13 - 07 - 2023
روسیه واقعی چه شکلی است؟
مدتی است که روسیه و مسائل پیرامون آن، جزو سرخط اصلی اخبار در رسانههای جهان است. کودتای ناکام گروه نظامی واگنر به رهبری یوگنی پریگوژین، محور بسیاری از بحثها و تحلیلهای مختلف بوده است؛ کودتایی که در آن نیروهای تحت رهبری پریگوژین، کنترل شهر راهبردی رُستوف و شماری از تاسیسات نظامی و امنیتی را به دست گرفتند و بر اساس آنچه خود پریگوژین گفته، نیروهایش تنها دو ساعت با مسکو پایتخت روسیه فاصله داشتند. در نهایت با میانجیگری الکساندر لوکاشنکو (رییسجمهوری بلاروس)، میان کرملین و پریگوژین توافقی حاصل شد و غائله حداقل در شرایط کنونی خاتمه یافت. در این راستا، کودتای واگنر، حقایقی را در رابطه با این کشور آشکار کرده که تا حدی تحلیلگران را به این فکر کشانده که شاید اساسا روسیه آن چیزی که افکار عمومی جهان و تحلیلگران مختلف میاندیشند، نیست؟
این مساله با توجه به ماهیت و ساخت قدرت در روسیه به مثابه کشوری که میراثدار اتحاد جماهیر شوروی است و بخش قابلملاحظهای از میراث حکمرانی آن را به ارث برده، چندان هم عجیب به نظر نمیرسد. در این زمینه بهطور خاص میتوان به سه نشانه مهم و محوری اشاره کرد.
آشکار شدن ضعف پوتین
«پوتین قدرتمند» یا «مرد آهنین» روسیه برندهایی هستند که شخص رییسجمهوری روسیه در طول ۲۴ سال حضور در قدرت، سعی داشته آن را به جهانیان بفروشد و این تصویرسازی از خود را در ذهن عموم جا بیندازد. با این حال، وقوع کودتای اخیر در روسیه، تا حد زیادی این تصویر را مخدوش کرد. پوتین بهمثابه فردی ظاهر شد که علیرغم مواضع قاطع ابتدایی خود، در ادامه راه موضعگیریهای نرم و منعطفی با شبهنظامیان واگنر اتخاذ کرد و حتی از آنها به این دلیل که در روسیه خونریزی به راه نینداختند، تشکر هم کرد و از در امان بودنشان سخن گفت. گزارشهای مختلفی نیز در مورد اقدام برخی مقامهای ارشد روسی جهت فرار از روسیه با رزرو بعضی پروازهای لحظه آخر در بحبوحه کودتا منتشر شده است. این موضوع را کرملین رد نکرده و پارلمان روسیه از انجام تحقیقات گسترده در این رابطه خبر داده است. به گزارش فرارو، در این میان انتشار اخبار بازداشت شماری از مقامهای نظامی نظیر ژنرال مطرح «سرگئی سوروویکین» که بسیاری او را ژنرال آخرالزمانی این کشور مینامند، از ایجاد شکافهای قابلتوجه در نظام حکمرانی روسیه خبر میدهد. اتهام اصلی این ژنرال روسی، همراهی وی با یوگنی پریگوژین است. البته به احتمال فراوان بازداشتهای گسترده دیگری نیز در ساختارهای نظامی و امنیتی و البته سیاسی روسیه اتفاق افتاده که تاکنون رسانهای نشده است. با این حال، صرف وقوع این بازداشتها و برخوردها حتی اگر با محوریت انتقامگیری پوتین و کرملین از جریان کودتاچی در روسیه باشد، تبعات و پیامدهای وخیمی به دنبال خواهد داشت؛ معادلهای که در کلیت خود باز هم از ضعف فزاینده آنها در مواجهه با واقعیتهای روسیه حکایت دارد و در آن نمیتوان هیچ نشانهای از آن تصویر مقتدر و قدرتمند پوتین و کرملین پیدا کرد. پیشتر نیز نقض حاکمیت ملی روسیه از سوی نیروهای ملیگرا و اپوزیسیون در منطقه بلگرود و حتی پیشروی آنها به ۴ کیلومتری محل نگهداری یکی از سایتهای تسلیحات اتمی هم تا حد زیادی اعتبار پوتین و طیف متحد وی در قدرت را زیر سوال برده بود. در این فضا حتی برخی ناظران و تحلیلگران به طرح این ایده میپردازند که هیچ بعید نیست در فضای نارضایتیهای پنهان در روسیه و تضعیف فزاینده پوتین بار دیگر همچون سال ۱۹۹۱، برخی جمهوریهای روسیه به واسطه داشتن پارلمان، قوای قانونی و حتی رییسجمهوری و پرچم، جدا شوند و روسیه دچار یک تجزیه گسترده شود.
کنشگری قابل تامل «میخائیل میشوستین»
یکی از نکاتی که افکار عمومی در رابطه با مسائل مرتبط با روسیه به آن توجه چندانی نداشته، این است که نخستوزیر روسیه، میخائیل میشوستین، از قدرت و نفوذ قابلتوجهی در ساختارهای قدرت برخوردار است و برخلاف پوتین که به نوعی ویترین قدرت است، وی فردی در سایه است که البته اختلافنظرهایش با پوتین تا حد زیادی خبرساز شده است.
به عنوان مثال، بر اساس شواهد، میشوستین جزو معدود مقامهای ارشدی بود که قبل از آغاز حمله روسیه به اوکراین، شدیدا با این مساله مخالفت کرده و مخالفت خود را نیز در جلسه شورای امنیت روسیه به ریاست پوتین به صراحت ابراز کرد. در جلسه مذکور تنها ۳ نفر با حمله روسیه به اوکراین مخالفت کردند که نخستوزیر روسیه یکی از آنها بود.
نخستوزیر روسیه شدیدا از موضع گیری در مورد جنگ اوکراین، هم در محافل عمومی و هم خصوصی پرهیز میکند و رویکردهای وی در رابطه با جنگ به عنوان یک مقام رسمی، صرفا به پیروی از پروتکلهایی که رییسجمهوری ارائه میکند، تقلیل یافته است. برخی تحلیلگران غربی نیز تاکید میکنند که وجود افرادی نظیر میخائیل میشوستین در صحنه قدرت سیاسی به این معناست که غرب نباید تعامل با کلیت ساختار سیاسی این کشور را امری منتفی بداند و بهتر است برخی تمایزات را قائل شود.
با این همه، میشوستین به قدری در قالب معادلات سیاسی کلان روسیه از قدرت برخوردار است که برخی بر این باورند که در بحبوحه جنگ اوکراین باید وی را رهبر اصلی روسیه دانست؛ رهبری که ترجیح میدهد برخلاف پوتین چندان در وسط صحنه نباشد، البته وی به نمودی عینی از محافظهکاری در قالب معادلات سیاسی تبدیل شده است.
بازی مرموز جنگ و مناقشات ساختگی
حکومت بر کشور پهناوری نظیر روسیه که بیش از ۲۰ جمهوری را شامل میشود، تابع اصول و قواعدی است که لزوما فوت و فن آن برای افکار عمومی جهان آشنا نیست. برخی تحلیلگران با توجه به ابعاد به شدت مبهم کودتای ناکام واگنر، از احتمال همدست بودنِ پوتین و پریگوژین سخن میگویند.
استدلال آنها این است که اساسا منطقی نیست که پریگوژین به تبعاتِ اقدامات نیمهکاره خود فکر نکرده باشد. از سویی منطقی نیست که او به وعدههای پوتین یا لوکاشنکو که یکی از نزدیکترین متحدان پوتین است اعتماد کرده باشد، البته عدم افشای محتوای توافق کرملین و پریگوژین بر شدت گمانهزنیها و ابهامات افزوده است.
تحلیلگرانی که از این گزاره حمایت میکنند، تاکید دارند که کرملین با جنگ زرگری سعی داشته به افکار عمومی داخلی، تبعات تنش و ناآرامیهای داخلی و هزینههای سنگین آن گوشزد کند و به نوعی فشار انباشته چند ماه اخیر که ناشی از نارضایتی از جنگ بوده را تخلیه کند.
این موضوع هم شرایط عمومی را به نفع پوتین تغییر میدهد و هم نخبگان و جریانهای اپوزیسیون و منتقد پوتین را با چالشها و مشکلات جدی مواجه میکند. حامیان این ایده به تئوریهای مختلف در مورد وضعیت سلامتی پوتین نیز اشاره و تاکید میکنند که این تئوریها از اساس کار خود کرملین هستند. آنها سعی دارند جریانهای مخالف با پوتین را اقناع کنند که اگر تامل کنند، میتوانند به نحو آسانتری با حذف پوتین از قدرت روبهرو شوند و نیاز به انجام اقدامات خشن و تقابلی در این رابطه نیست؛ مسالهای که در کلیت خود به نفع پوتین و طیف متحدان وی است. این مسائل حاکی از آن است که شاید روسیه کنونی هیچ شباهتی با آنچه در ظاهر دیده میشود، نداشته باشد.