9 - 09 - 2024
پایتخت جدید؛ الگوی ایران توسعهیافته قرن بیستویکم
…با هم عوض کنید، هر دو از محیط پیرامون خود تاثیر گرفته و سبک و نگرششان عوض میشود.
معماری یک شیوه نمادین برای بیان و به تصویر کشیدن عواطف و احساسات یک ملت است. در هر دوره تاریخی با تجزیه و تحلیل معماری کشورها میتوان روحیه عمومی آنها را لمس کرد. معماری زمان هیتلر یک سبک فاشیستی بود چراکه با مقیاسهای غیرواقعی و بسیار بزرگتر از ابعاد طبیعی، انسان بیننده، در مقابل آن احساس حقارت میکرد. معماری کمونیستی شوروی خالی از احساس و عاطفه انسانی است و خشک بیروح بودن آن، انسان بیننده را آزار میداد.
معماری صفوی بهخصوص در اطراف میدان عالیقاپو لطافت، ظرافت و شکوه حکومت شاه عباس را عیان میکند و انسان را به سمت عرفان و به سمت بیرون از خود میراند. معماری قاجاریه با بناهای کوتاه، دیوارهای بلند و دکوراسیون صرفا داخلی، روحیه بسته و درونگرای زمان قاجاریه را عیان میکند.
در مهاجرت انسانها تغییر میکنند و در کنش و واکنش با فرهنگهای دیگر، گاهی جرقههای روشنایی انسانی و تاریخی میدرخشد. وقتی که انسانها در مهاجرت تغییر میکنند، کشورها هم با مهاجرت تغییر میکنند ولی چون کشور قابل مهاجرت فیزیکی نیست، میتوان قلب و مرکز عصبی آن را مهاجرت داد تا جرقههای روشنایی در آن کشور بدرخشد.
به نمونههای تاریخی در جهان نظری بیفکنیم:
شهر واشنگتن پایتخت آمریکای مدرن، پیش از استقلال است. جورج واشنگتن میتوانست فیلادلفیا، بستون، بالتیمور یا نیویورک را به عنوان پایتخت برگزیند اما وی با ساختن پایتخت جدید، در واقع روح یک مملکت نوین را عرضه کرد. شهرسازی و طراحی شهری پایتخت جدید آمریکا نمایانکننده نگرش سیاسی و فلسفه حکومتی نظام ایالاتمتحده آمریکاست.
وقتی وارد این شهر میشوید، در سه ضلع میدان بزرگ شهر، فلسفه حکومت نمایان است: کنگره به عنوان نظام پارلمانتاریستی، بنای یادبود آبراهام لینکلن، به عنوان فلسفه حقوق مدنی و کاخ سفید به عنوان فلسفه اجرایی حکومت. در اطراف آن میدان، وزارتخانههای فدرال قرار دارند. بزرگی و فراخی میدان یک شاخص نگرش کلان آمریکایی است. جورج واشنگتن با این سبک شهرسازی، از گذشته استعماری آمریکا که در شهرهای ساحلی فوقالذکر قرار گرفته بود، جدا شد و فصل نوینی را در تاریخ کشور خود گشود.
باقی ماندن در شهرهایی که براساس فلسفه استعمار بنا شده بود و اغلب به صورت قارچی رشد کرده بودند، هیچگاه نمیتوانست چنین برشی را با گذشته ایجاد کند. ساختن پایتخت جدید به معنی نفی اهمیت آن شهرها نبود ولی مهم این بود که آن شهرها مدعی معرفی روحیه و نگرش نظام سیاسی ایالاتمتحده آمریکا نبودند.
ترکیه مدرن زمان آتاتورک بدون ساختن پایتخت جدید در آنکارا تحقق تاریخی نمییافت. او با انتقال پایتخت، با امپراطوری عثمانی وداع کرد چراکه استانبول شاخص روحیه، فرهنگ و شیوه حکومتی عثمانی بود.
رژیم کمونیستی شوروی با انتقال پایتخت از «سنت پِترزبورگ» به مسکو، با نظام سیاسی و فلسفه حکومتی تزارها وداع کرد و معماری مسکو و به خصوص «میدان سرخ»، شاخص فرهنگ میلیتاریستی و توتالیتاریستی استالین است.
ساختن «برازیلیا»، به عنوان پایتخت نوین برزیل، سمبل گسستن از پیشینه استعماری و نماد روحیه برزیل قرن بیستم شد. آلمان فدرال یادگار عظمت رایش اول است و این یادگار، در برلین سمبلیزه شده است بنابراین پس از وحدت دو آلمان، باید برلین بازسازی شده، مجددا پایتخت آلمان متحد شود.
اخیرا قزاقستان باوجود تمامی مشکلات اقتصادی دوران انتقال، از نظام کمونیستی به نظام آزاد، تصمیم به ساختن پایتخت جدیدی گرفته است. یکسوم جمعیت این کشور روس هستند که در نیمه شمالی این کشور مستقرند. یک صحرای وسیع این جمعیت را از مسلمانان جنوب صحرا جدا کرده است. برای جلوگیری از تجزیه احتمالی کشور، یک شیوه انتقال پایتخت باقیمانده از زمان استعمار روسیه، به نیمه شمالی بود که هماکنون در درست ساختن است و قرار است پس از ساخت، نقلوانتقال انجام گیرد. بدین ترتیب بنای قزاقستان نوین و متحد، در پایتخت جدید آن سمبلیزه خواهد شد.
تهران، نماد عصر تاریکی
دو شهر تهران و واشنگتن تقریبا در یک مقطع زمانی پایخت شدند. اولی مظهر افول یک ابرقدرت و دومی مظهر عظمت یک ابرقدرت شد.
سابقه شهر تهران به زمان قاجاریه برمیگردد که این محل را به عنوان مقر نظامی برگزیده و سپس کاخی در آن بنا کرده و بعد پایتخت شد. نظر به اینکه این شهر به طور خلقالساعه انتخاب شد، هیچ طرح و برنامهای هم برای آن وجود نداشت بنابراین رشد و گسترش آن به صورت کور و خودبهخود شکل گرفت. در هر گوشهای، ساختمانی، بازاری، سربازخانهای، کاخی، ادارهای و… ساخته شد اما یک شباهت بین این شهر و واشنگتن هست و آن اینکه هر دو تفکر و فلسفه حکومتهای خود را سمبلیزه میکردند.
در مورد واشنگتن قبلا توضیح داده شد، ولی تهران چه چیزی را سمبلیزه میکند؟
روحیه بسته، درونگرا، هرج و مرج، بینظمی، عدم امنیت، نظام ملوک الطوایفی، بیبرنامگی سیاسی- اقتصادی سه شخصیت بارز تهران، یعنی بازار، مسجد و سربازخانه، پایههای نظام قاجاریه را آشکار میکنند.
شاهان پهلوی جز ماله کشیدن بر یک بنای متروکه و فرسوده کاری نکردند. هنوز پس از 200سال این شهر هویت فرهنگی ندارد اگرچه به نظر عدهای، ثقل آن بازار است ولی بازاری باقیمانده از عصر استعمارگران روس و انگلیس.
وقتی چنین شهری الگوی روحی، فرهنگی برای توسعه شهرهای دیگر کشور شود میتوان تصور کرد که چه تصویر تاریک و مغشوشی از توسعه و شهرنشینی در ضمیر یک ملت شکل میگیرد. مضرات یک چنین شهری باعث رشد فرهنگ ضدمدرنیسم در قشر عقب افتاده جامعه شد که عقدههای آن در زمان انقلاب 57 منفجر شد. شهری که دو چهره شدیدا فقیر و شدیدا مرفه را به طور ناهنجار و دیوار به دیوار در خود جای داده و تفاوت طبقاتی را در تمام نمادها و محلههایش به عریانترین شکلی به نمایش میگذارد. چنین الگویی از توسعه بالطبع فرهنگ ضدتوسعه را هم در پی خواهد داشت.
ضرورت یک تکان تاریخی
به نظر من، به عنوان یک تکان تاریخی، اجتماعی و فرهنگی، اولین برنامه توسعه یک دولت مردمسالار ساختن یک پایتخت جدید است؛ پایتختی که هر ایرانی در هر کجای جهان به آن افتخار کند و ملاک جهش به سوی توسعه باشد. مهم ساختمان فیزیکی پایتخت نیست بلکه مهم انگیزش و اعتمادبهنفسی است که در یک ملت تحقیر شده، پس از سه قرن تحقیر داخلی و خارجی ایجاد میشود. همانگونه که مردم به اصفهان و تختجمشید افتخار میکنند. نیاز دارند به واقعیات امروزین خود نیز افتخار کنند. نمیتوان همیشه در گذشتهها و در خاطرات قرون قبل سیر کرد. پایتخت، به عنوان نماد و مظهر اقتدار و شکوه و عظمت یک ملت، باید تابلوی نوینی از مدرنیسم و توسعه را به نمایش بگذارد.
برای ایرانیانی که به کشورهای غربی و ژاپن سفر میکنند یکی از چیزهایی که چشمگیر است همین مساله شهر است. نمیتوان کامپیوتر و ماشین و تکنولوژی را برای آنها آورد تا باور کنند ولی تکنولوژی خدمات فنی و اداری شهری را باید ساخت تا ببینند و لمس کنند.
مطمئنا بنای یک پایتخت مدرن و مجهز به تکنولوژی پیشرفته خدمات شهری، تنها به جابهجایی فیزیکی سیستم حکومتی منجر نمیشود بلکه در پناه این تغییر، میتوان دگرگونیهای بنیادین را در ساختارهای اقتصادی و حتی سیاسی جامعه پدید آورد و آن را الگوی سایر نقاط کشور قرار داد. از این نظر معتقدم ساختن یک پایتخت جدید نهتنها ما را از یادگار سیاسی قاجاریه جدا خواهد کرد بلکه مظهر ملموس و مادی توسعه قرن بیستویکم را نیز در بطن خود خواهد داشت.
مضافا شهر تهران از نظر تراکم از حد انفجار هم گذشته است و هیچ دستگاهی قادر به پاسخگویی به مشکلات روز افزون آن نخواهد بود. هزینه خدمات و تعمیرات این شهر در درازمدت بسیار سنگینتر از ساختن یک پایتخت جدید است. مشکلات عدیده اجتماعی، زیستمحیطی، آلودگی، ترافیک، آلونکنشینی، بهداشت، تأمین آب و مایحتاج آن و مهمتر از همه، قرار گرفتن در یک منطقه زلزلهخیز، نکات مهمی است که در هر طرح جدی توسعه، حل آنها به عنوان اولویت درجه یک منظور میشود. اتخاذ یک شیوه رادیکال در حل این مشکل که چندین دهه است زنگ خطر آن بهصدا در آمده، الگویی برای حل رادیکال دیگر مشکلات اقتصادی و اجتماعی به دست خواهد داد.
بالطبع انتخاب یک منطقهای بایر در ایران، این امیدواری را به مردم خواهد داد که دولت مجری این طرح، قادر به حل سایر مشکلات جامعه و حتی آباد کردن روستاهای دور افتاده و آباد کردن کویر هم خواهد بود بنابراین به عنوان سرلوحه برنامه انتخاباتی خود، ساختن یک پایتخت مدرن و متناسب با قرن بیستویکم را به عنوان اولویت درجه یک اعلام میدارم.
امیدوارم با این محمل حقیقی و ملموس، سرمایههای معنوی و مادی ایرانیان داخل و خارج کشور زنده و فعال شده و از توان بالای مهندسان، شهرسازان، هنرمندان، فنیکاران و مدیران ایرانی نهایت استفاده شود.
در فرانسه یک مثلی هست که میگوید: «وقتی ساختمانسازی متوقف شود، همه اقتصاد متوقف میشود.» اقتصاددانان با این نظر هم رای هستند که موتور محرک اقتصاد و یک شاخص مهم توسعه، میزان سرمایهگذاری در امورات ساختمانی و راهسازی است. با این قبیل پروژهها میتوان هم به جلب سرمایههای بخشخصوصی دست یافت و هم تعداد زیادی شغل ایجاد کرد و چرخ بسیاری از بخشهای اقتصادی را به حرکت درآورد.
گر که فتد مرا گذر بار دگر سوی وطن
سرمه چشم میکنم خاک دیار خویش را
(مؤید ثابتی)
*عضو سابق هیات علمی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد