21 - 12 - 2019
پرچمدار سبک هندی
ابوالمعالی میرزا عبدالقادر بن عبدالخالق ارلاس، متخلص به بیدل و نیز شناخته شده با نام بیدل دهلوی، شاعر پارسیسرای سبک هندی است.
او شاعر پارسیگویی است که از ترکان جغتایی برلاس یا ارلاس بدخشان افغانستان بود. وی در پتنه در ایالت بهار هندوستان متولد شد و تربیت یافت و بیشتر عمر خود را در شاه جهانآباد دهلی زندگی کرد و آثار منظوم و منثور خود را ایجاد کرد. در آثار بیدل، افکار عرفانی با مضامین پیچیده، استعارات و کنایات بههم آمیخته و خیالپردازی و ابداع مضامین تازه با دقت و موشکافی زیادی همراه شده است. در نظم و نثر سبکی خاص دارد و از بهترین نمونههای سبک هندی بهشمار میآید. شفیعیکدکنی در کتاب شاعر آیینهها در مورد بیدل میگوید: «بیدل را باید نماینده تمامعیار اسلوب هندی بهشمار آوریم.»
مجموع آثار این سخنپرداز و متفکر، به اهتمام و دقتی که شایسته آن بود، تا سال ۱۳۴۱ شمسی طبع نشده بود. تقریبا مجموعهای از آثار در سال ۱۲۹۹هجری قمری در مطبعه صفدری در بمبئی به اهتمام ملا نور دین بن جیواو به فرمایش مختار شاه کشمیری و ملا عبدالحکیم مرغینانی طبع شده است. چند باری هم در هند و ماوراءالنهر- گاهی غزلیات و گاهی هم غزلیات با یکی دو اثر دیگر وی چاپ شده بود ولی هیچیک از این نسخ مشتمل بر کلیه آثارش نبوده است. تنها نسخه مطبعه صفدری نسبت به تمام نسخههای چاپشده جامعتر بود اما این نسخه نیز تمام آثار منظوم و منثور بیدل را در برنداشت و مملو از خطاهای املایی بود. گذشته از آن چون طبع کتاب در متن و حاشیه صورت گرفته بود، برای خواننده خستهکننده بود. با وجود کمبودیهای موجود در کتاب، متاسفانه نسخههای آن نایاب شده بود.
نسخه جامع دیگری بعدها به اراده سردار نصرالله خان نایب السلطنه در ماشینخانه کابل به شکل حروفی با قطع بزرگ زیر چاپ رفت. اما چاپ نسخه مذکور که در ترتیب و تدوین آن جمعی از دانشمندان کشور اهتمام ورزیده بودند، نزدیک به پایان ردیف دال رسیده بود که نایبالسلطنه جهان را وداع کرد و دیوان غزل بیدل ناتمام ماند.
در ضمن سایر جنبشهای علمی و ادبی که توام با نهضتهای اجتماعی در سالهای چهل شمسی پدید آمد، تصمیم اتخاذ شد تا کلیات بیدل در مطبعه معارف افغانستان طبع شود. همان بود که در اوایل اسد سال ۱۳۴۱ شمسی غزلیات بیدل که به حیث جلد اول از آثار او قرار داده شده بود، در مدت کمتر از یک سال در همان مطبعه از طبع برآمد و به این وسیله پیامی که این شاعر و متفکر بزرگ به جهان بشریت دارد، به دسترس علاقهمندان گذاشته شد و بههمین ترتیب:
جلد دوم کلیات که شامل ترکیببند، ترجیعبند، قصاید، قطعه، رباعیات و مخمسات است در ماه سرطان ۱۳۴۲؛ رباعیات به صورت جداگانه در ماه جدی ۱۳۴۲ شمسی
جلد سوم کلیات که شامل عرفان، طلسم حیرت، طُور معرفت و محیط اعظم است در ماه دلو ۱۳۴۲ شمسی
جلد چهارم کلیات که چهار عنصر، رقعات و نکات را دربرمیگیرد در ماه جوزای ۱۳۴۴ شمسی یکی بعد دیگر از چاپ برآمدند.
در این دیوان، هر غزل به ترتیب حروف هجا که در آخر قافیهها آمده، به سلسله حروف الفبا طبع شده و این ترتیب در حرف اول مصراع اول مطلع نیز رعایت شده است. در پایان هر جلد فهرستی نیز ترتیب و طبع شده که در جستوجو کردن و یافتن غزلها آسانی پیش میآید. در طبع این دیوان توجه فاضل محترم دکتر میر نجمالدین انصاری، سعی ملکالشعرا استاد عبدالحق بیتاب، همکاری خطاط شهیر سیدمحمد داودحسینی خاصه اهتمام و کوشش شبانهروزی شاعر و محقق محترم خال محمد خسته قابل یادآوری است. قابل تذکر است که مطابق به ادعای رابندرابنداس خوشگو، مولف «سفینه خوشگو، طبع پتنه، بهار» کلیات بیدل در هنگام حیات خودش نیز تدوین شده بود و تعداد اشعار او را قید کرده که نظما و نثرا آثار بیدل را نود و نه هزار بیت میداند و از آن جمله شماره غزلیات را پنجاه و چند هزار ضبط کرده است. مثنوی عرفات هم از آثار اوست که به زبان شیرین فارسی نوشته شده است.
بیدل بهروز پنجشنبه چهارم صفر سال ۱۱۳۳ ه.ق در دهلی زندگی را بدرود گفت و در صحن خانهاش، در جاییکه خودش وصیت کرده بود، دفن شد. پژوهشهای استاد سید محمد داود الحسینی پیرامون زندگی میرزا عبدالقادر بیدل، بر این پایه است که استخوانهای بیدل بعد از دفن موقت در صحن خانهاش، به وسیله مریدان و بازماندگان خاندانش، به افغانستان انتقال داده شده و مزار وی در هند نیست. قابل یادها نیست که پژوهشهای پوهاند سید سلطان شاه همام، استاد انسانشناسی در پوهنتون (دانشگاه) کابل که در مورد «مُغُلها» انجام داده و در مطبوعات افغانستان منتشر شده است، به صورت واضح نشان میدهد که مادر بیدل از شاخه جغتاییهای ساکن در دهکده «یکه ظریف» خواجه رواش کابل بوده است، محلی که استخوانهای میرزا عبدالقادر بیدل بعد از انتقال از دهلی، در جناح تربت «میرزا ظریف» به خاک سپرده شد به این ترتیب مزاری که در دهلی به نام بیدل شهرت دارد جعلی است.
کردهام باز به آن گریه سودا، سودا
که ز هر اشک زدم بر سر دریا، دریا
ساقی امشب چه جنون ریخت به پیمانه هوش
که شکستم به دل از قلقل مینا، مینا
محو او گشتم و رازم به ملاء توفان کرد
هست حیرانی عاشق لبگویا، گویا
داغ معماری اشکم که به یک لغزیدن
عافیتها شد ازین آبله برپا، برپا
درد عشقم من و خلوتگه رازم وطن است
گشتهام اینقدر از ناله رسوا، رسوا
نذر آوارگی شوق هوایت دارم
مشت خاکیکه دهد طرح به صحرا، صحرا
دل آشفته ما را سر مویی دریاب
ای سرموی تو سرکوب ختنها تنها
دور انسان به میان دو قدح مشترک است
تا چه اقبالکند جام لدن یا دنیا
تا تقاضا به میان آمده، مطلب رفتهست
نیست غیر از کف افسوس طلبها، لبها
بیدل این نقد به تاراج غم نسیه مده
کار امروز کن امروز، ز فردا، فردا
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد