده میماند و دوباره شروع به خرید میکند.
خدای بازار که از فعالیتهای دیگر روزی یک ریال پول اضافه میآورد با توجه به این استراتژی در روزهایی که با نقاط قرمز مشخص شده است خرید انجام میدهد و در روزهایی که خریدی انجام نمیدهد پول خود را ذخیره میکند. در این حالت در اولین نقطه قرمز بعد از نزول، خدای بازار تمامی پول ذخیره شده خود را سرمایهگذاری میکند (زیرا بهترین قیمت ممکنه است) و روزهای بعدی هر روز یک ریال بیشتر سرمایهگذاری میکند تا زمانی که قیمت از کف مورد انتظار بعدی بگذرد.
این استراتژی از زمانی که خدای بازار وارد بازار شده است تاکنون نزدیک به ۸۳۵ درصد بازدهی داده است که به صورت مرکب معادل ۴۲ درصد بازدهی سالانه به صورت تقریبی میشود. اصلا بد نیست اما حال به سراغ آقای احمدی برویم.
آقای احمدی و برادرزادهاش هم تصمیم میگیرند هر ماه یک روز را به صورت رندوم انتخاب کنند و ۲۰ ریال سرمایهگذاری انجام دهند (هر ماه ۲۰ روز کاری در نظر گرفته شده است و در مدل ۲۰ روز یک بار میانگینگیری شده است). از آنجایی که رندوم تصمیمگیری میکنند عدد میانگین ماهانه شاخص به نظر نماینده خوبی برای به دست آوردن بازدهی آنهاست.
آقای احمدی نیز موفق میشود نزدیک به ۷۹۰ درصد از روزی که وارد بازار شده است بازدهی کسب کند که به صورت مرکب معادل ۴۱ درصد بازدهی سالانه به صورت تقریبی میشود.
در بازههای سالانه تفاوت سود آقای احمدی و خدای بازار فقط و فقط یک درصد است.
توجه داشته باشید که در این سناریو شرایط بسیار به نفع خدای بازار بود، اول از همه هیچ شخصی در بازار وجود ندارد که بتواند در یک بازه ده ساله تمامی کفهای بازار را دقیق و درست پیشبینی کند همچنین در این سناریو فرض شده است که نگهداری پول نقد هیچگونه هزینهای ندارد همچنین سرمایهگذارانی که بهتر از آقای احمدی عمل میکنند اصلا کم نیستند.
سناریوی فرضی بالا نشان میدهد که سرمایهگذاران نباید نگران این باشند که کمترین قیمت ممکن در خرید سهم را نداشتهاند، در واقع شما به احتمال ۸۰ درصد موفق نخواهید شد بهترین قیمت ممکن را به دست آورید و صرف انرژی و هزینه کردن برای پیدا کردن این کف در واقع کاری منطقی و درست به نظر نمیآید، اما خبر خوب این است که عدم توانایی در پیدا کردن کف بازار اصلا در بلندمدت مهم نیست.
چندین تحلیل مهم دیگر نیز میتوان از اطلاعات و دادههای بررسی شده به دست آورد. اول اینکه آقای احمدی با ساختن یک سبد ۷۰/۳۰ سهام و اوراق میتوانست بازدهی حتی بهتر از خدای بازار کسب کند. اما در یک موقعیت خاص خدای بازار برتری دارد و آن زمانی است که بازار دچار نزولهای شدید و ناگهانی میشود. یا به زبان دیگر زمانی که خون در کف خیابانها است! در ماههایی که شاهد نزول ناگهانی و سریع همراه با صعودی با شیب ملایمتر هستیم استراتژی خدای بازار بهتر جواب میدهد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد