16 - 08 - 2023
فیلمی که تماما در سطح روایت میشود
سارا بقایی*- فیلم سینمایی «بیمادر» که این روزها در حال اکران در سینماهای کشور است، قصهای را روایت میکند که تماما در سطح رخ میدهد و توان رفتن به عمق را ندارد. مشکلی که پیشتر و به کرات در مورد فیلمهای ایرانی وجود داشته و نقد منتقدان را برمیانگیخت این بود که فیلمنامههایی که به خوبی شروع میکنند به خوبی تمام نمیکنند و پایانبندی ضعیف یکی از پرتکرارترین مشکلات در تولیدات سینمایی بود. در سالهای اخیر، اما شاهد تولیداتی هستیم که نهتنها مشکل پایانبندی را حل نکردهاند، بلکه شروع و روایت ضعیفی هم دارند. «بیمادر» یکی از دقیقترین مصادیق چنین فیلمنامههایی است؛ فیلمنامههایی که با شکلی عجیب و بیسروته جلو میروند و مخاطب را سردرگم میکنند؛ مشکل «بیمادر» در جایی تشدید میشود که این بیقاعدگی فیلمنامه با اجرای بد بازیگران همراه میشود و ملغمهای بیمفهوم را رقم میزند. مرجان با بازی میترا حجار یک پزشک زنان و زایمان است که با همسرش امیرعلی با بازی امیرآقایی که او هم یک پزشک (روانکاو) است زندگی به ظاهر جذاب و مرفهی دارند و تنها کمبودشان بچهدار نشدن آنهاست؛ کمبودی که برای جبرانش با اصرار مرجان به سراغ یک رحم اجارهای میروند و در این مسیر با مهروز با بازی پردیس پورعابدینی آشنا میشوند؛ مادری که فرزندی بیمار دارد که در نوبت پیوند کلیه قرار دارد.
مرجان قول هزینه جراحی پسر مهروز به نام عرفان را میدهد و مهروز به اجاره رحم خود در ازای بهبودی فرزندش تن میدهد و داستان زندگی این سه نفر از اینجا به همدیگر گره میخورد.
این قصه بهرغم پردازشهای بسیاری که پیش از این در فیلمها و قصههای گوناگونی دنبال شده است در صورت داشتن یک فیلمنامه منسجم و استخواندار میتوانست به اثری دیدنی و جذاب بدل شود، چراکه ترکیب بازیگرانش هم پیش از این امتحان خود را پس داده بودند که به صورت بالقوه توانایی روایت قصهای خوب را داشتند؛ در غیاب یک فیلمنامه خوب، اما همه چیز از دست میرود و بازیگران «بیمادر» یکی از بیکیفیتترین نسخههای خود را به تصویر میکشند.
مثلا پژمان جمشیدی که در کارنامه بازیگری خود عمدتا از پس نقشهای کمدی و جدی به شکل قابلقبولی برآمده است در این فیلم بهرغم تلاشی که برای یک اجرای متفاوت دارد، اما به دلیل مشکلاتی چون ضعف فیلمنامه و گریم مصنوعی (شکمبند پروتزی که در سکانسهایی به شکلی خندهدار قابل تشخیص است) و… چنانکه باید از پس ایفای نقش برنمیآید.
یکی از مشکلاتی که فیلمنامه در کیفیت بازی بازیگران ایجاد کرده این است که نمیتوان با هیچکدام از شخصیتها همراهی یا همدردی کرد. نه حسادتهای مرجان قابل باور است و نه مادرانگی مهروز؛ نه رفتارها و دیالوگهای امیرعلی به یک روانکار شباهت دارد و نه پرخاشگریها و فریادهای پژمان جمشیدی در نقش برادر سنتی و متعصب مهروز قابل باور است. در نهایت قصه در جا انداختن گرههایش خوب پیش نمیرود و موفق نمیشود؛ در موضوعاتی که تلاش دارد به مخاطب منتقل کند (مثلا احساس مادرانگی مهروز در غم از دست دادن فرزندی و شادی متولد شدن فرزندی دیگر یا حسادتهای مرجان از توجه همسرش به مهروز یا رابطه امیرعلی با مهروز) به عمق برود و همراهی بیننده را به دست آورد. در این میان مخاطب ناچار است تا از میان دیالوگهای بیربط و در هم و برهم بازیگران تلاش کند تا خط داستانی مورد نظر فیلمساز را پیدا کرده و براین اساس به درکی از مفهوم ملحوظ نظر فیلم برسد.
«بیمادر» بیشک یکی از ضعیفترین ساختههای سالهای اخیر است که تلاش میکند تا با بستر قراردادن تقابل قشر ضعیف و غنی جامعه قصهای تکراری را تکرار کند.
«بیمادر» فیلمی به نویسندگی و کارگردانی سیدمرتضی فاطمی و تهیهکنندگی علی اوجی و محمدرضا مصباح محصول سال ۱۴۰۰ است که در بخش سودای سیمرغ چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور داشت.
*روزنامهنگار
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد