4 - 11 - 2019
جناب رند رندان
خواجه شمسُالدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی (زاده ۷۲۷ هجری قمری – درگذشته ۷۹۲ هجری قمری در شیراز)، نامدار به لِسانُالْغِیب، تَرجُمانُ الْاَسرار، لِسانُالْعُرَفا و ناظِمُالاُولیاء، شاعر سده هشتم هجری ایران است. بیشتر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوه سخنپردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوه سخنش با او مشهور است. او از مهمترین اثرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته میشود. در سدههای هجدهم و نوزدهم میلادی، اشعار او به زبانهای اروپایی ترجمه شد و نام او به گونهای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت.
هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار میشود. مطابق تقویم رسمی ایران این روز روز بزرگداشت حافظ نامیده شده است.
سال تولد حافظ روشن نیست و تنها برپایه نشانهها و قرائن حدود آن را میتوان در سالهای ۷۲۰ تا ۷۲۵ ه.ق تخمین زد. برایناساس، گزارش فخرالزمانی سن حافظ هنگام مرگ را ۶۵ سال ذکر میکند که سال تولد را ۷۲۷ ه.ق بهدست میدهد، اما این گزارش درست نیست، چراکه اگر منظور حافظ از «مجلس سلطان غیاثالدین» در غزل «ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود…»، جشن نوروز در روزگار غیاثالدین کیخسرو اینجو درنظر گرفته شود و با توجه به اینکه دوران حکومت او تنها سه سال برقرار بوده، این غزل باید در همین دوره سروده شده باشد. ازسویدیگر، توجه به مضمون غزل، نشاندهنده شور و شوق جوانی شاعر است و بر همین اساس میتوان پنداشت که در آن روزگار، حدود دهه سوم از عمر بوده و اگر ۲۵ سال برای او در نظر گرفته شود، سال تولد او حدود ۷۱۳ ه.ق بهدست میآید. از سوی دیگر، جلالالدین فریدون عکاشه نیز در همین دوران ربیعهای در مدح غیاثالدین کیخسرو دارد. این احتمال است که کیخسرو در بهاری از دوره دو تا سه ساله حکومتش، جشنی بزرگ برپا کرده باشد که حافظ و عکاشه به آن اشاره کردهاند. از سوم سوی، حافظ قطعهای با مطلع «خسروا دادگرا شیردلا بحرکفا/ای جلال تو به انواع هنر ارزانی» خطاب به جلالالدین مسعودشاه اینجو- برادر غیاثالدین کیخسرو- سروده که ظاهرا مناسبتش فتح دوباره شیراز بهدست وی بوده است. او در این قطعه به اندوخته سه ساله خویش در دوره حکومت و وزارت مسعودشاه و غارت آن اشاره میکند که بر اساس آن، این ابیات پس از استیلای دوباره مسعودشاه بر شیراز در سال ۷۴۰ ه.ق سروده شدهاند.
پرورش و بالندگی
زندگی حافظ در قرن هشتم و در شیراز سپری شد. اشعار حافظ شواهد فراوانی از آشناییاش با زبان عربی، علوم اسلامی و ادبیات فارسی به همراه دارد. مشهور است که در سالهای نوجوانی و آغاز جوانی، شاگرد نانوا بوده و از نسخههای خطی نیز رونوشت برمیداشته است. اما بهویژه با اهدای برخی اشعار ویژه به قوامالدین حسن (د. ۷۵۴ ه.ق) زمانی که وزیر شاه ابواسحاق اینجو بود، پیش از سی سالگی نخستین گامهای شاعرانهاش را بهعنوان مدیحهسرا برداشت. قطعهای معروف از دیگر شخصیتهای برجسته شیراز در این دوره، از جمله خود حاکم، یاد میکند. حافظ پیش از بیست سالگیاش و پس از فروپاشی حکومت ایلخانی، در دوره تحولات سلسلهای در شیراز و اطراف آن زندگی میکرد. مرحله دوم در زندگی شاعر در سال ۷۵۴ ه.ق با تصرف شیراز پس از یک مبارزه طولانی بین سلسلههای اینجو و مظفری توسط مبارزالدین محمد آغاز میشود. وی پیش از عزل و کورشدن توسط پسرش جلالالدین شاه شجاع، به مدت پنج سال حکومت کرد. این سالها ظاهرا دورهای از سختگیری سنی بر حافظ و همشهریانش بود، اما به نظر میرسد شاعر با بیان برخی از موفقیتها درباره خودش، به وزیر مبارزالدین، برهانالدین فتحالله سفارش کرده است.دوران حکومت طولانی شاه شجاع، با وجود حل نشدن کشمکشهای سیاسی و اگرچه دورهای از کامیابی و موفقیت پیوسته برای حافظ نیست، اما مصادف با مرحله بلوغ هنری وی است. در طول این سالها بود که شهرت او در سراسر ایران و همچنین به سمت سرزمینهای عربزبان و شرق به سوی هند گسترش یافت. با این حال، به نظر میرسد که او دعوت را برای حضور در دربارهای دور رد کرده است. سلسله مظفری به دست تیمور رسما در سال ۷۸۹ ه.ق و در سالهای پایانی زندگی حافظ به پایان رسید. با وجود نمایندگان گذرای آن مانند شاه شجاعالدین منصور، به نظر میرسد شاعر بهطور پراکنده به پایان اشاره میکند.
تحصیل و تدریس
آگاهیها در اینباره تنها در اشارههای حافظ در اشعار خویش و نیز مقدمهای که محمد گلندام در نهایت اختصار نگاشته، محدود میشود. به گفته فخرالزمانی، حافظ در اوقات فراغت به مکتبخانهای که نزدیک دکان نانوایی بوده میرفته و خواندن و نوشتن را در همانجا فراگرفته است. از اینجا معلوم میشود که حافظ در تمام علوم شرعی و رسمی آن زمان صاحبنظر و دارای تحصیلات بوده است. حتی خودش نیز اشاره کرده که هر صبح مجلس درس قرآن داشته است. بنابر آنچه از «مقدمه جامع دیوان» بهدست میآید، حافظ و محمد گلندام هر دو در مجلس درس قوامالدین عبدالله بن نجمالدین محمود شیرازی شرکت داشتهاند. در نسخهای از «مقدمه جامع دیوان» علت نپرداختن حافظ به جمعآوری اشعار خویش، «محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احسان و بحث کشاف و مفتاح و مطالعه مطالع و مصباح» آمده است.
خانواده
در صورت درستی گزارشی از محمدقاسم فرشته که سفر حافظ به هندوستان را میآورد، چنین برداشت میشود که حافظ خواهر و خواهرزادگانی داشته است. تنها منبع درباره همسر و فرزندان خودش نیز اشعار اوست، اما کیفیت شعر حافظ چنان است که میتوان اشعارش در اینباره را به گونههای دیگر نیز تفسیر کرد. بهعنوان نمونه، در بیت «مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش/ فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم» تنها بهگمان میتوان آن را درباره همسر حافظ دانست و نیز در غزل «آن یار کزو خانه ما جای پری بود/ سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود// … از چنگ منش اختر بدمهر بدر برد/ آری چه کنم دولت دور قمری بود» سخن از مرگ همسر باشد. اما اشعار حافظ درباره فرزندانش کمی واضحتر است. بهعنوان نمونه، قطعه «دلا دیدی که آن فرزانه فرزند/ چه دید اندر خم این طاق رنگین»، غزل «بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد/ باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد» و احتمالا قطعه «آن میوه بهشتی کامد به دستتای جان/ در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی» اشاره به فرزندی دارند که در زمان حیات حافظ درگذشته است. نیز بیت «به جای لوح سیمین در کنارش/ فلک بر سر نهادش لوح سنگین» گمان مرگ فرزند در نوجوانی برداشت میشود. برخی نویسندگان، «میوه بهشتی» را ماده تاریخ ۷۷۸ ه.ق برای سالمرگ فرزند میدانند. نویسندگانی پسر دیگری را نیز از برای حافظ دانستهاند که «شاه نعمان» نام داشته، در هندوستان روزگار میگذرانده، در برهانپور درگذشته و نزدیکی قلعه اسیر مدفون شده است. اما درستی این گزارش بسیار بعید است.
دیوان حافظ
هیچ نشانهای مبنی بر نابودی بخش عمدهای از اشعار حافظ در دست نیست و با توجه به شهرت حافظ در حیاتش، میتوان چنین پنداشت که انتقال سرودههایش ادامه داشته و بر فرض درستی این موضوع، بهنظر میرسد حافظ شاعر پرکاری نبوده است. دیوان اشعار حافظ نزدیک به ۵۰۰ غزل- که هر کدام معمولا میان ۷ تا ۱۲ بیت دارند- دربر دارد و سرودههای دیگرش شامل قصیدهها، مقطعات، مثنویها، رباعیات و مانند آنها، بسیار اندکند و اهمیت کمی دارند. شمار همه غزلهایی که بهطور کلی مورد پذیرش واقع شدهاند، کمتر از ۵۰۰ غزل هستند: ۴۹۵ غزل در ویرایش قزوینی و غنی، ۴۸۶ غزل در ویرایش دوم خانلری و ۴۸۴ غزل در ویرایش سایه. اصالت رباعیات حافظ مورد تردید جدی است و از اینرو همه رباعیات از ویرایش سایه زدوده شده است. پرویز ناتل خانلری درباره رباعیات حافظ مینویسد: «هیچیک از رباعیات منسوب به حافظ چه در لفظ و چه در معنی، ارزش و اعتبار چندانی ندارد و بر قدر و شأن این غزلسرا نمیافزاید.» دیوان حافظ که مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه و تعدادی رباعی است، تاکنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوههای گوناگون، به زبان فارسی و دیگر زبانهای جهان به چاپ رسیده است. شاید تعداد نسخههای خطی ساده یا تذهیبشده آن در کتابخانههای ایران، افغانستان، هند، پاکستان، ترکیه و حتی کشورهای غربی از هر دیوان فارسی دیگری بیشتر باشد. نکته خاصی که در دیوان حافظ وجود دارد، کثرت نسخههایی با مفردات و واژههای گوناگون است که این خصیصه باعث بروز تصحیحات متعدد و گاه متناقض در بین مصححان میشود.افسانه بیان میکند حافظ دیوان خویش را در ۷۷۰ ه.ق، یعنی بیش از بیست سال قبل از مرگش ویرایش میکند، اما هیچ دستنویسی از این نسخه وجود ندارد. هرچند هنوز هم با شواهد واقعی غیرقابل اثبات است، اما با تردید کمتری میتوان گفت نسخهای- با مقدمهای که ظاهرا ارزش زندگینامهای دارد- پس از مرگ شاعر توسط شاگردی بهنام محمد گلندام گردآوری میشود. فرض بر این است که این نسخه سنتی سرچشمه هزاران نسخه خطی- که اکنون موجودند- و بیش از یکصد نسخه چاپی است. بسیاری از این نسخهها بهطور گسترده در نظم و تعداد اشعار، ترتیب و تعداد ابیات در یک شعر خاص و نیز در خوانش دقیق آنها تفاوت دارند. کتابشناسی دیوان حافظ بسیار گسترده است و تنها برخی از نسخهها یا ترجمههای اصلی را میتوان در اینجا ذکر کرد. بهطور کلی میتوان گفت بهنظر میرسد که توجه جدی به حافظ پس از مرگش به عثمانی و هند منتقل شده و از آنجا در اواخر سده هجدهم میلادی به اروپا رسید و سپس در دهههای بیستم و سیامِ سده بیستم میلادی با قدرت به ایران بازگشت. ابتدا باید یادآوری کرد که چندین نسخه خطی شناختهشده در ایران، اروپا و جاهای دیگر موجودند که تاریخ آنها از ربع دوم و سوم سده پانزدهم میلادی، یعنی از سی تا شصت سال پس از مرگ شاعر است و قابل اطمینانترین آنها کمتر از ۵۰۰ شعر دارند، درحالیکه نسخههای بعدتر دارای ۶۰۰ شعر و فراتر از آنند. در سال ۱۹۵۸ پرویز ناتل خانلری دستنویسی متعلق به حدود ۸۱۳ ه.ق منتشر کرد که دربردارنده ۱۵۲ شعر در شرایط متنی خوب است. نسخههای خطی اشتقاقی، گاهی با شرحهای فارسی، ترکی یا اردو، در طول چهار سده بعدی ادامه یافت.نخستین نسخه بازنگریشده تاریخی، که مدتها بهعنوان منبعی موثق از زندگی حافظ پذیرفته شده بود، متعلق به سودی عثمانی (د. ۱۰۰۰ ه.ق) بود. او یک بار متهم شد که یک یا دو شعر در همدردی با شیعه را از بین برده است، اما پژوهشهای مدرن با ناکامی در پیدا کردن این اشعار در نسخههای خطی اولیه و کمترین گمان در تشیع حافظ، او را تبرئه کرده است. این بازنگری بهعنوان پایهای برای یک نسخه بلند برجسته دیگر و در سه جلد شامل ۶۹۲ شعر از هرمان بروکهاوس در نظر گرفته شد. در اواخر سده هجدهم و اوایل سده نوزدهم میلادی، توجهی بسیار گسسته و غیرحرفهای به حافظ در میان اروپاییها- و بیشتر بریتانیایی و فرانسوی- دیده شد، اما نقطه عطف، چاپ متونی در یک نسخه چاپی در کلکته بهسال ۱۷۹۱ م و دربردارنده ۷۲۵ شعر بود که با نام آپجان همراه بود. این ویرایش هم بر پایه نسخههای خطی متأخر و بیشتر بر روی بازنگری سودی استوار بود؛ مقدمه آن بیشترِ مطالب مربوط به زندگینامه سنتی را پوشش میداد. جوزف فونهامر در سال ۱۸۱۲–۱۳ ترجمهای سترگ به زبان آلمانی و منثور از دیوان حافظ تهیه کرد که گوته هنگامیکه دیوان غربی- شرقی را مینوشت، با آن آشنا شده بود. بین سالهای ۱۸۵۸ تا ۱۸۶۴ م، یعنی تقریبا همزمان با نسخه بروکهاوس که در بالا ذکر شد و با استفاده از منابع مشابه، فینتسنتس روزنتسوایگ فون شواناو نسخه سه جلدی دیگری از متن را بههمراه ترجمهای بسیار ماهرانه از یک بیت به زبان آلمانی منتشر کرد.
شرحهای انگلیسی، جزئی یا کامل، از اواخر سده نوزدهم میلادی مانند شرحهای هرمن بیکنل، هنری ویلبرفورس کلارک، گرترود بل و والتر لیف صرف نظر از مسائل یادشده، با توجه به شایستگیهای خودشان جالب توجهاند. سده بیستم میلادی، تولد جدی دوباره حافظشناسی در ایران را مشاهده کرد. پیش از این نیز اشاره ویژهای به پژوهشهای بنیادی قاسم غنی شد، اما برخی از دانشپژوهان برجسته فارسی امروز وجود دارند که مقالات مهمی در این زمینه ندارند. بهطور خاص، سه نسخه مورد توجه قرار میگیرند: از جمله نسخه عبدالرحیم خلخالی، چاپ بهسال ۱۹۲۷ م در تهران و دارای ۴۹۵ شعر، برپایه دستنویس ۸۲۸ ه.ق، اما با خطاهایی رتبهاش تنزل یافت. نسخه حسین پژمان، چاپ بهسال ۱۹۳۶ م در تهران و دارای ۹۹۴ شعر که بسیاری از آنها مشکوک عنوان شدهاند و نسخه محمد قزوینی و قاسم غنی چاپ بهسال ۱۹۴۱ م در تهران و دارای ۵۷۶ شعر که علمیترین نسخه و قابل اعتمادترین آنها تاکنون و برپایه برخی از نسخههای بسیار قدیمی و دارای مقدمه خوبی است اما ساختار انتقادی ندارد. همچنین نسخهای جدید برپایه نسخههای بسیار اولیه، توسط هلموت ریتر تهیه شده است.
جهانبینی حافظ
حافظ در طول زندگی خود با بسیاری از سلاطین و درباریان تعامل و با اهل علم و ادب و شعر هم همنشینی داشت و از احوال صوفیان و درویشان زمانش هم باخبر بود اما خودش هرگز در هیچ از این گروهها قرار نگرفت و اهداف و غرایض این سه گروه را پست و حقیر میدانست. کنایههای تلخ و تندی که در دیوانش به صوفیان فریبکار و سلاطین متظاهر به دینداری زده، اثباتی بر این ادعا هستند. حافظ بسیار بلندطبع بود و با اینکه خودش تنگدست بود، آبروی فقر و قناعت را حفظ میکرد. خلوتگزین بود و ظاهری ساکت و آرام داشت اما در باطن، روحی بسیار سرکش. از مادیات و دروغ و فریبکاری و تظاهر به دینداری به حدی تنفر داشت که رندی و قلندری را ستایش میکرد و خود را رند و خراباتگر میدانست. زیرا در خرابات دیگر کسی تظاهر به صلاح و پارسایی نمیکند و در آنجا همه حقیقت وجودی خود را نشان میدهند. حافظ هیچ گناهی را سنگینتر از مردمفریبی و ریاکاری نمیدانست و همواره به افراد متظاهر در اشعارش میتاخت. راهنمای زندگی حافظ در طریقت عشق است و معتقد بود عشق هدیهای ازلی است و تنها راه رسیدن به کمال نیز عشق است و عالم هستی را جلوهگاه عشق میدانست.
مکتب رندی
بهگفته اصغر دادبه، مکتب حافظ رندی است و رند و رندی کلیدیترین و بنیادیترین اصطلاح در شعر و جهانبینی حافظ است از این رو، شناخت رندی شناخت جهانبینی، اندیشه و هنر حافظ را نتیجه میدهد، بهگونهای که رندشناسی برابر با حافظشناسی است.بهگزارش دانشنامه ایرانیکا، در ادبیات نوشتاری، ممکن است از عناصر شخصیتی چند شخصیت، برای ترسیم شخصیت رند بهره گرفته شده باشد. در عصر سعدی و سلمان ساوجی، جنبه انسانی رند عموما همنشین با ریاضت زاهدانه است، موضوعی که به ویژه در رندِ حافظ برجسته شده است و ممکن است فاقد تقوای متفکر دینی باشد، اما با این حال بیشتر از آنان بهدرستی هدایت شدهاند و در واقع تقریبا بیعیب هستند. این به خاطر آن است که رند حافظ بهعنوان یک عیار عمل میکند، یک لوطی دیونیسوسی که هنجارها و قراردادها را برهم میزند و خارج از سلسلهمراتب اجتماعی قرار میگیرد. از آنجا که او نمیتواند با پاداشهای دستگاه حکومت اغوا شود، ریاکاری نظام تثبیتشده را آشکار میکند و ارزشهایش را زیر سوال میبرد. نوشتن در زمان و مکانی چون عصر حافظ، فرهنگ لغت طنزآمیز عبید زاکانی و مطایباتش و نیز موش و گربهاش نشان میدهد که انتقادات اجتماعی و سیاسی از طریق طنز و تمثیل و یا شعر، بهنگام مطرح شده است. حتی کسانی مانند ابواسحاق اطعمه مجموعه اشعاری طنز درباره ظروف آشپزخانه میسرایند. به نظر میرسد که نمایش تظاهر و ریاکاری معتبر و قدرتمند، تبدیل به یک نگرانی عمده ادیبان در این دوران شده بود.
سبک و هنر شعری
آنچه قابل ملاحظه است این است که دو کار اصلی پژوهش در شعر فارسی، یعنی ایجاد یک زندگینامه قابل توجه و ویرایش یک متن معتبر، در مورد حافظ ابعاد مضاعف و ویژهای به خود گرفتهاند. در مجموع میتوان این مشکل را اینگونه بیان کرد: هیچ نوشته حافظ، هرچند خوب بهخودیخود، نمیتواند در هر سطحی کاملا قابل فهم باشد بدون آنکه دانش امروزی آگاهی چشمگیری از زندگی و زمان او به دست آورد. هنوز باید بسیاری از اینگونه دانش از تجزیه و تحلیل متن بهدست آید و میتواند اعتماد کمی به نتایج تجزیه و تحلیلها داشته باشد، هرچند بسیار دقیق و باوسواس و برپایه متون مرجع قابل اطمینان انجام شده باشد. ممکن است بهخوبی اثبات شود که هیچ کاری کاملا متضمن راهحل نیست، حتی در شرایط محدود مرجع: در صورتی که استحکام زندگینامه تا حد زیادی بر متن نظر داشته باشد، چنین انتظاری هیچ قطعیتی برای نتیجهای ارزشمند ارائه نمیدهد؛ هر متن قابلقبول ناگزیر تقریبا برپایه یگانه معیار ارشدیت میان نسخ خطی خواهد بود و قدیمیترین نسخ خطی شرقی، به ویژه اگر در خارج از دوران نویسنده قرار گیرد، لزوما بهطور مطلق کاملترین و دقیقترین نیست. این موضوع بهویژه در مورد شعر صدق میکند و شواهد نشان میدهند که این موضوع درباره دیوان حافظ حتی بیشتر نیز صدق میکند. نیز، مساله بنیادین قصد خود شاعر است: آیا باید همه چیزهایی که او همیشه نوشته- یا شاید فقط بهصورت ضمیمه آورده- گردآوری شود، حتی اگر خود او انتخاب کرده باشد که برخی از موارد خاص را از نسخه معیار ۷۷۰ ه.ق حذف کند؟ آیا او افکار ثانوی- یا دیگری- در مورد گنجاندن، نظم، یا متن واقعی اشعار یا بیتهای خاصی داشت؟ اگر اکنون نمیتوان امیدوار بود که به پرسشهایی از این نوع پاسخ داده شود، باید تلاش شود تا در اثر انتشار نسخههای خطی اولیه و مشاهده تفاوتهای آنها از موارد بعدی، کار بیشتری انجام شود.
به باور شبلی نعمانی، حافظ نخستین شاعری است که وسعت دامنه موضوعات غزل را- با حفظ زبان تغزلی آن- از عشق به اخلاق، فلسفه، عرفان، وعظ و حتی سیاست گسترانید. شبلی و نیز بسیاری از منتقدان پس از او، مجموعه صور خیال و بنمایههای متمرکز بر شخصیت «رند» را از ویژگیهای مهم شعر حافظ برشمردهاند. حافظ بیش از مبتکر بودن، شاعری بهکمالرساننده سنت خوب آفریده گذشتگان بود. در توصیف کلی شعر حافظ میتوان دو نکته ذکر کرد: یکی فشردگی بسیار در به کار بستن عناصر مختلف رسیده از سنت سدههای پیشین و دیگری توانایی سبکشناسی و بهره بردن از اصول بلاغت که هیچیک از غزلسرایان دیگر را همتایی آن نبود. برای سنجش سهم حافظ در تکامل غزل، باید اثرپذیری او از پیشینیانش و حتی همروزگارانش که پرورنده این نوع ادبی بودند را در نظر داشت.
اثرگذاری حافظ بر ادبیات ایران و جهان
سبک بنیانگذارده حافظ هم در مضمون و هم در محتوا، افزون بر شاعران روزگاران پس از او، بر شاعران دوران خودش نیز اثر گذاشت. آوازه شعر حافظ در زمان زندگیاش، به سرزمینهای دیگر مانند شبهقاره هند رسید و شاعران آن سرزمینها تلاش کردند تا ویژگیهای شعرش را بهکار برند و بهمانند حافظ مضامین عاشقانه و عارفانه را به هم پیوند دهند و از صنایع ادبی بهروش حافظ بهره گیرند. امیرعلیشیر نوایی، فیض دکنی، سلیم تهرانی، میرزا جلال اسیر، بیدل دهلوی و ناصرعلی سرهندی از این گروهند. محمدقلی قطبشاه در برخی غزلها و اشعارش، از اصطلاحات و ترکیبهای ویژه حافظ بهره برده است. میرتقیمیر و میرزا رفیع سودا، شاعران اردوزبان، به تقلید از حافظ شعر میسرودند. شاهوردی بیات، شاعر فارسیسرای بنگال به پیروی از حافظ، سرودههای فلسفی و صوفیانه با اصطلاحات رندی و سرمستی میسرود. غالب دهلوی بسیاری از ویژگیهای شعر حافظ مانند مضمون، بحر، وزن، ردیف و قافیه را در غزلها و اشعار فارسی و اردوی خویش به کار برده است. عبدالکریم خاکی نیز در دیوان خویش به غزلها و اندیشههای حافظ توجه بسیاری کرده است. اقبال لاهوری نیز در مقام شاعر، حکیم و فیلسوف بسیار از حافظ اثر پذیرفت. جدا از شاعران شبهقاره، اندیشمندان هند، پاکستان و بنگلادش نیز از حافظ اثر پذیرفتهاند. لالن شاه، صوفی نامدار بنگلادش در کتابهای بنگلاگیتی، کویتا و هارامنی از شعر حافظ استقبال کرده است. راجا رام موهن رای، از رهبران هند و بنگال غربی در کتابی به زبان فارسی به نام تحفهالموحدین از شعر حافظ بهره برده است. رابیندرانات تاگور، اندیشمند و شاعر نامدار بنگال، با شعر حافظ پیوندی ویژه داشت و این دلبستگی را از خانواده خویش گرفته بود. در کتابش به نام گیتانجلی، اثر اندیشهها و باورهای حافظ دیده میشود. اثرگذاری حافظ در آثار نویسندگان اردو نیز قابل توجه است. شبلی نعمانی، مولانا حافظ محمد اسلم جیراجپوری، جلالالدین احمد جعفری، سجاد ظهیر، یوسف حسینخان، کبیر احمد جایسی، سیدمحمد عبدالله، محمد ریاض، محمد منور و عبدالشکور احسن از این نویسندگان هستند.
در حوزه زبان عربی، پس از خیام، حافظ بیشترین اثرگذاری را داشته است. ابراهیم امین شواربی، طه حسین، محمد فراتی، صلاح صاوی و محمدعلی شمسالدین از کسانی هستند که در این زمینه دست به نگارش آثاری زدهاند.
حافظ از منظر گوته
ژان ولفگانگ گوته؛ شاعر، فیلسوف، نویسنده، سیاستمدار و دانشمند بزرگ در میان آثار خود، یک اثر مهم دارد به نام دیوان شرقی. این اثر نه تنها یکی از عالیترین آثار شعر و حکمت گوته است بلکه یکی از بزرگترین آثار ادبی آلمان و اروپا بهشمار میآید. گوته این اثر برجسته را با خواندن دیوان شعر حافظ به وجود آورد .
نقادان ادب جهان، گوته را یکی از ارکان چهارگانه ادب جهان نام دادهاند و چنین شخصیتی با شیفتگی و دلبستگی درباره حافظ فراوان گفته است :«ای حافظ، آرزوی من آن است که فقط مریدی از مریدان تو باشم.»گوته خطاب به حافظ متنهای ادبی سلیس، عمیق، پرمعنا و پر از روح و احساس خلق کرد که در نوع خود شاهکاری بزرگ محسوب میشوند .
در نوشتههای او با نام حافظ مواجه میشویم. او با حافظ سخن میگوید، به تحلیل اشعارش میپردازد، احساس قلبی خود و دریافتهایش را نسبت به اندیشههای حافظ بیان میکند. حافظ را میستاید، سرودههای او را جاودانه و آسمانی میخواند اما گاهی هم عاجز و درمانده میشود از بیان درک عمیق حقیقت نهفته در اشعار او .
متنی که میخوانید نظر گوته درباره شخصیت، اندیشه و ادبیات حافظ است که در دیوان غزلیات او جلوهگر شده است :
ای حافظ، سخن تو هم چون ابدیت بزرگ است زیرا آن را آغاز و انجامی نیست.
کلام تو همچون گنبد آسمان، تنها به خود وابسته است و میان نیمه غزل تو با مطلع و مقطع آن فرقی نمیتوان گذاشت زیرا همه آن در حد جمال و کمال است .اگر روزی دنیا به سر آید، ای حافظ آسمانی، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم چرا که این، افتخار زندگی من و مایه حیات من است .درباره غزلهای حافظ هرگونه سخن بیفایده است زیرا باید نخست آنها را خواند و عمقشان را درک کرد و با آنها همآهنگ شد تا بتوان پی برد که چگونه سخن حافظ اعجاز واقعی ذوق و هنر بشری و سرچشمه فیاض کمال و جمال و حکمت و عرفان است .
غزلیات حافظ را همه دوست دارند زیرا عارفان از آثار حکمت و عامیان از شیوایی گفتارش لذت میبرند.ایرانیان همه هوشمند و باذوق و شاعرپیشهاند بنابراین بعید نیست چنین ملتی قریحه تابناک بیشمار در دامان خویش پرورش دهد ولی اگر این ملت در طول پانصد سال، مقام اول را در میان جمله سخنوران خود تنها به هفت شاعر (فردوسی، انوری، نظامی، مولوی، سعدی، حافظ و جامی) اختصاص دهد و توده مردم نیز میان این هفت نابغه دنیای ادب، حافظ شیراز را بیش از همه عزیز دارند و در دل جای دهند، میتوان دریافت که چنین کسی واقعا چه مقامی در دنیای ذوق و هنر میتواند داشته باشد .حافظ در همه عمر از آنچه مردم عادی میطلبند و میجویند دوری گزید و آنچه را که برای دیگران مجهول است جستوجو کرد و در همه حال همچنان صاحبنظر و زندهدل باقی ماند .در عین پارسایی، دست از لذات جهان شست و قدر زندگی را چنان که شایسته بود، دانست. بدیهی است مقام واقعی حافظ را جز با توجه به ملیت و محیط و عصر وی نمیتوان شناخت ولی این نکته یقین است که هرکس یک بار حافظ را بشناسد و با او آشنا شود در سراسر زندگی دست از این یار آسمانی برنخواهد داشت و در راه ناهموار زندگی او را راهنمای سفر خواهد کرد .
در باغ زیبا، گل سرخ و زنبق کنار هم شکفتهاند تا بر رخ ژاله بامدادی بوسه زنند. پشت باغ، صخرهای پوشیده از گیاه و گل سر به سوی آسمان کرده و پیرامون آن را جنگلی خرم فرا گرفته که یک سره تا درهای سرسبز ادامه دارد. همه جا مانند آن روزگاران که من در آتش عشق میگداختم و هر بامدادان با چنگ خویش به پیشواز مهرفروزان میرفتم، از عطر گل آکنده است .
(یادبود گفتمان گوته و حافظ در دیوان غربی شرقی گوته در شهر وایمار آلمان)
حافظا، آرزو دارم از شیوه غزلسرایی تو تقلید کنم. همچون تو قافیهپردازم و غزل خویش را به ریزهکاریهای گفته تو بیارایم.
نخست به معنی اندیشم و آنگاه بدان لباس الفاظ پوشانم. هیچ کلامی را دو بار در قافیه نیاورم مگر آن که با ظاهری یکسان معنایی جدا داشته باشد. آرزو دارم همه این دستورها را به کار بندم تا شعری چون تو، ای شاعر شاعران جهان، سروده باشم ای حافظ، هم چنان که جرقهای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراطوران کافی است، از گفته شورانگیز تو چنان آتشی بر دلم نشسته که سراپای این شاعر آلمانی را در تب و تاب افکنده است.
ای حافظ، ای حامی بزرگوار، ما همه به دنبال تو روانیم تا ما را با نغمههای دلپذیرت در فرازونشیب زندگی رهبری کنی و از وادی خطر به سوی سرمنزل سعادت بری .
حافظا، خویش را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست. تو آن کشتیای هستی که مغرورانه باد در بادبان افکنده است تا سینه دریا را بشکافد و پای بر سر امواج نهد و من آن تختهپارهام که بیخودانه سیلیخور اقیانوسم. در دل سخن شورانگیز تو گاه موجی از پس موج دگر میزاید و گاه دریایی از آتش تلاطم میکند اما این موج آتشین مرا در کام خویش میکشد و فرو میبرد. با این همه، هنوز در خود جرات اندکی مییابم که خویش را مریدی از مریدان تو شمارم زیرا من نیز چون تو در سرزمینی غرق نور زندگی کردم و عشق ورزیدم.
درگذشت و آرامگاه
برخلاف سالزاد حافظ، سال درگذشتش چندان مورد اختلاف نیست. در نسخهای از مقدمه جامع دیوان، سال درگذشت حافظ ۷۹۲ ه.ق یاد شده و افزون بر آن، ماده تاریخ درگذشتش در یک دوبیتی نیز آمده است که همان سال را بهدست میدهد: «به سال باء و صاد و ذال ابجد/ ز روز هجرت میمون احمد// به سوی جنت اعلی روان شد/ فرید عهد شمسالدین محمد». دیگر نویسندگان همروزگار حافظ نیز این تاریخ را گفتهاند. اما در نسخه دستنویس دیگری از دیوان با همان پیشگفتار، سال درگذشت حافظ ۷۹۱ ه.ق نوشته شده است.
نکته قابل توجه این است که نویسنده، دوبیتی یادشده را که سال ۷۹۲ ه.ق نشان میدهد برای مادهتاریخ درگذشت حافظ آورده است و برخی از تذکرهنویسان و نویسندگان معاصر نیز سال ۷۹۱ ه.ق را پذیرفتهاند. برخی نسخهها از همین مقدمه، «به سال ذال و صاد و حرف اول …» بهعنوان ماده تاریخ آورده شده است که ۷۹۱ ه.ق را به دست میدهد و محمد قزوینی بر این باور است که عمدا برای تطبیق با تاریخ مورد نظر تغییر داده شده است.
در قطعهای دیگر که در پایان بسیاری از نسخههای دیوان آمده، ماده تاریخی با عبارت «بجو تاریخش از خاک مصلی» برابر با ۷۹۱ ه.ق درج شده که مانند گزارش سال ۷۹۴ ه.ق از سوی دولتشاه سمرقندی، این نظر نیز با رای متقدمان و معاصران حافظ مغایرت دارد.حافظ را در کتِ شیراز یا مصلای شهر به خاک سپردند.
در سال ۸۵۵ ه.ق پس از تسخیر شیراز به دست ابوالقاسم بابر تیموری، به فرمان وزیرش، مولانا محمد معمایی، بنایی بر آرامگاه ساختند. ظاهرا سپستر آرامگاه بزرگتر شده و بناهایی دیگر بر آن ضمیمه کردند. نویسنده فارسنامه از «تکیه خواجه حافظ» نام برده که بسیاری از شخصیتهای نامدار در آن مدفون شدهاند، مانند طالب جاجرمی در اواسط سده نهم هجری و اهلیشیرازی در میانه سده دهم هجری در نزدیکی آرامگاه یا همان محدوده بهخاک سپرده شدند.
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پردهدار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفتهاند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
غنیمتی شمرای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
بدین رواق زبرجد نوشتهاند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد