8 - 12 - 2019
از تمامی تاریخ بپرس
منوچهر آتشی در دوم مهر ۱۳۱۰ در دهرود در شهرستان دشتستان در استان بوشهر به دنیا آمد. خانواده وی از عشایر زنگنه کرمانشاه بودند که در حدود چهار نسل پیش به جنوب ایران مهاجرت کرده بودند. نام جد وی «آتشخان زنگنه» بود و به همین دلیل نام خانوادگی وی «آتشی» انتخاب شد. پدر منوچهر آتشیفرد باسوادی بود و به دلیل علاقهای که سرگرد اسفندیاری که در جنوب به رضاخان کوچک مشهور بود به وی داشت، او را به بوشهر انتقال داد و کارمند اداره ثبت احوال بوشهر شد.
منوچهر آتشی اواخر دهه ۳۰ با آهنگ دیگر در شعر معاصر به تجربهای تازه دست میزند. او با کشف و شهود در طبیعت جنوبی و وحشی به نوعی خشونت غریزی در شعر دست مییابد. اما آنچه خشونت شعری آتشی را از عنصر خشونت آشفته و غیرمنسجم برخی از شاعران قبل و بعد از خودش (مثلا از نصرت رحمانی یا کیومرث منشیزاده) متمایز میکند بهجز حضور «جنوب»، لحن حماسی آن است.
شعرهای آتشی در دهههای ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ شعر کویر است و عناصر طبیعی این کویر حماسه و خشونت را با هم میآمیزد. گذشته از آن، عشق و امید و آرزو نیز خود را به این طبیعت جنوبی غرق میکند و احساس تنها در مثلث خشونت- حماسه- جنوب چهره نشان میدهد. آتشی بر شاعران بسیاری در ایران تاثیر گذاشته است و نیز شاعران بسیاری را تربیت کرده است.
منوچهر آتشی ۲۹ آبان ۱۳۸۴ بر اثر ایست قلبی در ۷۴ سالگی در بیمارستان سینا تهران درگذشت و در بندر بوشهر به خاک سپرده شد. وی چند روز قبل از مرگش در مراسم چهرههای ماندگار به عنوان چهره ماندگار ادبیات معرفی شده بود.
مجموعههای شعری زیر از آثار اوست:
آهنگ دیگر ۱۳۳۸ – آواز خاک ۱۳۴۶ – دیدار در فلق ۱۳۴۸- بر انتهای آغاز ۱۳۵۰ گزینه اشعار ۱۳۶۵- وصف گل سوری ۱۳۷۰- گندم و گیلاس ۱۳۷۱ – زیباتر از شکل قدیم جهان ۱۳۷۶ – چه تلخ است این سیب ۱۳۷۸ – خلیج و خزر ۱۳۸۰ – باران برگ زوق: دفتر غزلها ۱۳۸۰ – اتفاق آخر ۱۳۸۰ – حادثه در بامداد ۱۳۸۰ – ریشههای شب ۱۳۸۴ – غزل غزلهای سورنا ۱۳۸۴
نگاهها چه ظالمانه جای کلمات را گرفتهاند
سکوت چه قدر جای صدا را
هنوز نگفتهام دوستت دارم
نگاهم اما به عربده گفت
عربدهای که نرگس حافظ را پژمرده کرد
هنوز نگفتهای دوستت دارم
سکوتت اما بارانی شد
و دل صنوبری خشکم را خرم کرد
در این تابوت آرواره، سروی به شکل دل آدمی بود
سروی مرده در خشکسال مهر
از مژگان میترائی تو آفتابی جاری شد
مرده بیدار شد و تابوت را شکست
و شلنگانداز خیابانها را باغ سرو کرد
سکوت چه قدر جای صداها را میگیرد هنوز
نگاه چه ظالمانه جای کلمهها را
این تقدیر دیدار بیگاه ما نیست
از تمامی تاریخ بپرس
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد