18 - 01 - 2024
سوسیالدموکراسی کدام درد را درمان میکند؟
مجتبی اسکندری*
در سالیان اخیر تب احیای ایدههای سوسیالیستی، تنها با افزودن چاشنی لفظی معجزهساز «دموکراسی»، در سراسر دنیا در حال پا گرفتن است و از ایالات متحده به عنوان خاستگاه سرمایهداری مدرن تا ایران، این تب، فراگیری گستردهای از خود برجای گذاشت.
در تبلیغ این ایدئولوژی نویافته، فهرستی از آرزوها به جای برنامهها به شهروندان فروخته میشود. از بهداشت و درمان رایگان گرفته تا آموزش رایگان، سبد حمایت غذایی رایگان، حملونقل درونشهری رایگان و حتی پهنای باند رایگان اینترنتی، در بقچه همه چهرههای پیشتاز ایده سوسیالیسم دموکراتیک دیده میشود، از برنی سندرز در ایالات متحده تا جرمی کوربین رهبر حزب کارگر در بریتانیا (که به علت وعدههای عجیب و غریبش به بابانوئل جادویی شهره شده است) و اولاف شولتس صدراعظم کنونی آلمان! گویی چوب جادویی دموکراسی اگر بر سر هر شری نواخته شود، آن را به خیر عمومی
بدل میکند.
باورمندان به این ایده نهچندان توانمند در ساحت نظر و پرقدرت در ساحت تبلیغات و پروپاگاندا، اینگونه القا میکنند که سوسیالیسم دموکراتیک، به علت رکن دموکراتیکش، از آسیبهای سوسیالیسم کلاسیک به دور است، اما همه مزایای آن را دربر میگیرد! مردمانی که تجربه زیستن در سایه حکومتهای سوسیالیستی را داشتهاند، بیدرنگ خواهند پرسید از کدام مزایای سوسیالیسم سخن میگویید؟ از اردوگاههای کار اجباری یا صفوف نان و جیرهبندی کالا؟ واقعیت این است که افزودن پسوند دموکراتیک به هر مسالهای، شاید لعاب ایده را تغییر بدهد و ویترین جدیدی برایش بسازد، اما در ماهیت آن ایده تغییری ایجاد نمیکند، خاصه آنکه هسته اولیه ایده ماهیت شرارتانگیزی را با خود حمل کند. سرهنگ رابرت موگابه (که اصرار داشت تا او را بابی صدا کنند) در یک پروسه کاملا دموکراتیک در زیمبابوه بر سریر قدرت نشست. تورم یک میلیون درصدی و انتشار اسکناسهای یک میلیارد دلاری زیمبابوه توسط دولت و در نتیجه پولزدایی کامل از اقتصاد (آنگونه که آرزوی مارکس و زیمل بود) و بازگشت به مبادله پایاپای از نتایج این کنشگری سوسیالیستی دموکراتیک بود. در ونزوئلا نیز که هوگو چاوز با پشتوانه آشکار آرای مردمی سر کار آمد، تورم ۱۲۵۰۰۰ درصدی به ثبت رسید و اکنون بسیاری از کالاهای اساسی با ارقام سرسامآور، کیفیتی شدیدا نازل و تنها با تکیه بر الگوی جیرهبندی در صفوف طولانی (رکورد یک صف طولانی در جهان در کاراکاس برای دریافت قند و آرد در سال ۲۰۱۹ با ثبت متراژ ۱۷ کیلومتر در هم شکسته شد) در دسترس قرار دارند. گفتنی است که این کشور اکنون بالاترین رکورد سرقت شهری در جهان را به خود اختصاص داده است اما میتوان به برابریخواهان سوسیالیست یادآوری کرد کمبود کالا و قحطی و سرقت هماکنون به شکل دموکراتیک، همگانی و فراگیر در این کشور توزیع شده و از کاراکاس تا دورترین نقاط را دربر میگیرد.
سوسیالیستهای دموکراتیک که در مغالطه و تغییر شکل واقعیت، تفاوت چندانی با نسخه کلاسیکشان ندارند، ترجیح میدهند با وارونهنمایی، الگوی حکمرانی اقتصادی کشورهای اسکاندیناوی را به عنوان نسخه تحققیافته ایدهآل از رویاهای خود به نمایش بگذارند و از ایالات متحده تا نیوزیلند و ایران و برخی از ممالک دیگر، چنان این مغالطه را عمق بخشیدند که واکنش همزمان ۳ صدراعظم نروژ، سوئد و دانمارک را برانگیختند. آنها با رد سوسیالیستی بودن اقتصادهای منطقه خود، سوسیالیسم را ایدهای بیربط با واقعیتهای اقتصادی ممالکشان قلمداد و اقتصاد خود را کاملا مبتنی بر انگارههای بازار آزاد تفسیر کردند که از بالاترین نرخ آزادیهای اقتصادی برخوردار است و دولت کوچکترین دخالتی در تولید و توزیع کالا و خدمات ندارد و در تعیین دستمزدها نیز به هیچوجه مداخله نمیکند. آیا میتوانید کمپانیهای عظیمی چون ایکهآ (بزرگترین مجموعه خردهفروشی و کالای خواب جهان که یک شرکت سوئدی است) و مرسک (بزرگترین شرکت کشتیرانی تجاری و تفریحی جهان که متعلق به دانمارک است) یا ولوو (خودروساز بزرگ سوئدی) یا آرلافودز (چهارمین تولیدکننده بزرگ محصولات لبنی جهان در دانمارک) یا استاتاویل در نروژ را ذیل یک نظم سوسیالیستی شکل بدهید؟ در تمامی ممالک سوسیالیستی کلاسیک و دموکراتیک، حتی یک کمپانی با امکان صادرات بیش از یک میلیارد دلار کالا با ارزش تجاری رقابتی هرگز وجود نداشته است.
تنها نسبت ممالک اسکاندیناوی با سوسیالیسم، نرخ بسیار بالای مالیات است که اگر تداوم داشته باشد، این ممالک را هم با ثروتهای سرشاری که ذیل یک اقتصاد رقابتی به دست آوردند، به ورطه نابودی و فروپاشی اقتصادی میکشاند.
در همین شرایط فعلی هم بسیاری از سرمایهداران مشهور سوئدی، خاک کشور خود را به دلیل تورم بالا به سمت مقاصدی چون امارات، هنگکنگ، لوکزامبورگ، ایالات متحده و تایوان ترک گفتهاند.
در دانمارک نیز در پس ایدهای که به اسم کنترل فاصله طبقاتی و به مدد سیاستهای مخرب مالیاتی انجام میشود، رشد اقتصادی این کشور را شدیدا کُند و شاخص کلان مصرف کالاهای مصرفی و بادوام را در این کشور محدود کرده است. به عنوان مثال وضع کردن مالیات ۱۸۰ درصدی بر خرید خودرو صفرکیلومتر، باعث شده امکان خرید این کالای بادوام برای طبقه متوسط دانمارکی از دست برود. از قضا المانهای محدودی که از سوسیالیسم و رفتارهای سوسیالیستی که توسط دولتها در ممالک اسکاندیناوی به کار گرفته شده است، همان طوری عمل کرده که در هر جای دیگر عمل میکند: خط تولید فقر و کاهش مصرف!
بزرگترین دشمن سوسیالیسم برای مقابله با اثرات آن، بازگو کردن واقعیات در شکل شفاف آنهاست، چیزی که سوسیالیستها تمایلی به آن ندارند و ترجیح میدهند با استفاده از خط تولید مغالطات خود و پروپاگاندا (به عنوان ابزار دیرین این جریان شبهفکری)، این امر را بر شهروندان مشتبه سازند. به عنوان مثال سوسیالیسم (چه کلاسیک و چه در چهره ریاکارانه جدیدش) اقتصاد سرمایهداری را اقتصادی مبتنی بر آز و حرص بشری توصیف میکند در حالی که در واقعیت، آن شخص و ایدهای را میتوان آزمند نامید که میکوشد حق و دارایی دیگران را چه به شکل مصادره، چه به شکل تورم و مالیات از دست افراد خارج کند و اقتصاد کاپیتالیستی را که اتفاقا یک نظم مطلقا اخلاقی و بر پایه مبادله داوطلبانه افراد است را امری غیراخلاقی جلوه بدهد، اما واقعیتی که نباید از نظر شهروندان دور شود این است که افزودن دموکراسی در پس سوسیالیسم، نه تنها تاریخ مهیب و ویرانگر این ایده را سفیدشویی نمیکند، بلکه حتی نمیتواند برای زمان حال نیز ویترینی اخلاقی و غیرتهاجمی و خشن در انتهای مسیر برای مخاطبان ایده خاماندیشانه خود ارائه دهد. به همین دلیل سوسیالیسم همواره ابتدای مسیر را به نمایش میگذارد و با باز گذاشتن پایان قصه، افراد باورمند به خود را همراه با رویاهایشان به مسیری پرغصه هدایت میکند.
در اقتصاد هیچ کالای رایگانی وجود ندارد. هیچ یارانه فاقد پشتوانهای میسر نیست. هیچ عدالتی از طریق دستکاری طبقات به دست نمیآید. هزینه تمامشده سرویسهای به اصطلاح رایگان دولتی برای عدهای را دولت از طریق مالیات، تورم و چاپ پول فاقد پشتوانه تامین و اقتصاد را از ریل نرمال خودش خارج میکند.
سوسیالیسم دموکراتیک به فقرا و طبقه متوسط وعده میدهد اموال ثروتمندان را به سوی جیبهای این افراد هدایت خواهد کرد و کافی است تا در یک فرآیند دموکراتیک مردم از آنها پشتیبانی کنند، اما آنچه در عمل رخ خواهد داد، شکلگیری یک نظام کلپتوکراتیک است که از تسهیلات کمبهره تا تخصیص معافیتهای مالیاتی، انرژی ارزان و ارز ترجیحی و امضاهای طلایی، طبقه جدیدی از ثروتمندان را میسازد که هیچ ارزش افزودهای به اقتصاد یک کشور نمیافزایند، بلکه تنها سرمایهداران مولد را به سمت درهای خروج از کشور و سرمایهگذاری در خارج از کشور هدایت میکند. اگر گزاره آخر را با واقعیتهای شرایط زیستی خود مطابقت دادید و مشابهات آن را در زندگی خود یافتید، بدانید در چنبره یک مسیر سوسیالیستی به سوی نیستی و تباهی در حال حرکت هستید!
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد