11 - 08 - 2024
مهاجرت مرجعیت رسانه
رضا صادقیان*- دوام و رشد رسانههای حرفهای و پرمخاطب در جهان بیش از آنکه مرتبط با کار خبرنگاری، روزنامهنگاران و یادداشتنویسان خبره باشد به بیخ و بن رفتار صاحبان قدرت ارتباط دارد.
اول: تصویر جهان امروز درباره اقتصاد، وقایع نظامی، جامعه، حوادث رانندگی و هر رویدادی که دارای ارزش خبری است، براساس روایت متفاوت رسانهها برای مخاطبان ترسیم میشود. رسانه به خبر جان میدهد و توانایی احیای خبری حاشیهای و کم ارزش را به خبری مهم و بااهمیت برمیگرداند چون خبر به همراه روایت بیان و تکرار میشود. بدون رسانه خبرها در همان محدوده خبر خام باقی میمانند و مخاطب متوجه نیست علل وقوع وقایع مختلف در سطح جامعه، سیاستهای اقتصادی یا رفتار دولتها و صاحبان قدرت براساس کدامین پیشزمینه رخ داده است. بخش نخست که همان نشر خبر است با آموزش و انباشت تجربه از سوی رسانه و شبکه اطلاعرسانی امکانپذیر است اما روایت خبر و پرداختن به علل و چرایی تحقق آن بسیار اهمیت دارد و امروز پرداختن به این بخش باعث جذب مخاطب و به اصطلاح درگیر کردن آنان نسبت به رویدادها میشود. حضور صدها کارشناس سیاسی، جامعهشناس، تحلیلگر مسائل زیستمحیطی و اقتصاددان و گزارشگران ارشد در کشورهای مختلف برای ارائه چنین روایتی است.
آنچه در حال حاضر در فضای رسانهای داخل کشور و از چشم مردم ایران بیاهمیت شده است بیتوجهی به بخش دوم و مغفول ماندن مساله روایت درست، به موقع و مخاطب فهم است. به عنوان مثال انفجار بمب جادهای در شهر بغداد صرفا به کشته شدن چند شهروند عراقی و منفجر شدن خودرو حامل مسافران ختم نمیشود بلکه اینجا نقش رسانه با اهمیت است که به خوبی برای مخاطب سابقه بمبگذاریهای جادهای، دلیل ناامنتر شدن کشور عراق و نقش اشغالگران و تغییر رویکرد جریان حزب بعث قبل و بعد از صدام حسین را بازتعریف کند. بدون سانسور و دلنگرانی هم تعریف کند تا مخاطب بهتر با روایت کاملتر، سریعتر و دقیقتر رسانه ارتباط برقرار کند. دوم: اعتبار و ایجاد ارزشافزوده برای این اعتبار برای رسانهها به پخش خبر براساس وقایع و روایت نزدیک به واقعیت حاصل میشود. هرچه میزان روایت رسانهها از یک واقعه با ترفندهای مبتنی بر جعل واقعیت، واکنشی، احساسی و مخفی نگاه داشتن بخشهایی از یک خبر که از سوی سایر رسانهها نیز به آن پرداخته شده و شهروندان نسبت به درستی و نادرستی اصل خبر حساسیت نشان میدهند؛ آن رسانه لاجرم از سوی مخاطبان مورد بیتوجهی و بعضا بایکوت قرار میگیرد. حتی اگر طی سالهای متوالی با مخاطبان وفادار روبهرو یا به عنوان تنها مرجع رسمی اخبار از سوی شهروندان مورد توجه بوده باشد. این مهم در زمان بیتوجهی رسانه به رویدادهای مهم نیز قابل ذکر است. به عنوان مثال چنانچه واقعهای مانند انجام کودتای نافرجام در ترکیه رخ بدهد، مخاطب ایرانی به دنبال کسب اخبار آن تحول نظامی و سیاسی میرود. حال اگر رسانههای داخلی و به صورت مشخص صداوسیما به جای تمرکز روی چنین رویدادی به پخش برنامههای آشپزی، خانه و خانواده، زندگی خوب و ستارهشناسی و افول غرب در ابعاد مختلف و فرارسیدن زمستان سخت و سوزان بپردازد، هیچ راهی برای مخاطب ایرانی باقی نمیماند مگر سرک کشیدن به سایر رسانهها و شنیدن روایت آنان. اینجا فرصت حفظ مخاطب از دست رفته و چه بسا برای همیشه از دست میرود.
سوم: اعمال محدودیت برای رسانههای وابسته به بخشخصوصی طی سالهای گذشته نتیجهای به غیر از سوق دادن ناخواسته شهروندان به سوی رسانههای فارسیزبان خارج از کشور را به همراه نداشته است. نظرسنجیها نیز این مساله را تایید میکنند. درست در زمانهای که نیاز شهروند ایرانی به کسب خبر، تحلیل و روایت منسجم از رویدادها بسیار با اهمیت است، کارکرد رسانههای داخلی به دلیل اعمال سیاستهای نادرست در حوزه اطلاعرسانی و تعریف خطوط قرمز براساس سلیقههای مدیران وقت وابسته شده است. در این وضعیت رسانهها به کسب آگهی مناقصه، مزایده و چاپ رپرتاژ که امکان عرض اندام در بزنگاه مهم را ندارند چراکه از رسالت اصلی خود بسیار فاصله گرفتهاند و به عبارتی توجه به مخاطب ایرانی در داخل کشور را از دست دادهاند اقدام میکنند. به عنوان مثال وقتی رسانههای کشور در قبال موسیقی زیرزمینی، مستندهای مستقل، مصاحبههای انتقادی و گستراندن چتر گفتوگو با چهرههای منتقد بدون برنامه رفتار میکنند یا آنان را با توجه به ملاحظات بیکران هیچوقت نمیبینند، در دنیای امروز همین صداها و نگرش از تریبونهای دیگر پخش و مخاطب خاص خود را جذب خواهد کرد. واقعیت اینکه ما بیش از سه دهه از زمانه اواخر دهه70 و تک تریبونی بودن و تکرار یک روایت قدرت پسند عبور کردهایم و فهم این مساله همچنان برای مدیران ارشد و سیاستگذاران بسیار دشوار است. شیوه رسانههای متعلق به دنیای دیروز و30سال قبل، گذشته و با اطمینان میگویم باطل شده است. آن روش سپری شده و امکان ادامه آن مسیر برای نگه داشت و افزایش مخاطبان داخلی به پایان رسیده است. به عنوان مثال سال 1385 و در اوج فراگیر شدن سبک موسیقی رپ که امکان عرضه آهنگها را در هزاران سایت و وبلاگ به عنوان رسانههای کوچک یا شخصی در اختیار داشتند، برخورد رسانههای داخلی نادیده گرفتن، نفی و بیتوجهی کامل به چنین سبک موسیقی بود. در همان زمان رادیو زمانه که به تازگی در کشور هلند و با بودجه دولتی آغاز به کار کرده بود، فستیوال موسیقی رپ فارسی را با تریبون دادن به رپرهای ایرانی داخل و خارج از کشور برگزار کرد. همین مساله باعث شد تمام روایت آن نوع از موسیقی به خارج از مرزها برود و بعد به مخاطبان فارسیزبان با روایت و پیوستهای رسانهای رادیو زمانه ارائه شود. مهاجرت مرجعیت رسانه یعنی همین موارد یعنی در روزگاری که شما آگاهانه نسبت به تغییرات و وقایع بیتوجهی پیشه کنید، هستند رسانههایی که با آب و تاب فراوان برای مخاطب ایرانی خطوط پیدا و پنهان همان رویدادها را با دقت ترسیم کنند. چهارم: چنانچه قرار باشد به سوی حکمرانی نو، اصلاح برخی رویکردهای اشتباه و هزینهساز در عرصه سیاستگذاری و اجرا و پاسخ دادن به مطالبات شهروندان گامهایی از سوی صاحبان قدرت در جهت اعتمادسازی و افزایش سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی برداشته شود، ابتدا باید فکری به حال مرجعیت رسانه در داخل کشور کرد. رسانههایی که در حال حاضر در داخل کشور وجود دارند بیش از آنکه رسم رسانه را به نمایش بگذارند، یادآور نام رسانه هستند و از کارکردهای واقعی آن نسبت به تغییر و تحولات فضای اطلاعرسانی در دنیای امروز بسیار فاصله گرفته است. رسانه امروز در داخل کشور زبان الکن و بسته دارد. محدودیت دارد و به دلیل تکرار رفتارهای محافظهکارانه از سوی مخاطب فارسیزبان پس زده میشود. هستند برخی کانالهای اطلاعرسانی که بیش از 3میلیون مخاطب دارند اما یادمان باشد نشر و بازنشر اخبار دو و سه خطی بدون روایت یعنی هیاهو برای هیچ! یعنی پرتاب خطر به مغز مخاطب و رها کردنش. در این میان مقایسه کنید تعداد دنبالکنندگان کانالهای خبری رسانههای فارسیزبان و شبکه اطلاعرسانی رسانههای داخلی با هزاران میلیارد تومان بودجه تا اینجای کار مشخص است از دل آن همه پول و هزینه و مدیران همیشه مدعی و کارنابلد امکان بازگرداندن مرجعیت رسانه به داخل کشور فراهم نشده است.
*کارشناس اقتصادی
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد