18 - 09 - 2022
نگاه ترامپ به خاورمیانه
تلاشهای دولت ترامپ در خاورمیانه شباهت زیادی به رویکرد دو حزبی ایالات متحده در منطقه در ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۱ داشت: حمایت از اسراییل و شرکای عرب واشنگتن -صرف نظر از شخصیت رژیمهایشان- و فشار مداوم بر ایران که عمدتا، اما نه منحصرا، با تحریمهای اقتصادی ایجاد میشود.
استیون کوک در فارین پالیسی نوشت: اولین تمایل من پس از دریافت کتاب جرد کوشنر، «شکستن تاریخ: خاطرات کاخ سفید»، این بود که آن را مانند بسیاری از افراد دیگر مرور کنم و به تمسخر و طعنه سنگین بپردازم. با این حال، پس از خواندن آن، به دو دلیل بهتر فکر کردم: اول، زندگی توئیتر نیست و دوم اینکه، کوشنر یک بازیگر واقعی در مدیریت پیامدهای ریاست جمهوری بود. او سزاوار است که جدی گرفته شود، به خصوص وقتی صحبت از قسمتی از جهان است که من در آن تخصص دارم و داماد رییسجمهور سابق در طول چهار سال حضورش در کاخ سفید، توجه خود را به آن معطوف کرد: منطقه خاورمیانه. در ادامه این مطلب آمده است: بدون تردید نیویورک تایمز، واشنگتن پست و دیگران کتاب شکستن تاریخ را بیشتر بر اساس شخصیت کوشنر و سوابق او در دولت، بررسی خواهند کرد. او ممکن است همه آن چیزی باشد که منتقدانش میگویند، اما در عین حال شکلدهنده نظرات دولت ترامپ در مورد مسائل جدی مانند عربستان سعودی و روابط اسراییل با جهان عرب بود و در تلاشهای کاخ سفید ترامپ برای برقراری صلح بین اسراییل و اعراب نقش محوری داشت. همین یک کار آنقدر بزرگ هست که کتاب شکستن تاریخ را مستحق بررسی جدی کند.
متاسفانه، این کتاب نه تاملی متفکرانه در مورد رویارویی تیم ترامپ با خاورمیانه ارائه میکند و نه توضیحی درباره مبنای فکری اتفاقاتی که آن را «تحول بنیادین» پرمشکلترین منطقه جهان مینامد. در عوض، کوشنر تاریخ خودش را بازسازی میکند که نتیجه آن یک داستان خستهکننده ۵۱۲ صفحهای از سالهای حضور در کاخ سفید است. در این بازپخش، خواننده دقیق متوجه تناقضی در دل کتاب خواهد شد: علیرغم عنوان و روایتی که قصد دارد این تصور را تقویت کند که کوشنر جسورانه در حال در هم شکستن سیاستهای دیرینه، نابسامان و ناکارآمد در خاورمیانه است، او هیچ کاری انجام نداده است.
تلاشهای دولت ترامپ در خاورمیانه شباهت زیادی به رویکرد دو حزبی ایالات متحده در منطقه در ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۱ داشت: حمایت از اسراییل و شرکای عرب واشنگتن -صرف نظر از شخصیت رژیمهایشان- و فشار مداوم بر ایران که عمدتا، اما نه منحصرا، با تحریمهای اقتصادی ایجاد میشود.
شکاف بین آنچه کوشنر تصور میکرد انجام میدهد و آنچه که در واقع انجام میداد تنها نقطه ضعف کتابش نیست. تقریبا همه مقامات سابق بر سیاستها یا رویدادهای خاصی تاکید میکنند تا خود و دولتهایی را که در آن خدمت کردهاند به بهترین شکل ممکن نمایش دهند. کوشنر هم تفاوتی با آنها ندارد، اما در مورد تعدادی از مسائل مهم به طرز عجیبی ساکت است یا به سختی حرف مهمی درباره آنها میزند. گفتوگوی اصلی دونالد ترامپ، رییسجمهور آمریکا با عربستان سعودی و ولیعهد این کشور، محمد بنسلمان، تنها به صورت گذرا به ترور جمال خاشقجی اشاره میکند. کوشنر از تکهتکه شدن ستوننویس واشنگتن پست ابراز تاسف میکند، اما قضاوت میکند که اصلاحات از بالا به پایین محمد بنسلمان بسیار مهمتر از محکوم کردن ولیعهد به دلیل جنایتی است که همه میدانند به دستور او انجام شده است. دیگران نیز به این نتیجه عملگرایانه، اما از نظر اخلاقی مشکوک رسیدهاند، اما کوشنر حتی برای ارائه بینشی درباره محمد بنسلمان یا تناقضات بین این رویکرد وحشیانه ولیعهد و تغییرات مثبتی که وی در پادشاهی ایجاد کرده، مکث نمیکند. اگرچه کوشنر میخواهد از تاریخ جدا شود، اما پارامترهای روابط ایالات متحده و عربستان سعودی را همانطور که هستند و مدتها بوده، میپذیرد: نفت و امنیت. او هرگز این احتمال را در نظر نمیگیرد که ممکن است پیوند محکم با ولیعهد خطراتی را برای واشنگتن به همراه داشته باشد.
یکی از این خطرات در یمن و جنگ داخلی آن نهفته است. در سال ۲۰۱۵، محمد بنسلمان نیروهای سعودی را برای مداخله به نمایندگی از دولت یمن که به تازگی کنترل پایتخت خود را از دست داده بود، به این کشور اعزام کرد. در سالهای بعد، مداخله عربستان سعودی به بیثباتی شبه جزیره عربستان و یک بحران انسانی وحشتناک کمک کرد. اقدام عربستان سعودی در یمن، حوثیها را به ایران و حزبالله، نزدیکتر کرده و عوامل ایرانی را در یک مکان استراتژیک در مجاورت خطوط کشتیرانی مهم و در فاصلهای نزدیک از ایالات متحده قرار داده است. در مورد این مسائل، کوشنر ساکت است. تصمیم برای انتقال سفارت ایالات متحده در اسراییل از تلآویو به اورشلیم در مجموع شش صفحه میشود. با این حال به نظر میرسید که این جسور بودن هیچ فایدهای ندارد. کوشنر میگوید پدرزنش از او میپرسد که در ازای چنین کاری، اسراییل چه خواهد کرد که در پاسخ، کوشنر تنها به جلب «حسن نیت اسراییلیها» و امتیازدهی احتمالی آنها در آینده اشاره میکند. کوشنر به وضوح درک کمی از پویایی سیاسی اسراییل داشت.
وقتی صحبت از برقراری صلح بین اسراییلیها و فلسطینیها میشود، کوشنر، مانند بسیاری در جامعه سیاست خارجی واشنگتن که به وضوح از او بیزار است، حتی به خود زحمت نمیدهد که بپرسد: «چرا این کار را میکنیم؟» درعوض، کوشنر، مانند مذاکرات صلح قبل از خود، وارد درگیری میشود که قابل حل نیست. او هرگز به این موضوع فکر نمیکند که منافع ایالات متحده در این کار چیست.
روند صلح او شبیه به موارد قبلی است و به جای واگذاری همه چیز به مذاکره، پایان بازی را با جزئیات تعیین میکند. او ظاهرا درک نکرده دلیلی وجود دارد که همه افراد باهوش و کارآمدی که قبل از او آمده بودند جزئیات یک توافق را توضیح نمیدادند. به هر حال، نتایج کار کوشنر مانند نتایج پیشینیانش دنیس راس، جورج میچل و مارتین ایندیک بود.
کوشنر شکست طرح خود به نام «صلح تا سعادت: چشماندازی برای بهبود زندگی مردم اسراییل و فلسطین» را -که به نظر میرسد از پیشنهاد سال ۱۹۷۹ سازمان جهانی صهیونیستی به دست آمده- به گردن محمود عباس، رییس تشکیلات خودگردان فلسطین میاندازد. این یک بازی آسان است. عباس فاسد است، از مردم خود میترسد و از وضع موجود راضی است.
کوشنر در تمام این مدت از هر فرصتی استفاده میکند تا عباس را خشمگین کند و او را در بدترین حالت ممکن توصیف کند. او در یکی از قسمتها درباره رهبر فلسطین مینویسد: «او دائما سیگار میکشید، بنابراین هر چند دقیقه یک بار سیگاری را از روی میز بیرون میکشید، آن را در دهانش میگذاشت و منتظر میماند تا یک خدمتکار آن را روشن کند. من فکر میکردم عباس بیشتر شبیه یک پادشاه بود تا نماینده یک جمعیت پناهنده که از نظر تاریخی تحت فشار قرار گرفتهاند.» همه اینها ممکن است درست باشد، اما این قسمت چیزی کاملا عجیب را در مورد کتاب کوشنر نشان میدهد. او انرژی قابل توجهی را صرف دستیابی به یک توافق صلح کرد، اما در مورد فلسطینیها حرفی برای گفتن ندارد و هیچ علاقهای به درک نسخه آنها از تاریخ یا دیدگاه آنها نسبت به آنچه عادلانه است نشان نداد.
با این حال، بر خلاف سایر فرستادگان صلح که پیش از او آمده بودند، کوشنر هرگز به خود زحمت نمیدهد که ببیند او و نقشهاش ممکن است کجا اشتباه کرده باشند. کوشنر و تیمش بر این باور بودند که اگر فلسطینیها به شکست کامل خود متقاعد شوند، تسلیم خواهند شد. اما نشدند و نخواهند شد. پایداری و مقاومت در حال حاضر مولفههای حیاتی هویت فلسطینی است. عباس را با یک رهبر فلسطینی دیگر عوض کنید باز هم نتیجه همان میشود.
دولت ترامپ یک دستاورد بزرگ در خاورمیانه داشت: توافق ابراهیم. کوشنر با بسیاری از معیارها، از جمله گزارشهای آن زمان و خاطرات دستاندرکاران از همه طرفها، نقش مهمی در این توافقنامهها ایفا کرد. پس از این واقعیت، مقامات عربی و اسراییلی کوشنر را به خاطر تلاشهایش ستایش و استدلال میکنند که توافقنامه ابراهیم در هیچ دولت دیگری نمیتوانست اتفاق بیفتد. انتقادهای زیادی در مورد عادیسازی روابط بین اسراییل و چهار کشور عربی- امارات متحده عربی، مراکش، بحرین و سودان- نوشته شده است، از جمله اینکه علیرغم ادامه اشغال کرانه باختری توسط اسراییل و محاصره نوار غزه، چنین توافقی انجام شد. مقدار تسلیحاتی که دولت ترامپ به امارات متحده عربی وعده داده بود، و اینکه ایالات متحده به مراکش وعده داده بود در ازای عادیسازی با اسراییل، حاکمیت آنها را بر صحرای غربی به رسمیت میشناسد. اینها انتقادات درستی از توافقنامه ابراهیم است، اما توافقنامههای صلح همچنین مزایای اقتصادی، همکاری علمی، همکاری امنیتی و مهمتر از آن افزایش ارتباطات مردمی را به همراه داشته است.
با این حال، وقتی نوبت به دستاوردهای او و دولت ترامپ در خاورمیانه میرسد، کوشنر عدم خودآگاهی و عمق را نشان میدهد. او تظاهر میکند که عادیسازی روابط بین اسراییل و امارات متحده عربی تحولی شگفتانگیز بود- شبیه به سفر انور سادات، رییسجمهور سابق مصر به بیتالمقدس در سال ۱۹۷۷– در حالی که گامی منطقی برای دو کشوری بود که پنج سال بود به سمت عادیسازی پیش میرفتند.
کوشنر مینویسد: «من ارتباط کم بین دو کشور را دست کم گرفته بودم». به احتمال زیاد، او حتی قبل از عادیسازی رسمی از میزان روابط بیاطلاع بود. ورزشکارانی از اسراییل در مسابقات بینالمللی امارات شرکت کردند. قبل از اینکه اسراییل سفارتی در آنجا ایجاد کند، اسراییل یک دفتر دیپلماتیک در ابوظبی داشت که به طور رسمی به آژانس بینالمللی انرژیهای تجدیدپذیر متصل بود، اما بسیاری از ناظران فهمیدند که مانند یک سفارت غیررسمی عمل میکند. همکاری امنیتی امارات و اسراییل نیز یک راز آشکار بود. هنگامی که در اواخر سال ۲۰۲۱ با یکی از وزیران سابق اسراییل در دوبی برخورد کردم، از او پرسیدم که آیا این اولین سفرش به امارات است یا خیر. او با نگاهی عجیب به من نگاه کرد و گفت: «استیون، این سی و سومین بازدید من است.»
کوشنر نمیتواند دیدگاه واحدی در مورد اینکه چگونه توافقنامه ابراهیم میتواند یا باید بر رویکرد ایالات متحده در منطقه تاثیر بگذارد، ارائه دهد. آیا چرخش به آسیا آسانتر میشود؟ آیا این توافقنامهها، حضور ایالات متحده را در منطقهای که پدرزنش بسیار میخواست ترک کند، بیشتر خواهد کرد؟ معایب پیمان ابراهیم چیست؟ این توافقها از نظر تاریخی مهم هستند، اما کوشنر نمیتواند اطلاعاتی عمیقتر از چه کسی، چه چیزی و چه زمانی به خوانندگانش بدهد.
خاورمیانه بیشتر زمان دولت ترامپ را اشغال کرد، با این حال بازگویی کوشنر از این رویدادها خالی از لطف نیست. شکستن تاریخ فقط کلماتی است در ۵۱۲ صفحه بدون درس، بدون معنا، و بدون راه جدیدی برای نگاه کردن به مشکلات قدیمی.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد