17 - 12 - 2019
شاملو و سن: توسعه یعنی آزادی
علی دینیترکمانی
دوم مرداد سالروز درگذشت بامداد شعر معاصر ایران و شاعر ملی دوران، احمد شاملو است. شاملو برای من پنجرهای است رو به دشت و دمنهای فراخ و سرسبز و جهان اندیشهورزیهای عمیق درباره آدمی و فلسفه زندگی. همانطور که حافظ در عرصه غزل تکرارناشدنی است شاملو نیز در شعر نو تکرارپذیر نیست. نه فقط به خاطر اشعار بسیار زیبای بدون وزن ولی با موسیقی درونی بسیار قوی منحصر به فرد، نه فقط به تعبیر بسیاری چون دکتر ضیاء موحد برای تاثیر شعر شاملو بر زبان فارسی و گسترش ظرفیتهای آن، نه به خاطر اینکه از همین منظر شاملو مهمترین شاعر، بعد از سعدی است بلکه برای نوع نگاهش که در آن زیباترین عاشقانهها، فارغ از دردها و رنجهای اجتماعی نیست. شاملو شاعر برجستهای است که هنر متعهد را در عالیترین مدارش معنا میکند. از نظر او شعر «شلیکی است به سوی رهایی» و «حربهای است در دست خلق». شعر و هنری که جهتگیری اجتماعی مردمگرایانه و آزادیخواهانه نداشته باشد، میشود گل و سنبل زینتبخش محافل و مجالس.
در سوی دیگر آمارتیا سن، اقتصاددان مورد علاقه من است که از دریای بیکران دانشش در حوزههای اقتصاد رفاه و توسعه و فلسفه، قطرههایی به اندازه وسع خود، نوشیدهام.
میان بینش بنیادی این دو متفکر برجسته، وجه اشتراک جالبی وجود دارد: توسعه، در غیاب آزادی، ناممکن است.
سن در آثار مختلفش، بهویژه کتاب «توسعه به مثابه آزادی» (با پنج ترجمه مختلف منتشرشده در ایران) استدلال میکند توسعه چیزی نیست جز توانایی انسان در غلبه بر جبرهای محیطی حاکم بر زندگی خویش. به بیانی دیگر توسعه یعنی رهایی از جبرها. جبر تن دادن به زندگی مشقتبار. جبر تن دادن به انتخابهای ناسازگار با ضمیر خودآگاه ذهن. جبر تحمل محیط اجتماعی و نبود شرایط برای قامت برافراشتن فرد و شکوفا کردن استعدادها.
وی در مقام بنیانگذار رویکرد «توسعه انسانی»، معتقد است غایت نهایی توسعه، ارتقای قابلیتهای آدمی است. قابلیت در معنای عمیقتر یعنی درجه آزادی افراد در پیگیری گزینههایی است که گمان میکنند نیل به آنها برای ساختن زندگی مطلوبشان ضروری است مانند باسواد شدن، تغذیه خوب داشتن، سالم بودن و عمر طولانی داشتن و امکانات باکیفیت زندگی را داشتن.
افزایش قابلیتهای آدمی به شکلی مطلوب مستلزم سامانه اقتصادی و اجتماعی است که در آن، دو نوع آزادی مکمل هم باشند: آزادی فرآیندی (حق آزادی بیان و اندیشه) و آزادی فرصتی (تامین حداقلها برای همه افراد جامعه و زمینهسازی برای مشارکت اجتماعی وسیع در امور مختلف).سن همچنین بر این باور است که رویکرد نولیبرالی، آزادی را از منظر کارکردی و تاثیر آن بر رفاه و رشد مد نظر دارد. در حالی که درجه آزادی هر فردی، از منظر ذاتی یعنی از منظر وجود شرایط اجتماعی برای به فعلیت درآوردن استعدادها و ارتقای قابلیتها، حائز اهمیت فراوان است. در نگاه اول، رشد اقتصادی، به عنوان خروجی «آزادی در انتخاب»، هدف نهایی است و در نگاه دوم خلق جامعه انسانی با قابلیتهای بالای آدمی غایت اصلی است. بیتردید یکی از عوامل اثرگذار بر قابلیتها، سطح درآمد سرانه مرتبط با رشد اقتصادی است. اما رشد عادلانه قابلیتهای همه افراد جامعه مستلزم برابری اجتماعی، فارغ از قومیت و جنسیت و نژاد و رشد عدالتگراست؛ رشدی که بر بستر دغدغههای انسانی شکلمیگیرد، رویکردی ورای رشد صرف.
با این توضیح مختصر، میرسیم به همین باورها نزد شاملو. از نظر وی، انسان در ورای قدرت ناطقه و قدرت ابزارسازی، با درجه آزادی در انتخابهایش تعریف میشود:
«جستن
یافتن
و آنگاه به اختیار برگزیدن
و از خویشتن خویش بارویی پیافکندن»
اگر سکوت آب، خشکی باشد و فریاد تشنگی، اگر سکوت گندم، گرسنگی باشد و غریو پیروزمند قحط، اگر سکوت آفتاب، ظلمات باشد، سکوت آدمی فقدان جهان و خداست. از همین رو است که در یکی از شعرهای دفتر ابراهیم در آتش، در خطاب به نقاش برجسته ایران درودی، از او میخواهد:
«غریو را
تصویر کن
عصر مرا در منحنی تازیانه
به نیشخط رنج
…
تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم و
آن نگفتیم
که بهکار آید
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
آزادی
ما نگفتیم
تو تصویرش کن»
اما آزادی برای چه؟ برای داشتن اختیار و مسوولیت جهت خلق جامعهای انسانیتر. درک دشواری وظیفه و تعهد در برابر جامعه. در غیاب آزادی، اصل مسوولیتپذیری نیز معنا میشود:
«ازبیرون به درون آمدم:
از منظر
به نظّاره به ناظر. ــ
نه به هیئت گیاهی نه به هیئت پروانهای نه به هیئت سنگی نه به هیئت برکهای، ــ
من به هیئت «ما» زاده شدم
به هیئت پُرشکوهِ انسان
تا در بهارِ گیاه به تماشای رنگینکمانِ پروانه بنشینم
غرورِ کوه را دریابم و هیبتِ دریا را بشنوم
تا شریطه خود را بشناسم و جهان را به قدرِ همت و فرصتِ خویش معنا دهم
که کارستانی از این
دست
از توانِ درخت و پرنده و صخره و آبشار
بیرون است.
انسان زاده شدن تجسّدِ وظیفه بود
… انسان دشواری وظیفه است»
در عین حال همچون سن آزادی را همهجانبه میبیند. حق انتخاب آزاد یا آزادی بیان به همراه آزادی فرصتی مرتبط به عدالت اجتماعی. زیرا نیک میداند بر بستر نابرابری، به جای آبادانی جامعه، ویرانی بهبار میآید.
در شعر «ترانه بزرگترین آرزو» اندیشه توسعه انسانی مارتیا سن را در قالبی شاعرانه، به زیبایی و به اختصار، قاببندی میکند. غایت و هدف نهایی توسعه تکامل در مدار انسانیت است.
«آه اگر آزادی سرودی میخواند
کوچک
همچون
گلوگاهِ پرندهای،
هیچکجا دیواری فروریخته بر جای نمیماند.
سالیانِ بسیار نمیبایست
در
یافتن را
که هر ویرانه نشانی از غیابِ انسانیست
که حضورِ انسان
آبادانیست
همچون زخمی
همه عُمر
خونابه چکنده
همچون زخمی
همه عُمر
به دردی خشک تپنده،
به نعرهای
چشم بر جهان گشوده
به نفرتی
از خود شونده، ــ
غیابِ بزرگ چنین بود
سرگذشتِ ویرانه چنین بود
آه اگر آزادی سرودی میخواند
کوچک
کوچکتر حتا
از گلوگاهِ یکی پرنده!»
در غیاب آزادی، زندگی همراه با زخم و خونابه و درد خشک است؛ در چنین شرایطی، آدمی ناچار میشود همچون لحظه زایش خود که همراه با گریه و زاری ناشی از درد گذار است، همه عمر را بهدلیل ناتوانی در رهایی از جبرهای مذکور (ناتوانی در افزایش درجه آزادی در انتخابها، و ناتوانی در رهایی از تبعیضها و نابرابریهای مترتب بر آنها) رنجور و دردمند باشد.
البته فارغ از تصویرسازی شاعرانه، بسته به موقعیت مکانی و زمانی، یا بسته به میزان غیاب آزادی، شدت درد، در جوامع مختلف، تفاوت دارد. سخن بر سر صفر کردن درد و رنج اجتماعی نیست که ممکن است رویایی باشد بر سر حداقلسازی آن.
سن، اولی را با عنوان «نهادگرایی استعلایی» رد و از دومی دفاع میکند. به بیانی دیگر، اولی درگیر اتوپیایی نه چندان ثمربخش و دومی اتوپیایی ثمربخش است که همچون روشنایی امیدبخش فانوس دریایی، به حرکت و تلاش سفینه جامعه انسانی در جهت رسیدن به ساحل انسانیتی با دردها و رنجهای کمتر، کمک میکند.
شباهت دیگری میان شاملو و سن وجود دارد. هر دو کاندید جایزه نوبل شدند. یکی برای ادبیات و دیگری برای اقتصاد. سن به آن رسید و شاملو نرسید. این در حالی است که شعر شاملو از زوایای مختلف از شاعران نوبلیست محبوبی چون پابلو نرودا، شاعرانهتر و از نظر فنی مبتنی بر ترکیبات اضافی و تشبیهات و استعارههای نوآورانه و الهامبخش و همچون آنها با درونمایه غنی انسانی و رهاییبخش، است.
دلیل این محرومیت، نبود حمایتهای لجستیک دولتی برای معرفی بیشتر شاملو به جهانیان و همینطور اثرگذاری از کانالهای ذیربط بود. نه تنها حمایتی در کار نبود که هنوز نیز در پی آن هستند که تیشه به ریشه درخت تنومند و استوار اندیشه شاملو بزنند.
کلام آخر. شاملو را نمیتوان با برنامههای سفارشی تخریب کرد. آنانی که با شعر او در ارتباط هستند و از دریچه شعرش به جهان پیرامونشان مینگرند، در چنان مرتبهای از آگاهی اجتماعی قرار دارند که با پوزخندی از کنار چنین برنامههایی میگذرند. تنها روسیاهی میماند برای دستاندرکارانش و البته قضاوت تاریخ: چه بیهوده، در گذشته دور، به هنگام طلوع آفتاب شعر معاصر ایران، در برابرش ایستادند و چه آبروریزانه که در لحظه تاریخی اکنون، تلاش میکنند تا آفتاب را به محاق ببرند و از نظرها محوش کنند. غافل از اینکه چنین تلاشهایی حکم آب در هاون کوبیدن را دارد و عرض خود را بردن. زمان هر چه پیش رود، شاملو به یکی از قلههای سربه فلک کشیده سلسله جبال با شکوه شعر ایران تبدیل خواهد شد. هموزن بزرگانی چون فردوسی، مولوی، سعدی، و حافظ. با گذشت زمان و فاصلهگیری زمانی از این سلسله جبال معظم، قله شاملو «در ارتفاع شکوهناک فروتنی» و انسانی رهاییبخش، بیشتر و بیشتر دیده خواهد شد و با جلوهگریهای زیباییشناسانه همراه با عصیان و اعتراض در برابر دردها و رنجهای جامعه انسانی، مشتاقان روزافزونتری را به سوی خود خواهد کشید.
alidinee@
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد