15 - 02 - 2020
خروج تدریجی بنگاههای تولیدی از گردونه صنعت
توسعه صنایع کوچک و متوسط، رمز توسعه اقتصادی در آینده است و از همین رو، بقای آنها و جلوگیری از خروج ناگهانی آنها از اقتصاد ضروری مینماید. به هر میزان که حضور صنایع و بنگاههای کوچک و متوسط در اقتصاد پررنگتر باشد به همان میزان میتوان نسبت به تحقق اقتصاد مقاومتی اظهار امیدواری کرد. اعتقاد بر این است که تحقق سیاستهای اقتصاد مقاومتی به ویژه در شرایطی که راه برای تحقق توسعه اقتصادی بسته است با وجود این بنگاهها ممکن میشود.
با این حال سیاستگذاری دولتها آنچنان که باید و شاید به حضور و تداوم این بنگاهها در اقتصاد منجر نشده است، به طوری که در غالب موارد شاهد خروج این بنگاهها از چرخه فعالیتهای اقتصادی هستیم. این موضوع در غالب کشورها با عنوان «سایه مرگ» شناخته شده است، به این معنا که شرایط اقتصادی و سیاستگذاریهایی که انجام میشود، این بنگاهها را به خروج ناگهانی یا تدریجی از اقتصاد ناچار میکند و به این ترتیب ادامه حضور آنها را ناممکن میکند.
محمدعلی فیضپور*- اقتصاد مقاومتی را میتوان از زوایای متعددی مورد بحث و بررسی قرار داده و در این میان بقای بنگاههای موجود در هر اقتصاد نمودی از مقاومت اقتصادی در برابر متغیرهایی مانند شوکهای اقتصادی است. این در حالی است که در سوی دیگر و در ادبیات اقتصاد صنعتی، خروج بنگاه از فعالیت اقتصادی با دو رویکرد خروج ناگهانی و خروج تدریجی تبیین شده و از خروج تدریجی در ادبیات این حوزه با عنوان سایه مرگ یاد شده است.
با این وجود و اگرچه سایه مرگ پدیدهای است که در سالهای اخیر و تنها در کشورهای توسعهیافته مورد مطالعه قرار گرفته اما تنها مطالعات معدودی در این حوزه و در کشورهای در حال توسعه انجام شده است. بر این اساس این مقاله میکوشد تا تاثیر متغیرهای گوناگون بر خروج تدریجی یا سایه مرگ را برای بنگاههای کوچک و متوسط صنایع مواد غذایی و آشامیدنی و نساجی در استانهای یزد و اصفهان تبیین کند. با استفاده از مدل مخاطره کاکس و آزمون میانگین یک جامعه، نتایج این پژوهش بیانگر آن است که میانگین بهرهوری نیروی کار، میانگین بهرهوری کل، میانگین اندازه و میانگین سودآوری بنگاههای خارج شده نسبت بنگاههای باقیمانده کمتر بوده؛ موضوعی که پدیده سایه مرگ را در صنایع تولیدی ایران تایید میکند. بنابراین برای ماندگاری بیشتر بنگاههای موجود در اقتصاد ایران و به عبارتی تابآوری بنگاههای اقتصادی توجه به بهرهوری آنها امری لازم است. این موضوع در بنگاههای کوچک و متوسط از اهمیتی دوچندان برخوردار است.
ورود یک بنگاه اقتصادی به صنعت، باعث افزایش تولید، افزایش رقابت، کاهش قیمت و تخصیص بهینه منابع میشود و در نهایت رونق و رشد اقتصادی را به ارمغان میآورد. اما آنچه پس از ورود یک بنگاه به صنعت حائزاهمیت است توانایی آن بنگاه در حفظ بقا و ادامه حیات است. در این میان بنگاههای کوچک و متوسط با در اختیار داشتن حدود ۹۰ درصد از سهم کل بنگاههای صنعتی و تامین ۸۰ درصد از اشتغال نقش ویژه و منحصربهفردی در دستیابی به اهداف مذکور دارند. اما تعداد قابل توجهی از این بنگاهها در سالهای اولیه پس از ورود از گردونه صنعت خارج شده و به بیان دیگر دچار جوانمرگی میشوند. سوالی که مطرح میشود آن است که آیا بنگاهها به طور ناگهانی از صنعت خارج میشوند یا به صورت تدریجی؟ نگاه نخست بیانگر مرگ ناگهانی بوده و نگاه دوم بیانگر پدیده سایه مرگ است. مطالعات انجام شده در این حوزه نشان دادهاند که خروج یا مرگ یک بنگاه به صورت ناگهانی رخ نمیدهد، بلکه پدیدهای به نام سایه مرگ بنگاهها را تهدید کرده و در نهایت منجر به خروج آنها از صنعت خواهد شد. در این پژوهش بنگاههای کوچک شامل ۴۹- ۱۰ نفر کارکن و بنگاههای متوسط ۹۹ – ۵۰ کارکن است. به دلیل اهمیت در صنعت مواد غذایی و آشامیدنی و صنعت نساجی به عنوان محوریترین صنایع کشور این پژوهش به بررسی و مطالعه این دو صنعت در استانهای یزد و اصفهان پرداخته است.
مروری بر مطالعات پیشین
شاید بتوان گریچلز و رگو (۱۹۹۵) را به عنوان کسانی که برای نخستین بار واژه پدیده سایه مرگ را در ادبیات اقتصاد صنعتی به کار گرفته و این موضوع را در رژیم غاصب صهیونیستی مورد بررسی قرار دادهاند محسوب کرد. در کل پژوهشهای به عمل آمده در حوزه پدیده سایه مرگ اندک بوده و کشورهای توسعهیافته در مقایسه با کشورهای در حال توسعه، سهم بسزایی در گردآوری این پژوهشها داشتهاند. لازم به ذکر است که در کشورهای در حال توسعه تنها مطالعه انجام شده در ارتباط با این حوزه مطالعه کشور غناست. بر اساس دانستههای محقق در کشور ایران به عنوان یک کشور در حال توسعه تاکنون مطالعهای در این زمینه صورت نگرفته است از این رو مطالعه حاضر احتمالا برای نخستینبار به بررسی پدیده سایه مرگ، با تاکید بر بنگاههای کوچک و متوسط صنایع تولیدی ایران پرداخته است. گریچلز و رگو (۱۹۹۵) به بررسی پدیده سایه مرگ و تاثیر آن بر صنایع رژیم غاصب صهیونیستی پرداختهاند. منظور از پدیده سایه مرگ که برای نخستینبار در این مطالعه و در حوزه اقتصاد صنعتی به کار گرفته شده کاهش بهرهوری بنگاهها پیش از خروج است. نتایج این پژوهش بیانگر آن است که بیشترین رشد بهرهوری در داخل بنگاه رخ داده و در همه صنایع مورد بررسی بهرهوری بنگاههای خارج شده به طور معنیداری پایینتر از بنگاههای باقیمانده است. الموس (۲۰۰۰) سعی در بررسی اختلاف بین اشتغال بنگاههای خارج شده در سالهای قبل از خروج نسبت به بنگاههای باقیمانده در آلمان داشته است. به همین منظور نرخ رشد اشتغال بنگاههای باقیمانده و خارج شده را به مدت چهار سال قبل از خروج بررسی کرده است. نتایج این مطالعه بیانگر آن است که پدیدهای به نام سایه مرگ وجود دارد که عملکرد بنگاهها را تحت تاثیر قرار داده و باعث میشود تعداد قابل توجهی از بنگاهها در طی سالهای مورد بررسی به طور پیوسته شاغلان خود را از دست بدهند و رکود اشتغال را چند سال قبل از خروج تجربه کنند. همچنین بنگاههای باقیمانده در مقایسه با بنگاههای خارج شده در سه سال قبل از خروج، نرخ رشد اشتغال بالاتری داشتهاند. همچنین تمامی بنگاههای خارج شده در آخرین سال قبل از خروجشان عملکرد پایینتری را تجربه کردهاند. کریرا و تیکریرا (۲۰۰۹)، با هدف تحلیل عملکرد بهرهوری بنگاههای بالغ کشور پرتغال در دوره قبل از خروج، با توجه به دو عامل بهرهوری کل عوامل تولید و بهرهوری نیروی کار به بررسی ویژگیها و الگوی بهرهوری این بنگاهها پرداختهاند. آنها بهرهوری بنگاهها را به مدت یک دهه قبل از خروج بررسی کردهاند و در تحقیق خود از روش نیمهپارامتریک در مدل مخاطره کاکس استفاده کردهاند. با توجه به نتایج پژوهش، خروج را نمیتوان مرگ ناگهانی در نظر گرفت چراکه کاهش بهرهوری چند سال پیش از خروج شروع شده و در نهایت منجر به خروج بنگاه میشود. رشد و اندازه صنعت و سطح تکنولوژی بر احتمال خروج تاثیر منفی دارند. تاثیر تمرکز و نرخ بیکاری بر احتمال خروج مثبت است. نرخ ورود و صادرات بر احتمال خروج تاثیری ندارند.
دادهها و ویژگیهای آنها
در این پژوهش از دادههای حاصل از سرشماری صنایع تولیدی ایران بر حسب کدهای چهاررقمی آیسیک که توسط مرکز آمار ایران جمعآوری گردیده، استفاده شده است. اطلاعات استفاده شده در پژوهش حاضر تنها بنگاههای با ۱۰ نفر کارکن و بیشتر را در بر گرفته، چراکه اطلاعات مربوط به بنگاههایی با کمتر از ۱۰ نفر کارکن از روش نمونهگیری جمعآوری شده است.
روش انجام پژوهش
پژوهش حاضر در دو بخش انجام شده است. ابتدا با استفاده از مدل مخاطره کاکس به تخمین مدل پرداخته شده و پس از آن با توجه به متغیرهای معنیدار حاصل از مدل به بررسی پدیده سایه مرگ با استفاده از آزمون میانگین یک جامعه پرداخته شده است.
مدل مخاطره نسبی کاکس
برای تحلیل دادههای بقا (سانسور راست) از مدلهای پارامتریک (وایبل، لگ نرمال، نمایی) و نیمهپارامتریک (مدل مخاطره نسبی کاکس) استفاده میشود. اگرچه مدلهای پارامتریک فرم تابع پایهای مشخصی دارند اما در بسیاری از موارد نمیتوان از چنین مدلهایی استفاده کرد، چراکه تعیین یک مدل مناسب برای دادههای بقا امری دشوار است.
از این رو استفاده از مدلهای نیمهپارامتریک یا ناپارامتریک پیشنهاد میشود. این مدل یکی از پرکاربردترین مدلها در تحلیل دادههای بقاست و اغلب پژوهشگران در تحلیلهای خود از آن استفاده میکنند. وجود سانسورشدگی در دادهها، تحلیل دادههای بقا را با مشکل مواجه میکند و موجب میشود که تخمین با مدلهای متعارف دارای تورش شود، از این جهت برای برطرف کردن مشکل فوق در این پژوهش از مدل مخاطره کاکس استفاده شده است.
این مدل بیانگر آن است که مخاطره در زمان برای یک آزمودنی با مجموعهای از خصوصیات که با استفاده از متغیرهای توضیحی نمایش داده شده به دو کمیت بستگی دارد. (t).h تابع مخاطره پایه است که تنها تابعی از t است و عبارتنمایی که توسط مجموعهای خطی از متغیرهای توضیحی X بیان شده و تنها تابعی از متغیرهای توضیحی مستقل از زمان X است.
روش تحقیق
در این قسمت به منظور بررسی عملکرد بنگاههای خارج شده در سالهای پیش از خروج، به بررسی متغیرهای معنیدار حاصل از مدل مخاطره کاکس پرداخته شده است به این صورت که با استفاده از آزمون میانگین یک جامعه، میانگین متغیرهای بنگاههای خارج شده نسبت به بنگاههای باقیمانده بررسی گردیده است.
چنانچه AVLPEt میانگین بهرهوری نیروی کار بنگاههای خارج شده و AVLPSt میانگین بهرهوری نیروی کار بنگاههای باقیمانده در هر سال باشد، در این صورت رابطه (۲) بیانگر متوسط بهرهوری نیروی کار بنگاههای خارج شده نسبت به بنگاههای باقیمانده خواهد بود.
چنانچه حاصل نسبت مذکور کوچکتر از یک باشد در این صورت میانگین بهرهوری نیروی کار بنگاههای خارج شده از میانگین بهرهوری بنگاههای باقیمانده کمتر بوده است.
برای سایر متغیرهای معنیدار نیز به همین صورت عمل خواهد شد. چنانچه حاصل کسر کمتر از یک باشد در این صورت میانگین متغیر مورد نظر برای بنگاههای خارج شده نسبت به بنگاههای باقیمانده کمتر بوده است. بنابراین میتوان وجود پدیده سایه مرگ را تایید کرد.
یافتههای تحقیق و تحلیل آنها
همانگونه که پیش از این اشاره شد هدف از انجام این پژوهش بررسی پدیده سایه مرگ در صنایع تولیدی ایران است. برای این منظور ابتدا با استفاده از مدل کاکس به بررسی متغیرهای گوناگون بر خروج بنگاهها پرداخته و سپس با توجه به متغیرهای معنیدار پدیده سایه مرگ بررسی خواهد شد. جدول (۱) تاثیر متغیرهای گوناگون بر احتمال خروج را نشان داده است. برای بررسی پدیده سایه مرگ لازم است تا عملکرد بنگاهها پیش از خروج بررسی شود. برای این منظور، عملکرد قبل از خروج بنگاهها، با توجه به متغیرهایی معنیدار به مدت پنج سال، از سال ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۴ و عملکرد بنگاههای باقیمانده نیز مورد ارزیابی قرار گرفته است. با توجه به جدول یک بهرهوری نیروی کار (LnLP) تاثیر منفی و معنیداری بر احتمال خروج بنگاههای استان یزد داشته است و با یک درصد افزایش در بهرهوری نیروی کار، احتمال خروج ۴۱ درصد کاهش خواهد یافت. تاثیر بهرهوری کل عوامل تولید (TFP) بر خروج بنگاهها منفی و معنیدار است. تاثیر اندازه بنگاه (LnSize) بر احتمال خروج بنگاه منفی و معنیدار است به صورتی که با یک درصد افزایش در اندازه بنگاه، احتمال خروج ۸۰ درصد کاهش مییابد. سودآوری بنگاه (Prof) دارای تاثیر منفی و معنیدار بر احتمال خروج است. نرخ تمرکز صنعت (HHI) تاثیر معنیدار، منفی و قابل ملاحظهای بر احتمال خروج داشته است. به عبارتی با افزایش نرخ تمرکز و انحصاری شدن، احتمال خروج بنگاههای یزد در دو صنعت کاهش خواهد یافت. نتایج حاصل از بررسی نرخ ورود (Ent – Rate) بیانگر تاثیر منفی و معنیدار این متغیر بر احتمال خروج است. هر چه نرخ ورود به صنعت بیشتر باشد احتمال خروج بنگاهها کاهش خواهد یافت. جنسیت شاغلان (Gender) تاثیر منفی و معنیداری بر احتمال خروج بنگاهها داشته است. سطح تکنولوژی (Tech)، مالکیت، (Ow) کیفیت نیروی کار (Quality)، هزینه تبلیغات ((Adv و تحقیق و توسعه (R & D) تاثیر معنیداری بر احتمال خروج بنگاهها نداشتهاند.
نسبت میانگین بهرهوری نیروی کار بنگاههای خارج شده هر سال نسبت به میانگین بهرهوری نیروی کار بنگاههایی که تا سال ۱۳۸۴ باقی ماندهاند نشان میدهد به جز در مورد در سال ۱۳۸۳، مابقی اعداد کمتر از یک هستند و این به آن معناست که میانگین بهرهوری نیروی کار بنگاههای خارج شده نسبت به میانگین بهرهوری بنگاههای
باقیمانده کمتر و در تمامی سالها معنیدار است. بنابراین پدیده سایه مرگ را میتوان تایید کرد. در رابطه با عملکرد بنگاههای باقیمانده همانگونه که مشخص است این نسبت روند افزایشی دارد و از لحاظ آماری نیز معنیدار است. در سالهای ۱۳۸۰، ۱۳۸۱ و ۱۳۸۳، میانگین بهرهوری کل عوامل تولید بنگاههای خارج شده نسبت به بنگاههای باقیمانده کمتر است و از لحاظ آماری معنیدار نیز هستند. بنابراین پدیده سایه مرگ برای آنها وجود دارد. برای بنگاههایی که در سالهای ۱۳۸۱ و ۱۳۸۴ خارج شدهاند این نسبت بزرگتر از یک بوده و به آن معناست که میانگین بهرهوری کل بنگاههای خارج شده نسبت به میانگین بهرهوری کل بنگاههای باقیمانده بیشتر بوده است. بر این اساس بنگاههای با بهرهوری بالا لزوما مصون نبوده و ممکن است از گردونه صنعت خارج شوند. از سوی دیگر میانگین بهرهوری کل بنگاههای باقیمانده به جز در سال آخر روند افزایشی داشته و از لحاظ آماری معنیدار نیز هستند. همچنین میانگین اندازه بنگاههای خارج شده از میانگین اندازه بنگاههای باقیمانده در تمامی سالها کمتر بوده و این اختلاف برای تمامی موارد معنیدار نیز بوده است. این مساله بیان میکند که اندازه بنگاه نقش مهمی در بقا یا خروج بنگاهها دارد. در اینجا نیز پدیده سایه مرگ را میتوان مشاهده و تایید کرد. میانگین بهرهوری بنگاههای باقیمانده در ردیف آخر نیز روند صعودی و معنیداری داشته است یعنی اندازه بنگاههای باقیمانده در هر سال در حال افزایش بوده است. نسبت میانگین سودآوری بنگاههای خارج شده نسبت به بنگاههای باقیمانده به جز یک مورد همواره کمتر از یک است. به عبارت دیگر میانگین سودآوری بنگاههای خارج شده نسبت به میانگین سودآوری بنگاههای باقیمانده کمتر است و همچنین با گذشت زمان اختلاف آنها نیز افزایش یافته است که بیانگر پدیده سایه مرگ است. میانگین سودآوری بنگاههای باقیمانده به طور مرتب کاهش یافته که بیانگر کاهش سودآوری بنگاهها با گذشت زمان است. همان گونه که جدول ۲ نشان میدهد در غالب موارد میانگین کیفیت نیروی کار بنگاههای خارج شده نسبت به بنگاههای باقیمانده کمتر بوده است و این اختلاف معنیدار نیز است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که با کاهش کیفیت نیروی کار پدیده سایه مرگ قوت میگیرد. همچنین میانگین کیفیت نیروی کار برای بنگاههای باقیمانده پیوسته افزایش یافته و از لحاظ آماری نیز معنیدار بودهاند.
نتیجهگیری
در این پژوهش با استفاده از مدل مخاطره کاکس به بررسی عوامل موثر بر خروج بنگاهها پرداخته و پس از آن با استفاده از آزمون میانگین یک جامعه پدیده سایه مرگ بررسی شده است. همسو با مطالعات انجام شده در این حوزه نتایج این پژوهش نشاندهنده آن است که متغیرهای بهرهوری نیروی کار، لگاریتم اندازه و کیفیت نیروی کار بر احتمال خروج بنگاهها تاثیر منفی و معنیداری داشته و متغیرهای لگاریتم بهرهوری کل عوامل تولید، نرخ ورود و مکان دارای تاثیر مثبت و معنیداری بر احتمال خروج بودهاند. با توجه به کمتر بودن میانگین بهرهوری نیروی کار، میانگین اندازه و میانگین سودآوری بنگاههای خارج شده نسبت به بنگاههای باقیمانده و افزایش اختلاف در میانگین متغیرهای مذکور بین دو گروه پدیده سایه مرگ را میتوان تایید کرد. بنابراین متغیرهای بهرهوری نیروی کار، بهرهوری کل، اندازه و سودآوری نقش بسزایی در تعیین خروج بنگاهها دارند. در بررسی پدیده سایه مرگ با توجه به متغیر بهرهوری کل عوامل تولید مشخص شد که میانگین بهرهوری بنگاههای خارجشده نسبت به بنگاههای باقیمانده برای برخی از سالها بیشتر است و این نشاندهنده آن است که بنگاههای با بهرهوری بالا لزوما مصون نبوده و ممکن است از گردونه صنعت خارج شوند.
* عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه یزد
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد