7 - 01 - 2025
نقش یک اقتصاددان در توسعه
محمدقلی یوسفی*
اگر تاریخ تحولات کشورهای توسعهنیافته مانند ایران را ورق بزنیم خواهیم دید که نهتنها در بین سیاستمداران و حاکمان بلکه در بین روشنفکران یا نخبگان همواره این اعتقاد وجود داشته که تنظیم عمدی و آگاهانه تمام فعالیتهای اجتماعی باید ضرورتا موفقتر از ظاهر به هم ریخته و نامنظم روابط افراد مستقل در جامعه باشد. بهندرت فرد یا گروه سیاسی یا سیاستمداری در هیچ جای دنیا میتوان یافت که نخواهد بیشتر فعالیتهای جامعه انسانی را برای اهدافی از بالا کنترل و هدایت کند. تدوین طرح و برنامه توسعه برای سازماندهی جامعه و شکل بخشیدن عمدی آن با جزئیات براساس خواست و تمایلات سیاسی و امیال انسانی یا خواست عمومی برای برقراری عدالت و برابری ظاهرا امری بدیهی و تنها مسیر اقدام شایسته انسان عاقل به نظر میرسد بنابراین آسان تصور میشود که میتوان از طریق طرح و برنامه، نهادهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یک جامعه آزاد را که بیشتر محصول فرآیند تاریخی و نتیجه اتفاقات و حوادث پیشبینینشده و آزمون و خطاهای بسیار هستند
اصلاح، تغییر یا مهندسی کرد. در این رابطه نقش اقتصاددان بسیار مهم است. آنچه این انگیزهها را تقویت میکند مفهوم اقتصاد است که از دیرباز با مشکل تبیینی همراه بوده است. تقریبا ریشه بیشتر اختلافات فکری از تعریف و مفهوم اقتصاد ناشی میشود. مروری بر ادبیات موضوع نشان میدهد که در مجموع میتوان دو تعریف متضاد از اقتصاد ارائه کرد: یکی تعریف محدود آن بهعنوان یک سازمان (ارگانیزیشن) و دیگری در بعد گستردهتر و عمیقتر بهعنوان یک تنواره (ارگانیسم) است. اولی به تخصیص دستوری منابع در یک واحد اقتصادی، در یک شرکت یا سازمان گفته میشود که براساس اهداف از قبل تعیینشده بهصورت متمرکز صورت میگیرد. این تعریف اقتصاد ریشه در تعریف لاتین از اقتصاد بهعنوان «اکونومی» دارد که با نظامهای دارای برنامهریزی متمرکز سوسیالیستی سازگار است که براساس عقلانیت ساختگرایی دکارتی دنبال میگردد.
در اینجا هدف مهندسی کردن اقتصاد و رفتار انسان با تقلید از فیزیک مکانیک است اما تجربه عملی آن ناموفق بوده است و نهتنها امکان دستیابی به دادهها وجود ندارد بلکه نقش انگیزه فعالان اقتصادی و تصمیمات کارآفرینی و مکانیسم قیمتها در بازار نادیده گرفته میشود. در اینجا دولت یا نهاد برنامهریز بهجای مردم تصمیم میگیرد.
این تعریف ناقض حقوق و آزادی فردی است. اما تعریف دوم که مصطلح شده اقتصاد را یک «ارگانیسم» یا انداموار تعریف میکند. چنین تبیینی از اقتصاد، به آن خصلت مکانیکی نمیدهد بلکه خصلتی تکاملی میبخشد. اقتصاد یک فرآیند خودانگیخته تکاملی است. چنین تعریفی از اقتصاد به آن خصلت انداموار میدهد.بدین معنی که همانگونه که یک عضو بدون وجود سایر اعضا هیچ معنایی ندارد، مطالعه اقتصاد نیز مستقل از قوانین حاکم بر جامعه مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بی معنی است و چنین تعریفی مبتنیبر فهم و درک عام است که به «کاتالاکسی» یا «پراکسولوژی» قرابت بیشتری دارد، عمیقتر و وسیعتر است و با تعریف اول اقتصاد در تضاد قرار میگیرد. در اینجا اقتصاد به صورت مطالعه رفتار انسانها در بازار تعریف میگردد. در این تعریف انسانها موجودات ارادی و غیرقابل پیشبینی هستند که متناسب با شرایط انتخاب صورت میدهند. آنها مانند سنگها و اشیا بهصورت مکانیکی حرکت داده نمیشوند. نیروی محرک آنها درونی است. بازار فاقد هدف است اما منافع متقابل را در بر دارد. در این حالت اقتصاد به معنی مطالعه رفتار و کردار متقابل انسانی در بازار تعریف میشود که معرفتشناسی خاص خود را دارد که با علوم طبیعی متفاوت است. واقعیت این است که نقش یک اقتصاددان در نظامهای مداخلهگرایانه و سوسیالیستی بسیار بسیار حائز اهمیت است اما در یک اقتصاد آزاد نقش آن محدود است. اما هدف این نیست که اقتصاد مهندسی شود بلکه کار یک اقتصاددان تبیین رابطه هدف و وسیله از یک طرف و توضیح این مساله است که چگونه در بین مجموعه معینی از ترتیبات نهادی قدرت نفعبری و سودجویی گروههای ذینفع بتوان بهصورت خودجوش الگویی از یک نظم اجتماعی ایجاد کرد که بهطور همزمان استقلال فردی و رفاه و صلح اجتماعی را به همراه آورد. اما وقتی که اقتصاددانان از این نقشها فراتر میروند و بهجای آنها از اقتصاد بهعنوان ابزار کنترل اجتماعی استفاده میکند یا نقش کشیشان عالیمقام یا شعبدهبازان و غیبگویان را بازی میکنند که مردم را گمراه کرده و آموزههای اقتصاد را به انحراف میکشانند که باید از آن پرهیز گردد. باید توجه داشت که علم اقتصاد یک دیسیپلین دارد و آن این است که علم واقعی اقتصاد تخیلگرایی و آرمانگرایی را محدود میسازد. این رشته به افراد میگوید که آنها نمیتوانند به چهچیز دست یابند. اقتصاددان میتواند سیستم اقتصادی و همینطور نهادهای رسمی و غیررسمی را که بر فعالیتهای اقتصادی اثر میگذارند، بهدرستی تبیین نماید. یک اقتصاددان میتواند قوانین اقتصادی را تبیین و مناسبت ابزارهای سیاستگذاری را برای دستیابی به اهداف مورد نظر توضیح و تشریح کند. مهمترین ملاحظه این است که باید توجه داشت که اقتصاددان، نه ناجی است و نه فرمانده، نه قهرمان است و نه معمار. او نمیتواند فرمولی جادویی اختراع کند تا از طریق تحمیل و مداخله دولت رشد اقتصادی جامعه را تضمین کند.
وقتی ما تمدن انسانی را اساسا محصول عمل آگاهانه یا محصول طرح انسانی بدانیم یا زمانی که فرض میکنیم حتما در توان ماست که آن را بازتولید کنیم یا چیزی را که ساختهایم حفظ کنیم بدون اینکه بدانیم داریم چه کار میکنیم درحقیقت، درباره خود مبالغه کردهایم. اگرچه تمدن ما نتیجه دانش فردی انباشته شده است اما ترکیب آگاهانه و معلوم تمام این دانشها در مغز هیچ فردی نیست، بلکه در علائمی متجسم است که ما استفاده میکنیم بدون اینکه آنها را بفهمیم.
با توجه به برتری عملکرد اقتصاد آزاد در اروپا و آمریکا و بهرهگیری از دانش پراکنده در سطح جامعه، توضیح این مساله که چگونه باوجود مخالفت و مقاومت تمایلات غریزی و گرایشات عقلایی علیه اخلاق و نهادهای سرمایهداری چنین نظمی در این کشورها برقرار گردید حائز اهمیت است. تجربه توسعه کشورهای توسعهیافته نشان میدهد که ارزشها و نهادهای جامعه سرمایهداری صرفا ناشی از طرحهای از قبل تعیینشده نبودهاند بلکه به عنوان یک فرآیند غیرعمدی خودسامان یابنده از یک الگوی ساختاری شکل گرفتهاند که ما به آن «نظم خودانگیخته تکاملی» میگوییم.
تا زمانی که مردم نتوانند دورنمای مطمئن و روشنی از ثمرات کار و تلاش و سرمایهگذاری خود داشته باشند آنها هیچگونه انگیزهای برای کار و تلاش جدی جهت ذخیرهسازی سرمایه فیزیکی انسانی و فکری از خود نشان نمیدهند و بدون چنین ذخیرهسازی هیچ پیشرفت اقتصادی ممکن نمیشود اما باید توجه داشت حقوق مالکیت خصوصی قابل اطمینان از آسمان نازل نمیشود.
سنگ بنای تمدن غرب تضمین امنیت در حوزه عمل خودانگیخته افراد است. اگرچه همیشه تلاشهایی صورت میگرفته تا ابتکارات خودانگیخته فردی در کنترل درآید اما قدرت مجریان و دولتمردان مطلق نبوده است. آن مانع بروز و حضور فلسفه یونانی و رومی و همچنین توسعه علم و تکنولوژی مدرن به غرب نشد. پیشکسوتان و نخبگان جوامع غربی باوجود محدودیتها و موانع، کار خود را به پیش میبردند. نوآفرینان منتظر دعوتنامه نمیماندند. موفقیت غرب مدیون آزادی فردی است. آزادی اقتصادی نیز در پی آزادی فردی به عمل درآمد. اهمیت آزادی در غرب، زمانی بیشتر قابل درک است که با آزادی در نقاط دیگر دنیا که فاقد این آزادیها هستند، مقایسه شوند.
برخی مردم مشرقزمین سالها قبل از اجداد نمایندگان تمدن مدرن غرب فلسفه و علوم را توسعه داده بودند. اما تمدن از غرب بیرون آمد. دلایل زیادی هست که نشان میدهد اخترشناسی و ریاضیات جرقههای پیشرفت خود را ابتدا در شرق زد. در قرن سیزدهم آموزههای مشرقزمین دستکمی از مغرب نداشت اما آزادی و فردگرایی شعار روز مردم مغربزمین بود همین باعث پیشرفت غرب در حوزههای مختلف ادبیات تکنولوژی سیستم سیاسی و کشورداری و تجارت و اقتصاد گردید.
در حقیقت در ارتباط با روم باستان گفته شده که قانون آن هرگز طراحی شده نبوده بلکه اساسا مبتنی بر آداب و رسوم و سنتها بوده است. در نتیجه یک فرآیند بلندمدت تکاملی را طی کرده است. به همین خاطر شامل حجم زیادی از دانش و اطلاعاتی است که به مراتب فراتر از ظرفیت فکری یک حاکم است هرچقدر هم باهوش، خوب و باذکاوت باشد. چچرو در جمهوریت مینویسد:
«دلیل اینکه سیستم سیاسی ما برتر از تمام کشورهاست این است که سیستم سیاسی کشورهای دیگر از طریق معرفی قوانین و نهادهایی ایجاد شد که مطابق قضاوت شخصی فرد خاصی بود. در مقابل جمهوری روم ما توسط یک شخص خاص ایجاد نشد بلکه خیلیها در ایجاد آن نقش داشتهاند. آن در طول عمر هیچ فرد خاصی بنیان گذاشته نشد بلکه طی قرنها و نسلها ایجاد گردید زیرا هرگز در دنیا چنین نبوده که یک شخص هرچقدر هم با هوش و با ذکاوت بوده باشد بتواند همهچیز را پیشبینی کند و حتی اگر ما بتوانیم تمام قدرتهای فکری را در مغز یک شخص قرار دهیم، برای او غیرممکن است که همه چیز را در یک زمان به حساب بیاورد بدون اینکه طی یک دوره بلندمدت تاریخی آنها را تجربه کرده باشد.
یکی از بدفهمیهای جامعه بشری تحریف نقش فعالان اقتصادی، سیاسی و نخبگان علمی و فرهنگی است. مروری بر سیر تحولات کشورهای توسعهیافته نشان میدهد که موفقیت آنها نه ناشی از طرح و ابتکار یک نفر و حتی بهترین نفر بلکه در نتیجه مشارکت مردم گمنامی است که هریک نقش مهمی در توسعه ایفا مینمودهاند. در یکی از نوشتههای تاریخی توسعه جوامع پیشرفته میخوانیم «اینکه ما توانستیم به یک درجه نسبتا بالایی از نظم در زندگی اقتصادیمان دست یابیم باوجود پیچیدگیهایی که در دنیای امروز وجود دارد، تنها به این خاطر بود که فعالیتهای ما از طریق یک نهاد متمرکز هدایت نمیشده است بلکه از طریق عملیات بازار و رقابت جهت هماهنگی متقابل تلاشهای جداگانه بوده است. سیستم بازاری به این خاطر کار میکند که قادر است تمایلات و فکتهای میلیونی را لحاظ نماید و با حساسیت هزاران نفر به هر کوی و برزنی سرک میکشد و اطلاعات کدبندی شده را در اختیار «شورای اطلاعات عمومی»[مردم] قرار میدهد. آنچه مهمتر از همه، بازار و قیمتهای آن ارائه میکنند اطلاعات مداوم از تغییرات بهروز شده کمیابی نسبی کالاها و خدمات مختلف است. به عبارت دیگر پیچیدگی ساختاری لازم جهت تولید درآمد واقعی که امروز ما شاهد آنیم که برای توده مردم جهان غرب عرضه میشود- که فراتر از هرچیزی است که بتوانیم بررسی و با جزئیات به تصویر بکشیم و این دستاورد به خاطر آن بوده که کشورهای غربی سعی نکردند آن را برنامهریزی کنند یا آن را تحت هدایت یک نیروی متمرکز قرار دهند. اما آنها به گفته محققان غربی آن را آزاد گذاشتند تا تحت هدایت مکانیسم نظم خودانگیخته همانگونه که متخصصان سیبرنتیک آن را «نظم خودایجادکننده» مینامند، قرار گیرد.
دولتمردان ما در کشورهای شرقی و ایران اما بهگونهای کاملا متضاد عمل کردهاند. اسمیت نقش دولتمردان را بهدرستی چنین ترسیم کرده است: «مغرورانه خود را خیلی زرنگ میبیند و اغلب شیفته زیبایی خیالی برنامه ایدهآل خود در دولت میشوند که نمیتوانند کوچکترین انحرافی از آن را تحمل کنند. آنها سعی دارند بدون توجه به منافع اکثریت یا نظر مخالفان آن را بهطور کامل با تمام اجزا به اجرا بگذارند: آنها چنین تصور میکنند که میتوانند به همان راحتی که با دست خود مهرههای مختلف در صفحه شطرنج را منظم میکنند قادر خواهند بود اعضای مختلف یک جامعه بزرگ مانند ایران را به نظم درآورند. آنها توجه ندارند که مهرههای شطرنج هیچگونه حرکت اصیل دیگری جز آن فشاری که دست انسان بر آنها وارد میکند ندارند اما در صفحه بزرگ شطرنج جامعه انسانی، هر مهرهای به تنهایی دارای اصل حرکتی خاص خود است که بهطور کلی متفاوت با چیزی است که قانونگذار مایل است طبق خواست خود آن را به حرکت درآورد. اگر این دو اصل بر هم منطبق شوند و در یک مسیر عمل کنند بازی جامعه انسانی بهراحتی با هماهنگی پیش میرود و انجام میپذیرد و به احتمال زیاد همه خیلی خوشحال و موفق خواهند بود اما وقتی آنها مقابل هم یا باهم متفاوت باشند، بازی فلاکتباری در پیش خواهد بود. به همین دلیل است که اغلب اوقات جامعه در بالاترین سطح بی نظمی به سر خواهد برد.
البته مشکل تنها دولتمردان نیستند. در برخی اوقات برخی افراد دانشگاهی یا سیاستمدار اقتصاد یا روابط بینالملل چنان در رسانهها خود را مطرح میکنند که گویی دانش آنها به نحوی است که میتوانند ناجی یا هادی سیاستهای اقتصادی کشور باشند اما این تنها نشاندهنده درک نادرست آنها از رسالتشان است و متاسفانه در رسانهها افرادی که دانش لازم را هم ندارند به این امر بیشتر دامن میزنند. این در حالی است که اصولا فعالان اقتصادی در یک اقتصاد آزاد نیاز به چنین نخبگانی ندارند. آدام اسمیت گفته است:
«دولتمردی که بخواهد مردم را به گونهای هدایت کند که آنها چگونه سرمایهشان را به کار گیرند نهتنها خود را در معرض توجه و مسوولیت غیرضروری قرار میدهد بلکه خود را دارای چنان صلاحیتی فرض میکند که با اطمینان میتوان گفت نهتنها نمیتوان در یک شخص یا حتی در هیچ شورا یا سنایی(جمعی) دید و به آنها اعتماد کرد و در هیچ جا خطرناکتر از این نیست که در دست یک شخص باشد که به حد کافی حماقت و گستاخی به خرج دهد و در این توهم باشد که خود را برای انجام آن مناسب ببیند.» هایک در این باره گفته است:
ویژگی خاص مساله یک نظم اقتصاد عقلایی، دقیقا به وسیله این حقیقت تعیین میشود که دانش شرایطی که ما باید از آن استفاده نماییم، هرگز بهصورت متمرکز و یکپارچه وجود ندارد بلکه اساسا بهصورت دانشهای جزئی، پراکنده، ناکامل و متضادی است که همه افراد یک جامعه بهطور جداگانه در اختیار دارند. بنابراین مشکل اقتصادی جامعه صرفا این نیست که چگونه منابع دادهشده را تخصیص نماییم؛ البته اگر منظور از دادهشده این باشد که آن اطلاعات دراختیار یک فرد قرار دارد که او با فکر خود به صورت دلبخواهی مشکلات این دادهها را حل نماید، بلکه مشکل این است که چگونه بتوان بهترین استفاده از این منابع را که برای هر یک از اعضای جامعه شناخته شده است صورت داد. اهدافی که تنها این افراد میدانند یا بهطور خلاصه این مساله استفاده از دانشی است که همه آن یکجا در اختیار هیچکس قرار ندارد.
مشکل بنیادی رشته اقتصاد اغلب بهشکل حیرتانگیزی ناشی از ناآشنایی با مفاهیم و عناصر بنیادی علم اقتصاد است و ریشه در بنیانهای معرفتشناسی آن دارد که بر کاربرد روش تحقیق یگانه در همه علوم تاکید دارد. نگارنده در کتاب «خطاهای فکری علم اقتصاد» سعی کرده است به موارد آشکاری از آنها اشاره کند. یکی از نکات مهم اقتصاد کلاسیک این بود که در شرایط وجود ساختارهای مناسب، نهادی، اقتصاد مبتنیبر مبادلات بازار آزاد به صورت خودکار خود را سازماندهی میکند. مساله کلیدی در تشریح چنین رفتار بازاری این بود که فعالان نسبتبه یک مجموعه از قیمتها واکنش نشان میدهند که تحتتاثیر مجموعهای از نهادهای کارآمد و موثر در بازار تعیین میشوند. در چنین شرایطی قیمتهای بازاری کمیاب و فراوانی کالاها و منابع را در جامعه منعکس میکنند. در بازار مبادله به صورت داوطلبانه و خودانگیخته است که از طریق مکانیزم قیمتها صورت میگیرد. این تعریف مبتنی بر مشارکت همه افراد در تقسیم کار و تخصصی شدن و بهرهگیری از دانش و مهارتهای خصوصی پراکنده و گسترده افراد است. کارآفرینان در بازار براساس شرایط بازار تصمیم میگیرند اطلاعات و دانش لازم را به دست میآورند و براساس سود و زیان تصمیم میگیرند. اگر پیشبینی درستی از شرایط بازار داشته باشند سود میبرند و اگر هم اشتباه کنند ضرر میکنند و خود هزینهاش را میپردازند. بنابراین سعی میکنند از تجربه بیاموزند و دقت بیشتری داشته باشند و فعالیت خود را به سوددهی برسانند. برعکس، اگر مدیران دولتی اشتباه کنند و منابع کشور به هدررفت هیچ مسوولیتی متوجه آنها نیست و ملت هزینه اشتباهات آنها را میپردازد برتری بازار در همین است که از افراد با تخصصهای مختلف و پراکنده استفاده میکند.
*استاد دانشگاه علامه طباطبایی
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد