12 - 12 - 2021
دورهگردی محبت
امیرحسین کاوه*
در اشتیاق دیدار به لحظهشماری و چشم به راهی میافتی و در امید به چشم روشنی دیدنش، پلک میزنی…
و خوشپندار میشوی اگر فراق را مدتی معین معلوم کرده باشند.
و در شمارش اتمامِ مدتِ دوری از یار؛ خشنود میشوی که این لحظه هم گذشت!
و گذشتِ زمان تو را حال بهبود میدهد و نوید یک آغاز…
و حالِ تو شاید دگرگون شود وقتی حتم کنی که یارِ دور از نظر نیز چشم به راهت لحظهشماری میکند؛ برای ورود تو به حریم او و شکستن قفل دوری و تلاش برای دیدن زودترش، او هم به تقلای خود و در جهد و اجتهاد برای اتمام زمان فراق و آغاز راه وصال و دیدار…
و این یعنی چرخه مدور سماعی و دورهگردی محبت به طواف محبوب؛ سفرِ دوارِ پایانناپذیر وصال عشق است.
و این حرکتِ چرخشی، مسبب اسبابِ گرمی کُره خاکی زمین و عامل وجود هوای مطبوع حیات معنوی در چرخه زندگی مادی است.
این شور و اشتیاق نه فقط در تو که در همه خلایقِ هستی زمین و آسمانها تا افلاک و عرش، دست به دست میچرخد و رویش همه نعمتهای خدادادی در هفت آسمان را کُنفیکون میکند و این سرچشمه زلال بهشت است در هر جایی که آدمی باشد.
«و این راز و سرِ اشرف مخلوقات است.»
و زندگیهای ما انسانهای عصر سرعتِ رویدادها؛ مگر چند سال است؟!
پنجاه! شصت! هفتاد!… اصلا شاید هشتاد سال!
کجا این اندک زمان ما را اقناع میکند که صورت زیبای پدر، مادر یا همسر و خواهر یا برادر و یا فرزند دلبند یا عزیز خود را سیر ببینیم؟!
یک دل سیر در دیدن تو کجا و صد سال عمر کجا!
اگر وقتِ من برای دیدنت همین باشد و وعده دیدار ازلی و ابدی در کار نباشد، در وحشت این دیدار کوتاه، همین حالا دق میکردم؛ میمُردم و چشم از تو میبستم.
اگر امید به دیدن تو در طولانیترین زمان ابدیت نبود، این چند روز دنیا را فقط چشم در چشم تو مینشستم و پلک نمیزدم؛ که ندیدن تو در بین هر یک از پلک زدنهایم، یعنی از دست دادن تمام هستی در بودنت و سیر ندیدنت.
اما باید در این عصر سرعِت رویدادها، به دردها هم فرصت جولان داد.
درد رابطهها… درد جداییها… درد ماندنها!…
و درد رفتن در خاطرهها، رویدادها را میآورد و میماند و به سرعت میگذرد.
خاطرهها چه شیرین و چه تلخ دردآور است، که گذشته و من و تو عمری برای ساختنش تلف یا وقف کردهایم.
و خاطرهها مگر به این راحتیها فراموش میشود تا دردها برود؟!
نه این دردها تا خاطرهها هست، نمیرود و تا زنده هستیم خاطره هم هست!
پس این دردها! دردهای تمامنشدنی و بیدوایی است که هیچ مُسکنی آن را آرام نمیکند، به جز مرگها که چه زودهنگام است.
و اما مرگ تو و من هم خاطرهای بدتر و درد بزرگتر روی این دردها خواهد بود.
ولی اگر خاطرهها با محبتها بیامیزد، آن وقت گذرش راحت و به یاد آوردنش، سهلتر است.
ما جز در محبت، ابدی نمیشویم؛ حتی اگر لحظه ابدیت کوتاه باشد.
برگرفته از کتاب «ناگفتههای چشم سوم»
*دبیر سابق سندیکای تولیدکنندگان لوله و پروفیل فولادی ایران
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد