12 - 03 - 2025
یک ایده بسیار بد
آندرس رودریگز- کلار و آرنو کاستینو به عنوان دو اقتصاددان در مطلبی که در روزنامه لوموند منتشر کردهاند به پیامدها و تبعات اعمال تعرفههای 20درصد توسط دولت ایالات متحده پاسخ داده و آوردهاند: دولت جدید ترامپ در حال آمادهسازی برای اعمال تعرفههای سنگین بر تمامی واردات آمریکاست. وزیر خزانهداری جدید، اسکات بسنت، از استدلال «تعرفه بهینه» برای توجیه این سیاست استفاده کرده است. استیون میران، رییس جدید شورای مشاوران اقتصادی، با استناد به تحقیقات ما، عدد ۲۰درصد را به عنوان یک «معیار» برای تعرفه بهینه آمریکا پیشنهاد داده است اما ما معتقدیم که این یک ایده بسیار بد است.
استدلال تعرفه بهینه
استدلال «تعرفه بهینه» چیز جدیدی نیست. این نظریه تقریبا به اندازه مورد مشهور دیوید ریکاردو در حمایت از تجارت آزاد قدمت دارد. این استدلال بر این پایه استوار است که کشورها قدرت بازار دارند و میتوانند با اعمال آن سود ببرند. درست مانند یک شرکت بزرگ که با کنترل میزان عرضه و تقاضا میتواند سود خود را افزایش دهد، یک کشور بزرگ نیز میتواند با دستکاری حجم صادرات و واردات خود، ثروتمندتر شود. در این روش، مالیات بر واردات و صادرات ابزار اصلی هستند، اگرچه تعرفههای وارداتی به دلایل مختلف اقتصادی و سیاسی رایجترند.
برای درک این موضوع، فرض کنید دولت آمریکا تعرفهای بر روی یک نوشیدنی فرانسوی وضع کند. در این صورت، مصرفکنندگان آمریکایی با افزایش قیمت روبهرو شده و تقاضای خود را کاهش میدهند. این امر ممکن است فشار نزولی بر قیمت تولیدکنندگان نوشیدنی فرانسوی ایجاد کند و در نهایت آمریکا بتواند این نوشیدنیها را با تخفیف خریداری کند. با این حال، مصرفکنندگان آمریکایی همچنان باید قیمت بیشتری را در فروشگاه بپردازند، زیرا تعرفه به قیمت نهایی اضافه شده است.
ایالات متحده چقدر قدرت بازار دارد؟
انتظار داریم که کشورهای بزرگی مانند آمریکا تا حدی قدرت بازار داشته باشند اما سوال اینجاست: چقدر؟
این مقدار به عوامل متعددی بستگی دارد که اندازهگیری آنها دشوار است. مثلا، اگر تولیدکنندگان نوشیدنی فرانسوی دیگر نتوانند محصول خود را در آمریکا بفروشند، آیا میتوانند بازار جایگزینی مانند آلمان یا چین پیدا کنند؟ اگر چنین باشد، قیمت نوشیدنی فرانسوی چندان تغییر نمیکند و در نتیجه تعرفه بهینه نیز باید پایینتر باشد.
موفقیت یا شکست در اجرای قدرت بازار را نمیتوان تنها با تاثیر تعرفه بر قیمت واردات آمریکا ارزیابی کرد. هدف نهایی از یک تعرفه بهینه این است که آمریکا ثروتمندتر شود، یعنی قیمت کالاهای وارداتی (مانند آیفون و تسلا) نسبت به کالاهای صادراتی کاهش یابد اما این تاثیر را فقط زمانی میتوان ارزیابی کرد که اثر تعرفه بر قیمت صادرات آمریکا نیز در نظر گرفته شود. اگر تعرفهها منجر به افزایش ارزش دلار شوند، ممکن است قیمت کالاهای صادراتی آمریکا نیز بالا رود که در این صورت، تعرفه بهینه باید بیشتر باشد.
عدد 20درصد که از مطالعه ما گرفته شده است، فقط یک «معیار» است که از یک مدل تجاری بسیار ساده بهدست آمده است. این عدد ابزاری عالی برای آموزش در کلاس درس است اما نه راهنمایی مناسب برای سیاستگذاری در دنیای واقعی.
سوال اشتباه مطرح شده است
بسیاری از سوالات اقتصادی سخت هستند. سوال «آمریکا چقدر قدرت بازار دارد؟» یکی از آنهاست اما این سوال اشتباهی برای سیاستگذاری است. در مباحث آکادمیک، بحث درباره اینکه یک کشور در شرایط نبود قوانین و نهادهای بینالمللی چگونه میتواند از قدرت بازار خود استفاده کند، جالب است. اما در دنیای واقعی، این بحثها تصویری گمراهکننده از تاثیر کلی تعرفهها ارائه میدهند. دلیل اصلی آن اقدامات تلافیجویانه سایر کشورهاست.
استدلال «تعرفه بهینه» فرض میکند که وقتی کشورهای دیگر با موانع تجاری آمریکا روبهرو شوند، بیحرکت باقی میمانند، فقیرتر میشوند و تعرفهای بر کالاهای آمریکایی وضع نمیکنند. این اتفاق نخواهد افتاد.
آینده چه خواهد شد؟
دولت جدید ترامپ از اقدامات تلافیجویانه کشورهای دیگر آگاه است اما تعرفهها را به عنوان یک «بازی بزدلها (Game of Chicken) »میبیند. آنها معتقدند اگر آمریکا تعرفههای بالایی را حفظ کند، کشورهای دیگر برای اجتناب از جنگ تجاری، تعرفههای خود را پایین نگه خواهند داشت اما این تفکر اشتباه است.
جنگ تجاری شبیه معضل زندانی (Prisoner’s Dilemma) است، نه بازی بزدلها. در معضل زندانی، هر بازیکن وسوسه میشود که به شریک خود خیانت کند اما در نهایت هر دو ضرر میکنند. در جنگ تجاری نیز، هر کشوری وسوسه میشود که موانع تجاری را افزایش دهد اما وقتی همه این کار را میکنند، هیچکس موفق نمیشود واردات ارزانتری داشته باشد و در نهایت همه فقیرتر میشوند.
کشورها بارها و بارها به تعرفههای آمریکا واکنش نشان دادهاند:
– در سال ۱۹۳۰، کانادا به تعرفه اسموت- هاولی
(Smoot-Hawley Tariff Act) واکنش نشان داد و پیش از اجرایی شدن آن، تعرفههایی بر کالاهای آمریکایی وضع کرد.
– در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹، چین به هر موج از تعرفههای دولت ترامپ واکنش نشان داد و ۱۰۰میلیارد دلار از صادرات آمریکا را هدف قرار داد.
– این هفته، کانادا اعلام کرد که در حال آمادهسازی تعرفههای تلافیجویانه بر روی برخی از نوشیدنیهای فلوریداست. مکزیک و اتحادیه اروپا نیز اعلامیههای مشابهی صادر کردهاند.
تعرفهها راهحل نیستند
نظام تجارت جهانی که پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شد، دقیقا برای مهار تمایلات حمایتگرایانه کشورها طراحی شد تا از تکرار جنگهای تجاری دهه ۱۹۳۰ جلوگیری کند. این سیستم به کشورها اجازه داده است که دههها همکاری تجاری داشته باشند.
اقتصاد جهان تغییر کرده است. چین به یک قدرت اقتصادی بزرگ تبدیل شده است. طبیعی است که سیاست اقتصادی آمریکا تطبیق پیدا کند اما تعرفهها ابزار قدرتمندی برای حل تمام مشکلات نیستند.
در نتیجه اهداف واقعی سیاست اقتصادی آمریکا باید شامل موارد زیر باشند:
حفظ برتری در بخشهای فناوری پیشرفته، دستیابی مجدد به سهم در بخشهای نوظهور سبز و بازگرداندن رونق اقتصادی به مناطق محروم.
برای این کار، سیاستهای اقتصادی متنوعتری مورد نیاز است و تعرفهها در بهترین حالت فقط یک ابزار کمکی خواهند بود. سیاست افزایش تعرفهها به احتمال زیاد منجر به یک جنگ تجاری جهانی جدید خواهد شد و پیامدهای آن به شرح زیر مشخص است:
کاهش تجارت جهانی و کاهش همکاری بینالمللی بر مسائل مهمی مانند جنگ، فقر و تغییرات آبوهوایی.
سیاستهای ترامپ را عقلانیسازی نکنیم
در همین رابطه کلیفورد وینستون پژوهشگر ارشد در موسسه بروکینگز در مقالهای با عنوان بیایید سیاستهای دونالد ترامپ در مورد بازارها را «عقلانیسازی» نکنیم، نوشته است: اکثر مفسران، سیاستهای رییسجمهور ترامپ در مورد بازارها را طوری ارائه میدهند که گویی این سیاستها بهصورت عقلانی تدوین شدهاند اما به نظر من، این رویکرد باعث میشود که سیاستهای ترامپ معقولتر و منطقیتر از آنچه هستند به نظر برسند. در واقع، این مفسران در حال «عقلانیسازی»(Sanewashing) رییسجمهوری هستند که- چگونه این را مودبانه بگویم؟- غیرمنطقی، متوهم و دیوانه است. از کلمه «دیوانه» استفاده میکنم زیرا این یک اصطلاح پزشکی نیست و طیف گستردهای از رفتارها را شامل میشود.
میدانم که این واژه، یک اتهام سنگین علیه رییسجمهور فعلی محسوب میشود و نقض «قانون گلدواتر» است که بیان میکند قضاوت در مورد سلامت روانی و صلاحیت فرد بدون انجام یک ارزیابی روانشناختی حضوری نباید بیان شود اما ترامپ بارها نگرانیهایی در مورد درک او از واقعیت ایجاد کرده است، از جمله ادعای پیروزی در انتخابات ۲۰۲۰، توصیف حمله به کنگره در ۶ ژانویه به عنوان «روز عشق» و ادعای اینکه اوکراین جنگ با روسیه را آغاز کرده است. براساس تجمیع نظرسنجیها، حدود ۵۰ تا ۶۰درصد از مردم، صرفنظر از تعاریف مختلف، نسبت به وضعیت ذهنی ترامپ نگرانیهایی دارند.
سیاستهای ترامپ و نگاه غیرمنطقی او به بازارها
در ارزیابی سیاستهای ترامپ در مورد بازارها، استفاده من از واژه «دیوانه» به این معناست که او به حدی غیرمنطقی و متوهم است که قادر به ارائه یک نظریه منطقی برای توجیه سیاستهایش نیست، نمیتواند از شواهد تجربی برای ارزیابی کارآمدی سیاستهایش استفاده کند و حتی اگر شواهدی خلاف دیدگاهش وجود داشته باشد، تمایلی به تغییر موضع خود ندارد. در نتیجه ما در جامعهای زندگی میکنیم که در آن بررسی حقایق با خشم، اتهامات به تعصب، دروغگویی یا توطئه مواجه میشود.
مخالفت ترامپ با سیاستهای افزایش کارایی بازار
یکی از نشانههای دیوانگی ترامپ، مخالفت او با سیاستهایی است که به بهبود کارایی بازار از طریق اصلاح شکستهای بازار کمک میکنند، مانند قیمتگذاری ازدحام در جادهها و کاهش آلودگی هوا.
توجیه نظری برای قیمتگذاری ازدحام (تعیین عوارض برای ترافیک) این است که رانندگان هنگام تصمیمگیری برای سفر، تاثیر خود بر سایر رانندگان را در نظر نمیگیرند و با افزایش تراکم، هزینههای اجتماعی ایجاد میکنند. این سیستم به رانندگان دو گزینه میدهد: یا با پرداخت عوارض به رانندگی ادامه دهند یا از گزینههای دیگر مانند حملونقل عمومی، مسیرهای کمترافیک، ساعات غیر اوج سفر، یا مقاصدی که به عبور از مناطق پرترافیک نیاز ندارند، استفاده کنند.
طرح قیمتگذاری ازدحام در نیویورک، که برای مناطق جنوبی خیابان ۶۰ در منهتن اجرا شده، از رانندگان در ساعات اوج ۹دلار عوارض دریافت میکند. ترامپ با این سیاست مخالف است و ادعا میکند که این طرح باعث کاهش فعالیتهای اقتصادی در منهتن میشود اما بررسی واقعیت نشان میدهد که این سیاست تنها باعث کاهش ورود خودروها در ساعات اوج شده، نه کاهش ورود مردم.
پس از اجرای این سیاست، تعداد خودروهای ورودی به منطقه پرترافیک 10درصد کاهش یافته که باعث کاهش هزینههای کسبوکارها، افزایش سرعت حملونقل، کاهش تاخیر در ارسال کالاها و بهبود دسترسی به نیویورک شده است. در نتیجه، میزان پیادهروی افزایش یافته و درآمد حاصل از عوارض نیز برای بهبود سیستم متروی شهر استفاده میشود.
ترامپ در بررسی این سیاست، هدف اصلی آن را که کاهش هزینههای اجتماعی ازدحام است، نادیده میگیرد. همچنین، شواهد موجود درباره تاثیرات مثبت این سیاست را رد کرده و از اثرات بلندمدت آن بر بهرهوری، استفاده از زمین و ایمنی بیاطلاع است.
انکار تاثیر آلودگی هوا و تغییرات اقلیمی
ترامپ یکی دیگر از هزینههای اجتماعی مهم، یعنی آلودگی هوا که به تغییرات اقلیمی منجر میشود، را نیز رد میکند. مشابه قیمتگذاری ازدحام، مالیات بر آلودگی افراد و شرکتها را ملزم میکند که یا هزینه آلودگیای که ایجاد میکنند را بپردازند، یا رفتار خود را تغییر داده و میزان آلودگی را کاهش دهند. به عنوان مثال، رانندگان میتوانند با استفاده از خودروهای برقی بهجای خودروهای سوخت فسیلی، مالیات کمتری بپردازند.
اما ترامپ نهتنها از مقابله با تغییرات اقلیمی حمایت نمیکند، بلکه به طور کلی هر گونه اقدام در این راستا را بیاساس میداند. مواضع متناقض او درباره تغییرات اقلیمی به حدی بوده که برخی محققان او را «نهیلیست» (هیچانگار) توصیف کردهاند که اساسا درک درستی از این موضوع ندارد.
حمایت بیاساس از تعرفههای تجاری
یکی دیگر از نشانههای نگرش غیرمنطقی ترامپ، علاقه شدید او به اعمال تعرفههای ناکارآمد بر کالاهای وارداتی است. او تعرفه را «زیباترین واژه در دیکشنری» میداند و بدون ارائه هیچ مدرک معتبری ادعا میکند که هزینه این تعرفهها را کشورهای خارجی و نه مصرفکنندگان آمریکایی، پرداخت میکنند.
اقتصاددانان به طور کلی با تعرفهها مخالفند، زیرا آنها عملا مالیاتی هستند که بر دوش مصرفکنندگان میافتد و راهکار کارآمدی برای ایجاد اشتغال نیستند. به عنوان مثال، سیاستهای مالیاتی که به افزایش تولید ملی کمک میکنند، گزینه بهتری برای افزایش اشتغال هستند.
بررسی تاثیر تعرفههای ترامپ در دوره اول ریاستجمهوریاش نشان داد که هزینه این تعرفهها برای مصرفکنندگان آمریکایی به میلیاردها دلار رسیده و در مقابل، مشاغل ایجاد شده ناچیز بودهاند. علاوه بر این، زیان کشاورزان آمریکایی ناشی از این تعرفهها به حدی بود که دولت مجبور شد نزدیک به ۲۰ میلیارد دلار به آنها یارانه پرداخت کند.
با این حال، ترامپ شواهد را نادیده میگیرد و ادعا میکند که تعرفهها در قرن نوزدهم باعث ثروتمند شدن آمریکا شدند. بررسی واقعیت نشان میدهد که اقتصاد آمریکا در آن دوره با وجود تعرفههای بالا رشد کرد، نه به دلیل آنها.
نباید سیاستهای ترامپ را عقلانی جلوه داد
در نتیجه بسیاری از مواضع ترامپ، فراتر از سیاستهای او در حوزه بازارها، نباید «عقلانیسازی» شوند. او ادعا میکند که درک بهتری از نرخ بهره نسبت به رییس فدرالرزرو دارد. او سیاست خارجی را بر اساس «واقعیت جایگزین» تعریف میکند.
همانطور که روی بستههای سیگار هشدارهای سلامتی درج میشود، تحلیلهای مربوط به سیاستهای ترامپ نیز باید با یک هشدار آغاز شوند: «این دیدگاهها ممکن است تحتتاثیر سلامت روانی رییسجمهور قرار گرفته باشند.»
سیاست احمقانه کریپتو
علاوهبراین کلیف آسنس، بنیانگذار و مدیر
AQR Capital Management, LLCنیز معتقد است: من ۳۳سال است که در حوزه مدیریت سرمایه فعالیت دارم و تا حدی موفق بودهام. در این مدت، ایدههای بد زیادی دیدهام اما به سختی میتوانم ایدهای بدتر از راهاندازی یک «ذخیره استراتژیک ارز دیجیتال» توسط ایالات متحده پیدا کنم. با این حال، روز پنجشنبه، رییسجمهور دونالد ترامپ فرمان اجرایی صادر کرد که خواستار ایجاد چنین صندوقی است. دیوید ساکس که به عنوان مسوول حوزه کریپتو در دولت ترامپ فعالیت دارد، در توئیتی نوشت که این ذخیره شبیه
« Crypto Fort Knox» خواهد بود، شاید فراموش کرده که آمریکا از سال ۱۹۳۳ دیگر استاندارد طلا ندارد. به هر حال، این حرفها چیزی از نفرت من نسبت به این طرح خطرناک کم نمیکند که در ادامه توضیح خواهم داد.
یک صندوق سرمایهگذاری ملی برای آمریکا که ترامپ نیز برنامهریزی آن را آغاز کرده، نامناسب، غیرضروری و احتمالا مضر و بالقوه فاسد است اما یک ذخیره استراتژیک ارز دیجیتال در مقایسه با آن، گویی در حال گفتن «لیوانم را بگیر و نگاه کن!» است.
صندوقهای سرمایهگذاری ملی معمولا در کشورهایی با مازاد بودجه یا منابع درآمدی مشخص (اغلب مبتنی بر کالاها) تاسیس میشوند. حتی در این شرایط، این صندوقها لزوما ایدههای خوبی نیستند، زیرا ممکن است این مازاد درآمد به روشهای بهتری مانند کاهش مالیات، پرداخت بدهی، تامین مالی پروژههای مفید یا توزیع مستقیم بین شهروندان استفاده شود.
برخی از این صندوقها به خوبی مدیریت شدهاند، برخی ضعیف عمل کردهاند و برخی نیز بستری برای فساد و رانتخواری بودهاند اما من هیچ نمونهای نمیشناسم که کشوری با بدهی عظیم (بدهی ایالاتمتحده در حال حاضر ۳۶تریلیون دلار است، بیشتر از تولید ناخالص داخلی این کشور) بدون داشتن مازاد درآمد، چنین صندوقی را از ابتدا ایجاد کند.
آیا دولت باید روی صنایع سرمایهگذاری کند؟
برخی از طرفداران این صندوق معتقدند که این اقدام برای حمایت از سیاستهای صنعتی مفید خواهد بود، یعنی تامین مالی پروژههای شایسته و جلوگیری از حمایت از پروژههای ناموفق اما من به اندازهای عمر کردهام که به یاد بیاورم جمهوریخواهان همیشه استدلال میکردند که دولت در انتخاب برندگان و بازندگان اقتصادی افتضاح است. این طرز تفکر که دولت مرکزی باید سرمایههای مردم را مدیریت کند، بهشدت متکبرانه است.
اما کریپتو چطور؟
من شخصا به کریپتو بدبین هستم، و در این طرز تفکر تنها نیستم اما اجازه دهید حتی اگر شما هم به کریپتو علاقه دارید، همچنان توضیح دهم که چرا یک صندوق ذخیره ارز دیجیتال ایدهای وحشتناک است.
کریپتو به طور متوسط پنج برابر بیشتر از بازار سهام نوسان دارد. ایجاد یک صندوق سرمایهگذاری ملی برای داراییای که اینچنین بیثبات است، ایدهای فاجعهبار است. اگر قرار است ما بدهی ایجاد کنیم تا داراییهای پرریسک بخریم چرا فقط به کریپتو بسنده کنیم؟ چرا یک ذخیره بلیتهای بختآزمایی پاوربال راهاندازی نکنیم؟
برخی از طرفداران کریپتو میگویند که نباید قیمت آن را با دلار سنجید. آنها شعار «۱ بیتکوین = ۱ بیتکوین» سر میدهند، اما همین افراد روزانه صدهابار صفحه قیمت کریپتوی خود را رفرش میکنند تا ببینند سرمایهشان در واحد پول فیات چقدر شده است!
آیا دولت باید کریپتو را بخرد؟
حتی اگر کریپتو در آینده رقیب جدی دلار شود چرا آمریکا باید از رقیب مستقیم پول خود حمایت کند؟ ایجاد یک ذخیره استراتژیک کریپتو تقریبا مانند این است که رییسجمهور ما از راهاندازی «ذخیره استراتژیک یوان چین» حمایت کند که کاملا به ضرر قدرت مالی ایالات متحده است.
در نتیجه دولت ترامپ تلاش گستردهای را برای کاهش اندازه و نفوذ دولت فدرال آغاز کرده است که من از آن حمایت میکنم اما ایده «صندوق ذخیره استراتژیک کریپتو» دقیقا در جهت مخالف این هدف است. اگر شما به «دولت عمیق» اعتقاد دارید چرا باید یک منبع مالی دائمی برای آنها فراهم کنیم؟ امیدوارم پاسخ این نباشد که «چون در حال حاضر دولت عمیق ماست، پس مشکلی ندارد»، زیرا این قدرت فردا در دست دیگران خواهد بود.
تعرفههای فاجعهآمیز
از سوی دیگر لری سامرز نیز معتقد است: ترامپ در حال حاضر در جنگ است. جنگ تجاری، یعنی با چین و به طرز غیرقابل توضیح با کانادا و مکزیک. تعرفههای ۲۵درصدی دونالد ترامپ بر روی کالاهای وارداتی از مکزیک و کانادا از صبح سهشنبه اجرایی شد. این هفته، دولت همچنین تعرفهای اضافی ۱۰درصدی بر واردات چین وضع کرد.
کانادا با اعمال تعرفههای ۲۵درصدی بر کالاهای آمریکایی به ارزش حدود ۱۰۰میلیارد دلار واکنش نشان داده است. چین نیز واکنش نشان داد و ۱۵شرکت آمریکایی را در فهرست سیاه قرار داده و تعرفههایی به میزان ۱۵درصد بر مرغ، گندم، ذرت و پنبه آمریکایی و ۱۰درصد بر دیگر محصولات غذایی وضع کرد. کلودیا شینباوم، رییسجمهور مکزیک گفته است که آماده است تا با تعرفههای خود واکنش نشان دهد.
اما ترامپ عقبنشینی نکرد. او در شبکه اجتماعی Truth Social نوشت: «لطفا به فرماندار ترودو، از کانادا توضیح دهید که وقتی او تعرفه انتقامی بر ایالات متحده وضع میکند، تعرفه معکوس ما به میزان مشابه بلافاصله افزایش خواهد یافت!» (اگرچه پس از آن پست، وزیر تجارت هاوارد لوتنیک به نوعی اشاره کرد که ممکن است برای همسایگان آمریکا برخی از تخفیفهای تعرفهای در نظر گرفته شود.)
هرچه که بعد از این پیش بیاید، هرج و مرج ناشی از آن خبرهای بدی برای بازارها بوده است. سهام ایالاتمتحده در روز سهشنبه سقوط کرد و تمامی دستاوردهای بازارها از زمان بازگشت ترامپ به قدرت از بین رفت. این تعرفهها در زمانی اجرایی شدند که نگرانیهای اقتصادی در حال رشد بودند. اعتماد مصرفکننده در ایالات متحده در ماه گذشته سریعتر از هر زمانی در چهار سال گذشته کاهش پیدا کرد و در حالی که درست است که غرایز حمایتگرایانه ترامپ شناخته شدهاند – او سال گذشته گفت که «تعرفه، زیباترین کلمه در فرهنگ لغت است» – این اقدامات جدید از هر چیزی که قبلا اعمال کرده بود، شدیدتر است.
سامرز در پاسخ به این سوال که ابعاد این تعرفهها چقدر است و این تعرفهها چه تفاوتی با اقدامات حمایتگرایانه گذشته دارند؟ میگوید: تاثیر تجمعی این تعرفهها به طور قابلتوجهی بیشتر از آن چیزی است که ترامپ در دوران اول خود اعمال کرده است. اینها به میزان زیادی بزرگترین اقدامات حمایتگرایانهای هستند که ایالات متحده از زمان جنگ جهانی دوم به این سو برداشته است.
سامرز همچنین درخصوص اینکه تاثیر اقتصادی این تعرفهها بر ایالات متحده چیست نیز معتقد است: این یک شوک عرضه خودخواسته است. این اقدامات مقدار کالاهایی را که در دسترس اقتصاد آمریکا قرار دارد کاهش میدهد و قیمت آنها را افزایش میدهد. بنابراین همانطور که بازارها در حال شناسایی آن هستند، اینها به سمت تورم رکودی حرکت میکنند، یعنی تورم بالاتر و رشد اقتصادی کندتر. تعیین میزان دقیق تاثیر تورم رکودیی دشوار است زیرا نمیدانیم این تعرفهها چقدر طول خواهند کشید، چگونه گسترش خواهند یافت یا کشورهای دیگر چگونه واکنش نشان خواهند داد اما هیچ شکی نیست که تاثیر منفی تورم رکودیی بیشتر از تاثیری است که افزایش قیمت نفت به میزان ۵۰درصد یا بیشتر از ۴۰دلار ایجاد میکند. این معادل یک شوک نفتی عظیم است.
وی همچنین در مورد اینکه ترامپ با تعرفه به دنبال محقق کردن چه چیزی است، توضیح میدهد: استراتژی ارتقای تجارت با روسیه، در حالی که تجارت با کانادا و مکزیک را تضعیف میکنیم، برای من غیرقابل درک است. نمیبینم که چه استدلال اقتصادی میتواند کمککننده باشد. نمیدانم که آیا استراتژی در تلاش است تا از تعرفهها به عنوان اهرم برای مسائل دیگر مانند فنتانیل استفاده کند. شاید این سیاست غلط باشد اما حداقل یک استدلال منطقی دارد.
مشکل این است که فنتانیل و مهاجرت غیرقانونی مشکلاتی با کانادا ندارند، جایی که ما تعرفهها را به طور متقابل اعمال میکنیم و رییسجمهور به طور مداوم از مزایای تعرفهها به عنوان یک سیاست اقتصادی خالص تمجید میکند.
گاهی اوقات دولت استدلالهایی از نوع مرکانتیلیستی میآورد. در آن، ایده این است که صادرات خوب است و واردات بد. اقتصاددانها به دلایل بسیار خوب از مرکانتیلیسم خوششان نمیآید اما حتی از منظر مرکانتیلیستی، این اقدامات بهشدت فاجعهآمیز هستند. ما خودروهایی که در آمریکایشمالی ساخته شدهاند، جایی که شاسیها بین مرزهای مکزیک و کانادا جابهجا میشود، را بهشدت جریمه خواهیم کرد اما هیچ باری به خودروهای وارداتی از ژاپن یا کره تحمیل نخواهیم کرد. ما زنجیره تامین چینیها را از طریق آسیا به نفع تولیدات یکپارچه آمریکایشمالی تضعیف خواهیم کرد. تعرفههای آلومینیوم و فولاد که ترامپ به طور پیشرو اعمال کرده است، صنایع صادراتی را که ۶۰ برابر بیشتر از صنایع حمایت شده کارمند دارند، مجازات میکند.
این سیاستها جریمه بزرگی برای مصرفکنندگان آمریکایی هستند که درآمد واقعی خانوادههای طبقه متوسط را کاهش میدهند. آنها یک فشار تورمی به وجود میآورند و به طرز عجیبی هم به نفع صادرکنندگان و واردکنندگان آمریکایی است و هم به ضرر تولیدکنندگان و صادرکنندگان آمریکایی است. من هیچ وقت سیاستی با چنین عواقب غیرقابل درکی از یک دولت آمریکایی ندیدهام.
در واقع حمایتگرایی یک سیاست اقتصادی اشتباه است. به نظرم بخش زیادی از آنچه که اقتصاد جهانی با رهبری آمریکا رونق یافته به کاهش حمایتگرایی در تمام اشکال آن مربوط میشود اما حتی اگر یک استدلال حمایتگرایانه را بپذیرد، تعرفهها بر مکزیک و کانادا و آلومینیوم و فولاد، به نظر میرسد که یک نوع حمایتگرایی غیرقابل درک است، به دلیل واقعیت تولید یکپارچه آمریکای شمالی. شرکتهای ما که تولید اصلیشان در ایالات متحده است، برای بخشهایی از زنجیره تامین و بخشهایی از مونتاژ به تولیدکنندگان کانادایی و مکزیکی وابستهاند. این شرکتها و کارگران آمریکایی هستند که نسبت به تولیدکنندگان اروپایی و آسیایی آسیب میبینند.
لری سامرز همچنین در مورد اینکه آیا ممکن است ترامپ از سیاست فعلی خود درخصوص اعمال تعرفهها عقبنشینی کند نیز توضیح میدهد: اگر به زمانبندی نگاه کنید، با کاهش شدید بازار بلافاصله پس از اعلام سیاستهای حمایتگرایانه، بازارها یک رای واضح صادر کردهاند. اینکه دولت چگونه پاسخ خواهد داد هنوز مشخص نیست. ای کاش لازم نبود این آزمایش انجام شود اما امیدوارم دولت به شواهد بازار پاسخ دهد اگر منطق اقتصادی و شواهد تجربی گذشته برای آنها قانعکننده نباشد. همیشه امیدواریم که سیاستهای عمومی بد یا سیاستهایی که نتایج ناخوشایندی به دنبال دارند، معکوس شوند.
بدترین سناریو چیست؟
لری سامرز در ادامه نظرات خود میافزاید: من فکر میکنم که ما در معرض خطر تورم رکودی، افزایش تورم به سطوح بالاتر از هدف ۲درصد و نگرانیهای فزاینده در مورد یک حلقه تورمی هستیم که به همراه کاهش اعتماد و قدرت خرید، ممکن است اقتصاد را به رکود بکشاند. با توجه به اینکه نمیدانیم این سیاستها چقدر ادامه خواهند یافت و چه اتفاقی خواهد افتاد، هنوز زود است که به طور قطع نتیجهگیری کنیم که آسیب اقتصادی شدیدی رخ خواهد داد. اما بدون شک این خطر وجود دارد.
همچنین وقتی از او سوال میشود، ما تاکنون در مورد آسیبهای اقتصادی مستقیم صحبت کردیم، اما هزینه عدم قطعیت پیرامون این سیاستها هم وجود دارد، درست است؟ میگوید: بله، هیچ شکی نیست. بخشی از اثر منفی بر تقاضا و کاهش بهرهوری بعدی، و فشار به تورم، از این ناشی میشود که هر نوع پریمیوم عدم قطعیت به شدت افزایش یافته است. یکی از شاخصهای کوچک آن این است که شاخص ترس وال استریت، VIX، به شدت در هفته گذشته افزایش یافته است.
وی سپس تاکید میکند: تعرفهها یک شوک ناخوشایند و سیاستی کاملا اشتباه هستند. آنها به کشور آسیب میزنند و به مصرفکنندگان آمریکایی فشار وارد میکنند و به هیچوجه منجر به یک نتیجه خوب نمیشوند. باید تجدیدنظر کنند.
آیا تعرفهها باعث تورم میشوند؟
در پایان گریگوری منکیو، استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد نیز درخصوص سیاستهای اقتصادی دولت جدید آمریکا معتقد است: بین منتقدان ترامپ و حامیان او بحثهایی در مورد اینکه آیا تعرفهها باعث تورم میشوند یا نه، وجود دارد. برخی از حامیان، از جمله وزیر بازرگانی هوارد لوتنیک، میگویند که تعرفهها لزوما باعث تورم نمیشوند. نظر من این است که این حامیان به نوعی درست میگویند اما استدلالشان قوی نیست.
تعرفهها باعث کاهش بهرهوری میشوند زیرا مانع از تخصیص منابع در بازار جهانی به بهترین شیوه میشوند. کاهش بهرهوری به معنای کاهش درآمد واقعی است. کاهش درآمد واقعی میتواند به شکل یکی از دو حالت زیر باشد: (1) سطح بالاتر قیمتها برای درآمدهای اسمی معین یا (2) کاهش درآمدهای اسمی برای سطح قیمت معین. اینکه حالت (1) یا (2) اتفاق بیفتد، عمدتا به سیاستهای پولی بستگی دارد.
وقتی منتقدان ترامپ میگویند که تعرفهها باعث تورم میشوند، به طور ضمنی حالت (1) را فرض میکنند. این حالت ممکن است بیشتر محتمل باشد، اما لزوما به این شیوه پیش نخواهد رفت.
در نتیجه منتقدان ترامپ باید بگویند که تعرفهها استانداردهای زندگی آمریکاییها و همچنین استانداردهای زندگی در خارج را کاهش خواهند داد، بدون اینکه از واژه «تورم» استفاده کنند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد