26 - 06 - 2022
از آلمانیستیزی تاچر تا سفیدنمایی وجهه نیکسون
«جهانصنعت»- کتاب تازه هنری کیسینجر دیپلمات آمریکایی با ارائه تصویری خودخواهانه از خویش و رییس سابقش، ریچارد نیکسون تضعیف شده است. کیسینجر در این کتاب تاریخ گستردهای از زمامداری سیاسی بینالمللی را ارائه میدهد، اما پیامد مرگبار و ویرانگری که گاهی دولتمداری منجر به آن میشوند را نادیده میگیرد.
ماهیت اساسی کتاب جدید هنری کیسینجر در یک حکایت از سال ۱۹۷۱ میلادی آشکار میشود که نویسنده درباره رییس سابق خود میگوید. ریچارد نیکسون پیش از سفر تاریخی خود به چین یادداشتی شرمآور برای کیسینجر که در آن زمان مشاور امنیت ملی بود، ارسال کرد در مورد اینکه چگونه باید او را برای رسانهها توصیف کرد. در آن یادداشت نیکسون اصرار داشت که او را به عنوان یک رهبر قوی جسور و سرسخت با عقل فلسفی توصیف کنند.
این بخش از کتاب در مورد رهبری باید به عنوان یک داستان هشداردهنده پیرامون خطرات قدرت دادن به کسانی قلمداد شود که تحت کنترل غرور و احساس ناامنی هستند. با این وجود، در روایت نقل شده توسط کیسینجر از یادداشت خودپسندانه نیکسون به عنوان بخشی از ستایش سخاوتمندانه برای ویژگیهای شخصی رییسجمهور سابق یاد میشود. کیسینجر در این کتاب با تحسین نیکسون از تجربه بسیار زیاد او در سیاست خارجی و نگاه بلندنظرانه وی مینویسد.
کیسینجر ۹۹ ساله کتابی را نوشته است که به نظر میرسد یک دستورالعمل راهنما برای رهبران امروز و فردا باشد که حول محور شش شخصیت از چهرههای جهانی در نیمه دوم قرن بیستم ساخته شده است: کنراد آدناور، شارل دوگل، ریچارد نیکسون، انور سادات، لی کوان یو و مارگارت تاچر. زندگی هر شش نفر آنان با آنچه او «جنگ سی ساله دوم» مینامد یعنی دوره درگیری جهانی از سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ میلادی شکل گرفت.
او استدلال میکند که سوژههایش نمونهای از تغییر رهبری آریستوکراتیک یا اشرافگرایانه قرون هجدهم و نوزدهمی افراد، چون کسلرینگها (نظامی و فیلد مارشال آلمانی در دوره رایش سوم بود که فرماندهی یگانهای مختلفی از لوفت وافه را در جریان جنگ جهانی دوم برعهده داشت؛ م.) و مترنیخ های (سیاستمدار اتریشی و سفیر اسبق اتریش در فرانسه که به صدراعظمی اتریش رسید و معتقد بود امنیت و منافع ملی کشورش در تضاد با منافع دیگر کشورها نیست و مفهوم توازن قوا را مطرح کرد؛ م.) جهانشهری به نوع مریتوکراسی یا شایستهسالاری قرن بیستمی است.
همه رهبران مورد اشاره توسط کیسینجر نه در طبقه اشراف بینالمللی بلکه در بستر طبقه متوسط و ملی به دنیا آمدند و بر اساس شایستگیهای خود از طریق نهادهایی مانند دانشگاهها و آکادمیهای نظامی که چنین مسیرهایی را ممکن ساختند رشد کرده بودند. او ادعا میکند که بر این اساس، همه آن رهبران با ارزشهای طبقه متوسط مانند انضباط، ارتقای خود، میهنپرستی و خودباوری مشخص شدهاند که آنها را قادر ساخته بود تا در شرایط چالشبرانگیزی که از گذشته به ارث برده بودند به قدرت برسند.
کنراد آدناور اولین صدراعظم آلمان غربی پس از جنگ جهانی دوم آلمان را از زیر آوارهای فیزیکی و اخلاقی به جا مانده از نازیسم بیرون آورد. دوگل فرانسه را از طریق اشغال زمان جنگ بیرون آورد و در جریان بحران الجزایر در سال ۱۹۵۸ میلادی به قدرت رسید تا جمهوری پنجم امروزی فرانسه را تاسیس کند.
نیکسون رییسجمهور ایالات متحده از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۴ میلادی جنگ فاجعهبار ویتنام و بحران قدرت آمریکا را به ارث برد. سادات مصر را از تحقیر جنگ شش روزه با رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۶۷ میلادی بیرون آورد. لی که از سال ۱۹۵۹ تا ۱۹۹۰ میلادی به عنوان اولین نخستوزیر سنگاپور خدمت کرد یک مستعمره منزوی سابق را به سرزمینی پررونق و چندقومیتی در برابر مشکلات تبدیل کرد و تاچر با رکود اقتصادی طولانیمدت بریتانیا دستوپنجه نرم کرد.
کیسینجر به ویژگیهای مشترکی اشاره میکند که ریشه در پیشینه این رهبران دارد: صراحت در مورد حقایق سخت، جسارت و تمایل به ایجاد تفرقه (آنها برای اجماع تلاش نکردند یا انتظار آن را نیز نداشتند). او استدلال میکند که هر شش رهبر دو شیوه اساسی رهبری را ترکیب کردند: سیاستمدارانه و دولتمردانه (عملگرا و مدیریتگرا) و پیامبرانه (دوراندیشانه و تحولگرا).
کنار هم قرار دادن آن شش سیاستمدار جذاب و شکلدهنده جهان کاری آموزنده است. کیسینجر همه آنها را میشناخت و متن خود را با گزارشهایی از تعاملات خود با رهبران و اطرافیانشان زنده میکند. خوانندگان میآموزند که چگونه دیدار او با دوایت آیزنهاور در بستر مرگ باعث شد تا او توصیههایی را از آیزنهاور در مورد معماری امنیت ملی ایالات متحده کسب کند که متعاقبا ساختارهای آمریکا را برای دهههای بعدی تعریف کرد. در این کتاب مشخص میشود که تاچر نخستوزیر سابق بریتانیا یک آلمانیستیز بود و کیسینجر روایت ضیافتی در سال ۱۹۸۸ میلادی را نقل میکند.
کیسینجر مینویسد: زمانی که مجری برنامه توضیح داد که من از بیسمارک (نخستین صدراعظم تاریخ آلمان؛ م.) نقل قول میکنم تاچر از میزبان پرسید: بیسمارک، آلمانی؟ او پاسخ مثبت داد و تاچر گفت: زمان رفتن به خانه است.جزئیات داخل اتاقهایی که در نیمه دوم قرن بیستم شکل گرفته در کتاب فراوان است. در فصل کتاب درباره سادات، کیسینجر از «گلدا مایر» که از سال ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۴ میلادی نخستوزیر رژیم صهیونیستی بود اینگونه یاد میکند: چهره چروکیده او گواه آشفتگی جامعهای جدید در محیطی عجیب و ممنوعه بود.
با این وجود، عدم تقارن در قلب کتاب وجود دارد که هدف اعلامشده نویسنده آن را تضعیف میکند. لازم نیست آدناور، دوگل، سادات، لی یا تاچر را دوست داشته باشیم یا حتی به آنان احترام بگذاریم هرچند که در مواردی کیسینجر در مورد ویژگیهای چشمگیر آنان تا حدی متقاعد میشود که از آن چهرهها به عنوان رهبرانی با قد و قامت یاد کرده و آنان را تایید کند. با این وجود، این امر در مورد نیکسون صدق نمیکند، اما کیسینجر او را در کنار سایر رهبران ذکرشده در کتاب قرار میدهد.
کیسینجر با انرژی درباره رییس سابقش (نیکسون) مینویسد. او در کتاب در تلاش است تا چهره نیکسون و کارنامه او را پاک جلوه دهد. او هزینههای وحشتناک سیاستهای خارجی اوباش نیکسون در شیلی، بنگلادش، کامبوج و اندونزی را نادیده میگیرد و با رویایی خواندن کیفیت سفر نیکسون به چین درباره دیدار او با مقامهای چینی اغراق کرده است. دفاع او از ماجرای «واترگیت» به طرز خیرهکنندهای ضعیف است و به این استدلال میرسد که زیردستان رییسجمهور او را اشتباه درک کردهاند.
زمانی که مسوولیت تصمیمات یک رهبر ضعیف که باید مسوول نهایی آن تصمیم باشد به گردن سایر افراد انداخته میشود همیشه نشانهای از تحلیل بد یا جزئی دیده خواهد شد. کیسینجر در کتابش از تلاش نیکسون برای «آشتی مشترک» در آمریکا میگوید در حالی که کارنامه نیکسون بهرهبرداری از کینههای نژادپرستانه و ملتهب ساختن عمدی شکافها بر سر مواد مخدر، نژاد و مذهب بود.
کیسینجر با افکار خود در مورد ماهیت رهبری از جمله درباره نقش فضیلت آغاز میکند و با پرداختن به همان ویژگی کتاب را به پایان میرساند. با این وجود، تاملات او در مورد اعتدال در اعمال، عمل با محدودیت مناسب در مورد انگیزهها، رعایت حقوق دیگران و نگرانی منطقی برای پیامدهای آینده در روایت تشریفاتی او از نیکسون همگی رنگ میبازند.
جهان از نگاه کیسینجر تفاوت چندانی با انواع دسیسههای درون خانه نمایش دادهشده در «بازی تاج و تخت» ندارد و میتوانید کیسینجر را به عنوان دست راست پادشاه تصور کنید که همواره توطئههای شیطانی و حقایق تاریک را برای استاد پارانوئید خود زمزمه میکند. اگر نیکسون کسی بود که مانورهای استراتژیک برایش غالبا بر ملاحظات اخلاقی اولویت داشت پس باید گفت آنچه در مورد ترامپ شاهد آن بودیم فقدان راهبرد بود در واقع، او هیچ راهبردی فراتر از امیال نفسانیاش نداشت. یکی از معدود دستاوردهای دونالد ترامپ در دوران ریاستجمهوری این است که باعث شد در مقام قیاس نیکسون به مثابه یک غول سیاسی قدرتمند جلوه کند!
زیباترین پرتره ارائهشده از سوی کیسینجر در کتاب مربوط به دوگل رییسجمهور اسبق فرانسه است. کیسینجر به یکی از جنبههای حیاتی رهبری یعنی خودباوری اشاره میکند و معتقد است که آن ویژگی در دوگل وجود داشته؛ مولفهای که رهبران کمی در شرایط دشوار آن را از خود بروز دادهاند.
زمانی که دوگل خود را رهبر فرانسه آزاد نامید تنها دو هفته تجربه سیاسی به عنوان معاون وزیر دفاع داشت. او را به سختی در لندن میشناختند و در آنجا تصمیم گرفت دولتی در تبعید ایجاد کند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد