2 - 02 - 2025
خبری خوش برای افراطیها
نادر کریمیجونی
تقریبا همه محافل کشور به موضوع مذاکره ایران و ایالاتمتحده توجه کردهاند و این مساله به موضوع محوری کشور تبدیل شده است. اما آیا برای این مساله و مذاکره، مقامات جمهوری اسلامی ایران راهبرد، نقشه راه و ساختار تعیین و تعریف کردهاند و مطابق این نقشه راه و براساس آن راهبردها حرکت میشود؟ ممکن است در پاسخ به این سوال بیان شود که مگر امکانپذیر است برای چنین امر مهمی راهبرد و نقشه راه وجود نداشته باشد؟ و مگر ممکن است که دستاندرکاران، دستوردهندگان برای شروع مذاکره و راهبردنویسان نظام نسبت به این مهم و سازوکارهای آن بیتوجه باشند؟
پاسخ به این سوالها و همه سوالها مشابه این است که اتفاقا امکانپذیر است و ممکن است هیچ استراتژی، نقشه راه و مسیر تدوینشدهای برای انجام و به نتیجه رسیدن مذاکره وجود نداشته باشد بلکه سختی وضع موجود و انفعال، کارگزاران نظام را به سوی انجام مذاکره و آزمودن شانس کشور از قبال در پیش گرفتن این مسیر، سوق داده باشد.
با اندکی تغییر، اولین مذاکره ایران و ایالاتمتحده پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در شرایطی مشابه و با رفتار مشابه آنچه امروز میگذرد، انجام شد. در اولین مذاکره مرحوم مهندس مهدی بازرگان، مرحوم دکتر ابراهیم یزدی و شهید چمران حضور داشتند و مرحوم دکتر یزدی در جلسههای هفتگیاش که در منزل خودش در زمان ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی برگزار میشد، روزی و در پاسخ به سوال یکی از حاضران محضری از آن مذاکره و رویدادهای پس از آن را شرح داد. نگارنده خود در آن جلسه حضور داشته و پاسخ دکتر یزدی را شنیده است.
در نخستین مذاکره میان ایران و آمریکا که قرار بود سوءتفاهمهایی رفع شود، بازرگان، یزدی و چمران در کشورهای اروپایی، با طرف آمریکایی ملاقات کرده بودند ولی به محض بازگشت به ایران با اعتراضها و تظاهرات ایرانیان خشمگین مواجه شدند. واقعا معلوم نیست که انجام این مذاکره- غیررسمی و تا حدودی پنهانی- چگونه به اطلاع انقلابیون تندرو رسیده و آنها را برای مخالفت بسیج کرده بود. تسخیر سفارت آمریکا در تهران، شاید اقدام انفعالی برای متوقف کردن آن مذاکرات بوده به ویژه آنکه نخستین مذاکره ایران و ایالاتمتحده در شهریور 58 برگزار شده بود.
آنطور که مرحوم یزدی در آن نشست بیان کرد مذاکره با هدف شنیدن حرفهای طرف مقابل و ایجاد نوعی فهم از رویکردها و خواستهای دو طرف برگزار شده بود. در آن هنگام آمریکا محمدرضا پهلوی را از خاک خودش بیرون کرده بود تا امکان حصول نتیجه در این گفتوگوها افزایش یابد. یعنی طرف ایرانی با خود اندیشیده بود که «حالا برویم و ببینیم که اصلا این آمریکاییها چه میگویند؟» و بعد راهی مذاکره شده بودند. به این ترتیب اولین مذاکره ایران و آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم فاقد دستور کار، راهبرد و نقشه راه بود.اکنون و در مورد مذاکراتی که قرار است انجام شود افتراق فاحش و قابل درک میان مواضع چهرههای تصمیمساز و تصمیمگیر درباره مذاکره با آمریکا نشان میدهد که راهبرد تثبیت شده و مورد وفاق جمعی برای ورود به این مذاکره و بهرهبرداری از آن وجود ندارد. گویی رهبران ایرانی با خود اندیشیدهاند که چون در ایالاتمتحده فردی غیرقابل پیشبینی، معاملهگر و خودرای به قدرت رسیده و قرار است دستکم چهار سال دیگر در این سمت باقی بماند و علاوه بر این از آنجا که این فرد غیرقابل پیشبینی دارای نزدیکی قابل درکی با نخستوزیر اسرائیل است و احتمالا از او تاثیر خواهد پذیرفت، پس بهتر است که شتابان به سوی گفتوگو با این فرد و نزدیکانش روان شویم و قبل از آنکه نتانیاهو بتواند از آب گلآلود ماهی بگیرد و ترامپ را به اردوگاه اسرائیل ببرد، معاملهای با رییسجمهور فعلی ایالاتمتحده انجام دهیم و از منافع نظام جمهوری اسلامی ایران دفاع کنیم.
در سطوح ارشد جمهوری اسلامی ایران هم باور آن است که با وجود سوابق قبلی نمیتوان به ترامپ اعتماد کرد ولی انداختن تیر در تاریکی همیشه هم بد نیست و گاهی به صورت شانسی و تصادفی به هدف اصابت میکند. مقامات ارشد ایرانی میگویند حالا ظریف برود و گفتوگو کند، اگر نتیجه خوبی حاصل شد جمهوری اسلامی ایران، سود آن را میبرد و اگر بینتیجه ماند، شرایط فعلی تداوم پیدا میکند. به این ترتیب باور مقامات ایرانی آن است که به هر حال گفتوگو کردن با واشنگتن از گفتوگو نکردن و تداوم سوءتفاهم فعلی بهتر است.
درست مثل شهریور 58، گروههای اصولگرا، انقلابی و خشمگین برای حمله به مذاکره و مذاکرهکننده (محمدجواد ظریف) به میدان آمدهاند. با این تفاوت که در حال حاضر دیگر سفارتخانهای برای آمریکا در ایران وجود ندارد که تسخیر شود. دقیقا به همین دلیل است که نوک پیکان حملات متوجه ظریف و حتی درخواست شده تا این مذاکرهکننده ارشد در دادگاه به مرگ محکوم شود. اما خبر خوش برای دلواپسان و اصولگرایان افراطی آن است که طرفهای مذاکرهکننده ایرانی و احتمالا آمریکایی، هنوز به درستی و دقیقا نمیدانند که بر سر چه چیز و با چه رویکردی مذاکره و از این مذاکره چه چیزی را حاصل کنند. دو طرف فقط میدانند که به جای دعوا و نزاع، بهتر است گفتوگو کنند تا شاید از آن نتیجهای حاصل شود.
مساله بدتر هم آن است که به ویژه دو طرف ایرانی، آنقدر بر طبل سوءتفاهم، سوءظن و ذهنیتهای منفی میکوبند که ممکن است، فرزند این مذاکرات در پایان مرده به دنیا بیاید.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد