3 - 02 - 2020
درهمآمیزی قدرت اقتصادی و سیاسی
مجتبی صدریا- آقای کارلوس گوسن یکی از مدیران شرکت اتومبیلسازی رنو فرانسه بود که بعد از خریدن بخشی از سهام شرکت نیسان به دلیل یک فروشنده موفق بودن به مقام مدیرعاملی این شرکت یعنی نیسان درآمد. آقای گوسن شخصیتی با ابعاد زیادی از خودشیفتگی که منجر به خودنمایی میشد را دارا بود که این مساله در فرانسه مشکلی نداشت، اما نتیجه همان خودشیفتگی آقای گوسن در ژاپن که فقط به عنوان مثال جشن عروسی خودش را با پول شرکت نیسان در کاخ ورسای برگزار کرد که این مساله برای جامعه ژاپنی که از بروز دادن صریح ثروت خود جلوگیری میکند، شوکآور بود.
زمانی که همزیستی رنو و نیسان به مشکل برخورد یکی از جنبههای این مشکل، عدم تفاهم دو فرهنگ بود، ولی مساله فقط این نبود. آقای گوسن در استراتژی خودش در شرکت نیسان برنامه داشت که به تدریج توسط شرکت نیسان کل شرکت رنو را هضم کند. این کار با مقاومت شدید هم نیسان و هم رنو مواجه شد و از یک زمانی این شخصیت پرسروصدا و موفق که موفق شده بود اتومبیلسازی نیسان را از بحرانش بیرون بکشد و سطح فروشش را بالا بیاورد. حال این شخصیت دردسرساز شده بود و مقامات فرانسوی با مقامات ژاپنی یک جوری کنار آمدند که ژاپنیها آقای «گوسن» را به اتهام سوءاستفاده از منابع شرکتی متهم و بعد دستگیر کردند.
تا اینجا یک ماجرای مدیریتی است اما از اینجا به بعد مساله پیچیدهتر میشود. وارد شدن به ژاپن سخت است و خارج شدن از ژاپن هم خیلی راحت نیست. ولی آقای «گوسن» با کمک چند نفر یار و ساده بگویم مزدورهای ارتش آمریکا که زمانی در بِره سبزهای آمریکا (بِره سبزها یک نیروی ارتش آمریکاست که افرادی بین سرباز و مزدور هستند) خدمت و در جنگ با عراق کار کرده بودند و حتی به راحتی به عنوان کادرهای جاسوسی- نظامی آمریکا شناخته شده بودند، موفق شد هواپیمای خصوصی را توسط این افراد اجاره کند و او را در درون یک جعبه سیاه و نسبتا بزرگ جاسازی کردند و با آن هواپیمای شخصی از ژاپن نجات دادند و ایشان به خارج از ژاپن راه یافت .
بیرون رفتن آقای «گوسن» که اساسا یک فروشنده زبل لبنانیالاصل است، مساله جدیدی به وجود آورد و آن، اینکه حالا میتوانست شخصا هم علیه نیسان و هم علیه رنو صحبت کند. شاید این جنبه، جنبه بس مهمی است ولی بحث من در رابطه با این جنبه نیست؛ اینکه چگونه یک مدیر صنعتی در چه روابطی با کادرهای سیاسی-نظامی آمریکایی و فرانسوی قادر میشود هواپیمای خصوصی را در ژاپن بنشاند، در یک جعبه مشکی قایم شود و با آن هواپیمای خصوصی از ژاپن فرار کند.
این ماجرا مساله تبدیلپذیری قدرتها را که از جوانب مختلفی امروز در دنیا قابل بررسی است مطرح میکند. چگونه یک قدرت اقتصادی، ظرفیت تماس با قدرتهای نظامی- سیاسی را دارد و میتواند کاری را سازماندهی کند که به تصور آدمهای عادی و حتی مقامات بالای ژاپنی نمیرسید و این کار امروز مسائل بزرگی را در صحنه جهانی به این ترتیب به وجود آورده که گویا اگر کسانی روزی پایشان وارد سازمانهای جاسوسی مانند سیآیای شده باشد در درون این سازمانها جای پای خود را دارند.
Modjtaba.sadria@yahoo.co.uk
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد