7 - 12 - 2019
وقت هست آری هست…
تی اِس اِلیوت با نام کامل توماس استرنز الیوت زاده ۲۶ سپتامبر ۱۸۸۸ شاعر، نمایشنامهنویس، منتقد ادبی و ویراستار آمریکایی-بریتانیایی بود. او با آثاری چون «سرزمین هرز» و «چهار کوارتت»، رهبر جنبش نوسازی شعر و شاعری بهشمار میرفت. سبک بیان، سرایش و قافیهپردازی وی، زندگی دوبارهای به شعر انگلیسی بخشید. انتشار «چهار کوارتت» الیوت، او را به عنوان برترین شاعر انگلیسیزبان در قید حیات در زمان خود، شناساند و در سال ۱۹۴۸، نشان «مِریت» و جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد.
الیوت در «سنت لویی» ایالت میزوری آمریکا و در خانواده صاحبنامی که اصالتا اهل نیوانگلند بودند، به دنیا آمد. پدرش هنری ور الیوت یک تاجر موفق بود و مادرش شارلوت چامپ استرنز شاعری بود که در خدمات اجتماعی نیز فعالیت میکرد. الیوت از سال ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۵ در آکادمی اسمیت که مدرسهای پیشدانشگاهی برای دانشگاه واشنگتن بود درس خواند. او در این آکادمی زبانهای لاتین، یونانی، فرانسوی و آلمانی را فرا گرفت. وقتی از آنجا فارغالتحصیل شد، میتوانست تحصیلات خود را مستقیما در دانشگاه هاروارد ادامه بدهد ولی پدر و مادرش او را برای یک سال آمادگی بیشتر به آکادمی میلتون واقع در میلتون، ماساچوست در نزدیکی بوستن فرستادند.او از سال ۱۹۰۶ به مدت سه سال در دانشگاه هاروارد درس خواند و در سال ۱۹۰۹ با درجه لیسانس از آنجا فارغالتحصیل شد و سال بعد دوره فوقلیسانس را در همان دانشگاه به پایان رساند. الیوت در فاصله سالهای ۱۹۱۰ و ۱۹۱۱ در پاریس زندگی کرد و همزمان با ادامه تحصیلات در دانشگاه سوربن به شهرهای مختلف اروپا نیز سفر میکرد. در سال ۱۹۱۱ به دانشگاه هاروارد بازگشت تا دوره دکترای فلسفه را در آنجا بگذراند. الیوت در سال ۱۹۱۴ وقتی ۲۵ سال داشت به بریتانیا مهاجرت کرد و در همان سال، یک بورس تحصیلی در کالج مرتن در آکسفورد انگستان به او اهدا شد. وقتی جنگ جهانی اول آغاز شد الیوت ابتدا به لندن و سپس به آکسفورد رفت.الیوت در سال ۱۹۱۵ وقتی ۲۶ سال داشت با ویویان های-وود که ۲۷ ساله بود ازدواج کرد. وقتی این زوج که به تازگی ازدواج کرده بودند در آپارتمان برتراند راسل اقامت داشتند، برتراند به ویویان دلبستگی پیدا کرد و حتی نقل شده است که آن دو مخفیانه روابط عاشقانه نیز با هم برقرار کرده بودند. اما صحت این شایعات هرگز مورد تایید قرار نگرفتهاند.
در سال ۱۹۲۷ الیوت قدم بزرگی در زندگیاش برداشت. او بعد از آنکه در ژوئن آن سال تغییر مذهب داد، چند ماه بعد در ماه نوامبر به تابعیت آمریکایی خود نیز پایان داده و به تابعیت انگلستان درآمد. در سال ۱۹۳۲ وقتی که مدتها بود در فکر جدا شدن از همسرش بود از طرف دانشگاه هاروارد به وی پیشنهاد شد در سال تحصیلی ۱۹۳۳–۱۹۳۲ با سمت استادی در آن دانشگاه مشغول به کار شود. او این پیشنهاد را قبول کرد و ویویان را در انگلستان باقی گذاشت و خود به آمریکا رفت. وقتی در سال ۱۹۳۳ به انگلستان بازگشت بهطور رسمی از ویویان جدا شد.
شعر
با وجود قدر و مقامی که الیوت در شعر و شاعری دارد، تعداد شعرهایی که او سروده است آنچنان زیاد نیست. وی شعرهایش را ابتدا در نشریات ادبی یا کتابها و جزوههای کوچک که معمولا فقط حاوی یک شعر بودند منتشر میکرد. سپس آن شعرها را در مجموعههایی گرد میآورد و به دست چاپ میسپرد. اولین مجموعه شعری که از او به چاپ رسید پرافراک و دیگر ملاحظات نام داشت که در سال ۱۹۱۷ منتشر شد. الیوت بیشر شعر معروفش: ترانه عاشقانه جی. آلفرد پرافراک را، که در آن جی. آلفرد پرافراک مردی میانسال است، وقتی که تنها ۲۲ سال داشت، سرود. همچنین، ترانههای وی برای اثر موزیکال معروف گربهها استفاده شد.
نقدنویسی
تیاس الیوت علاوه بر شاعری، در زمینه نقدنویسی مدرن نیز فعالیت داشت و یکی از بزرگترین نقدنویسان ادبی قرن بیستم بهشمار میآید. مقالههایی که او مینوشت در احیای علاقه و توجه به شاعرانی که شعرهای ماوراءالطبیعی میسرودند نقش عمدهای داشتهاند. الیوت در نقدنویسی و نویسندگی نظری مدافع به هم پیوستگی عینی بوده است. به هم پیوستگی عینی به این معنی است که هنر باید نه از طریق بیان احساسات شخصی بلکه از راه استفاده عینی از نمادهای جامع و فراگیر خلق شود. او در چهارم ژانویه ۱۹۶۵ با زندگی خداحافظی کرد.
از وی آثار زیر به فارسی ترجمه شدهاند:
سرزمین هرز/ ترجمه بهمن شعلهور
کوکتیل پارتی/ ترجمه نکیسا شرفیان
خرابآباد: معجزه قرن بیستم/ ترجمه حامد نوری
سرزمین بیحاصل/ ترجمه جواد علافچی
چهارشنبه خاکستر/ ترجمه بیژن الهی
چهار کوارتت/ ترجمه جواد دانشآرا
منشی رازدار/ ترجمه معصومه بوذری
سیاستمدار مهتر/ ترجمه معصومه بوذری
قسمتی از شعر معروفش ترانه عاشقانه جی. آلفرد پرافراک؛
پس بیا برویم، تو و من
وقتی غروب افتاده در افق
بیهوش چون بیماری روی تخت
بیا برویم، از این خیابانهای تاریک و پرت
از کنج بگو مگوی شبهای بیخوابی
در هتلهای ارزان یکشبه
و رستورانهایی که زمیناش،
پوشیده از خاکاره و پوست صدفهاست:
از خیابانهایی که کشدارند مثل بحثهای ملالآور
که با لحنی موذیانه
تو را به سوی پرسشی عظیم میبرند…
نه، نپرس، که چیست؟
بیا به قرارمان برسیم
زنان میآیند و میروند در اتاق
حرف میزنند درباره میکلآنژ
این زردْ مه که پشت به شیشههای پنجره میمالد
این زردْ دود که پوزه به شیشههای پنجره میمالد
گوش و کنار شب را لیسید
بر چالههای آب درنگید
تا دوده دودکشهای فضا را بر پشت گرفت
لغزید به مهتابی و ناگهان شتاب گرفت
اما شبِ آرام اکتبر را که دید
گشتی به دور خانه زد و خوابید
وقت هست اری وقت هست
تا زردْ دود در خیابان پایین و بالا رود
و پشت به شیشههای پنجره بمالد؛
وقت هست، آری وقت هست
تا چهرهای بسازی برای دیدن چهرههایی که خواهی دید
وقت هست برای کشتن و آفریدن،
برای همه کارها و برای روزها، دستها
تا بالا روند و پرسشی دربشقاب تو بگذارند؛
وقت برای تو و وقت برای من،
وقت برای صدها طرح و صدها تجدیدنظر در طرح
پیش از صرفِ چای و نان
زنان میآیند و میروند در اتاق
حرف میزنند در باره میکلآنژ
وقت هست آری هست
تا بپرسم، جرئت میکنم؟ و جرئت میکنم؟
وقت هست که برگردم و از پلهها پایین بروم،
با لکه روشن بر فرقِ سرم
(میگویند: چه ریخته موهایش)!
کتِ صبحهایم،
یقه سفیدِ بالازده تا چانهام،
کراوات خوشرنگ ِِ مُد ِ روزم با سنجاق سادهاش،
(میگویند: چه لاغرند پاها و بازوهایش!)
جرئت میکنم
جهان بیاشوبم؟
در یک دقیقه وقت زیادی هست.
وقت برای رفتن و برگشتن تصمیمها و تجدیدنظرها
زیرا همه را میشناسم من، از پیش میشناسم-
همه شبها، صبحها، غروبها
من با قاشقهای قهوه، زندگیام را پیمانه کردهام
میشناسم من صدای محتضران را که به مرگ میافتند
در پسزمینه آهنگی که از اتاقهای دور میآید
چگونه شروع کنم؟
و میشناسم من همه نگاهها را، از پیش میشناسم
نگاهی که در عبارتی میپردازدت
و آنگاه که پرداخته به سنجاق آویخته بر دیوار دست و پا میزنم
چگونه شروع کنم
خاکستر روزها را بالا بیاورم
و چگونه شروع کنم؟
و میشناسم من همه دستها را، از پیش میشناسم
دستها با دستبندها، سفید و برهنه
(که درنور چراغ، کُرکها بورند)
عطر لباس است این
که پرتکرده حواسم را؟
بازوها آرمیده روی میز، یا پنهان زیرِ شال
و باید شروع کنم؟
و چگونه شروع کنم؟
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد