21 - 12 - 2024
ناترازی حکمرانی و مدیریتی
دکتر حسین ساسانی*
این روزها «ناترازی» به کلیدواژهای تکراری در همه بخشهای دولتی، خصوصی و مردمی بدل شده است؛ از ناترازی مالی و بودجهای گرفته تا ناترازی در انرژی، صنعت و حتی روابط اجتماعی. هر کس از این معضل سخن میگوید، اما وقتی پای علتیابی و مسوولیتپذیری به میان میآید، سکوتی سنگین بر فضا حاکم میشود و انگشتها به سمت دیگری نشانه میرود. گویی این ناترازیها خودبهخود و به شکلی ناگهانی از زمین و زمان بر سر ما آوار شدهاند، در حالی که حقیقت آن است که ناترازیها حاصل بهکارگیری مدیران نالایق، سیستم حکمرانی ناکارآمد و نظام تصمیمگیری غیرمسوولانه و نادیده گرفتن اصول حکمرانی و مدیریت صحیح در طول زمان بوده است که من نام آن را «ناترازی حکمرانی و مدیریتی» میگذارم. منظورم از ناترازی مدیریتی، یعنی گسستن از منطق، یعنی پشت کردن به خردجمعی و علم، پرهیز از همآفرینی آینده، بیتوجهی به نسلهای آتی، انحراف تصمیمگیریها از مسیر درست و تبدیل جامعه به سرزمینی بینظم و آشفته است.
ناترازی مدیریتی، یعنی گزینش و گماردن افراد نه بر مبنای توانایی و شایستگی آنان که براساس میزان نزدیکی یا دوری به حلقه قدرت شکل میگیرد. این نوع از ناترازی سبب میشود، سیستم و نظام مدیریتی کشور از تعادل خارج شده و در سپهر پرآشوب حکمرانی و مدیریت کشور منجر به اخذ تصمیمات اشتباه یا غفلتهای جبرانناپذیر شود که خود ناترازیهای گسترده و دامنهدار در حوزههای گوناگون را فراهم میکند.
در کمال تاسف، امروزه شاهد آن هستیم که پیوستگی و استمرار این ناترازیها، چون غباری سنگین و خفهکننده بر پیکره جامعه نشسته و بذر ناامیدی را در زمین تواناییهای بیپایان ملت پراکنده است، مسیر دید مدیران و تصمیمسازان را کور کرده و انباشت سالها بیبرنامگی، تخصیص نادرست منابع و اتخاذ تصمیمات شتابزده و غیرکارشناسی را به بار آورده است. گامهای اشتباهی در نظام کشورداری برداشته شده و دانههایی از این غبار بر آسمان اقتصاد و معیشت مردم پراکنده شده و اکنون این غبار به مرزی رسیده که تنفس را دشوار و حرکت به سوی آینده را کند کرده است. باز میخواهم تاکید کنم، ناترازیها در جامعه ما، از اقتصاد گرفته تا انرژی، از صنعت تا معیشت، همگی از یک سرچشمه واحد نشات میگیرد؛ ناترازی در مدیریت و فرآیند تصمیمگیری. این ناترازیها مانند شاخههایی هستند که ریشهشان در خاک ناکارآمدی و نبود شایستهسالاری رشد کرده و سایهای از بیثباتی را بر تمام ابعاد زندگی مردم گسترانده است.ناترازی حکمرانی و مدیریتی در کشور ما از زمانی آغاز شد که معیارها برای انتخاب مدیران و رهبران از مسیر منطق، شایستگی و تخصص خارج شد و جای خود را به روابط شخصی، جناحی و سیاسی داد. در این شرایط، تصمیمگیران به جای در نظر گرفتن منافع ملی، در تنگنای منافع گروهی و کوتاهمدت گرفتار شدند. این نوع حکمرانی به تدریج شایستهسالاری را به حاشیه راند و زمینه را برای حضور افرادی فراهم کرد که فاقد دانش، تجربه و بینش کافی برای مدیریت بحرانها و برنامهریزی بلندمدت بودند. چنین مدیرانی نه توان درک پیچیدگیهای سیستمهای اقتصادی و اجتماعی را داشته و دارند و نه جسارت پذیرش مشورت و خردجمعی را.
وقتی حکمرانی به این شکل معیوب شود، فرآیند تصمیمگیری نیز گرفتار همین ناترازی در کشور میشود. تصمیمات از تحلیلهای کارشناسی فاصله میگیرند و بیشتر به صورت مقطعی و شتابزده اتخاذ میشوند. در این شرایط نهتنها مشکلات موجود حل نمیشود بلکه زمینهای برای بروز بحرانهای جدید هم فراهم میشود. نبود نگاه سیستمی باعث شده تصمیمات در یک بخش، آثار مخربی بر سایر بخشها بگذارد. برای مثال، ناترازی در تخصیص یارانهها و منابع انرژی نهتنها مصرف بیرویه را تشویق کرده بلکه زمینه را برای رکود صنعتی، هدررفت سرمایههای ملی و فشار اقتصادی بر مردم فراهم کرده است. از آثار ناترازی مدیریتی، فقدان شفافیت و پاسخگویی است. امروزه مدیران در قبال تصمیمات خود به مردم و کارشناسان پاسخگو نیستند و همین امر زمینه را برای تکرار اشتباهات، فساد و سوءمدیریت مهیا کرده است. نبود نظارت موثر و سازوکارهای اصلاحی، حلقهای از ناکارآمدی را تشکیل داده که روزبهروز عمیقتر میشود و بحرانها را تشدید میکند.
راهحل ریشهکن کردن این ناترازیها، اصلاح ساختار حکمرانی و مدیریت کشور از اساس است. باید معیارهای انتخاب مدیران تغییر یابد و شایستهسالاری جایگزین روابط شخصی و جناحی در عمل شود نه فقط حرف به تکرار، تکرار شود. تصمیمگیریها باید بر مبنای تحلیلهای علمی و دادهمحور و با مشورت نخبگان و متخصصان صورت گیرد. فرآیندهای مدیریتی باید به سمت شفافیت، پاسخگویی و مسوولیتپذیری سوق داده شوند. زمانی که مدیران بدانند برای تصمیمات خود در مقابل جامعه مسوول هستند، با دقت و دوراندیشی بیشتری عمل خواهند کرد.
علاوه بر این، حکمرانی باید به سمت مشارکت مردمی و جلب اعتماد عمومی در عمل حرکت کند و فقط به زمان انتخابات و گرفتن رای مردم ختم نشود. در نظامهای دموکراتیک و شفاف، مردم به عنوان سرمایههای اجتماعی نقش کلیدی در تصمیمسازی و نظارت ایفا میکنند. حکمرانی که به خردجمعی و تخصص بها دهد، میتواند از بروز تصمیمات نادرست جلوگیری کند و تعادل را به نظام مدیریتی بازگرداند. در نهایت رییسجمهور و سایر مدیران منتخب ایشان باید بدانند بازسازی فرآیند حکمرانی و مدیریت نیازمند تغییر در نگرش رهبران و مدیران است. آنان باید بپذیرند که توسعه پایدار و برونرفت از ناترازیها تنها از مسیر شفافیت، تخصصگرایی و پاسخگویی میگذرد. با چنین رویکردی میتوان ناترازیهای مالی، انرژی و صنعتی را به تدریج از بین برد و جامعه را به سمت پیشرفت و تعادل هدایت کرد. حکمرانی صحیح نهتنها پاسخی به بحرانهای امروز است بلکه سرمایهای برای آیندهای روشن و پایدار خواهد بود.
سخن آخر ولی بسیار مهم، برای عبور از این وضعیت نیازمند بازتعریف مدیریت و حکمرانی هستیم؛ مدیریتی که بر پایه پاسخگویی، شفافیت و نگاه سیستمی بنا شده باشد. هر مدیر و مسوولی باید خود را موظف بداند که برای تکتک تصمیماتش توضیح بدهد و در برابر نتایج آنها پاسخگو باشد. اصلاح این مسیر نیاز به عزم همگانی دارد؛ از بالاترین سطوح حکمرانی گرفته تا کوچکترین واحدهای مدیریتی. تا زمانی که این شفافیت و مسوولیتپذیری به فرهنگ حکمرانی تبدیل نشود، ناترازیها نهتنها ادامه خواهند داشت بلکه روزبهروز عمیقتر و پیچیدهتر خواهند شد.
راهحل در یک کلمه خلاصه میشود؛ پاسخگویی.
* نظریهپرداز توسعه پایدار
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد