17 - 09 - 2024
تاثیر نمودار ستاره به رشد کودک
«جهانصنعت»- آیا تا به حال فکر کردهاید که تلاش بیش از حد برای کنترل رفتار کودکان میتواند نتیجهای معکوس داشته باشد؟ بسیاری از والدین با این تصور که باید فرزندانشان را به سمت رفتارهای خوب سوق دهند، از روشهایی مانند پاداش، تنبیه و نمودارهای ستاره استفاده میکنند اما آیا این روشها واقعا موثر است؟
نویسنده این متن معتقد است که تمرکز صرف بر کنترل رفتار کودکان میتواند به روابط والد و فرزند آسیب جدی وارد کند. وقتی ما به جای ایجاد یک ارتباط قوی و صمیمانه، به دنبال کنترل رفتار فرزندانمان هستیم، به آنها میآموزیم که احساسات و نیازهایشان اهمیتی ندارد. این رویکرد میتواند منجر به مشکلات رفتاری جدی در آینده شود. همه ما دوست داریم فرزندانمان آدمهای خوبی باشند و دیگران را خوشحال کنند اما اگر همیشه این رفتار را در کودکانمان تقویت کنیم که دیگران را راضی نگه دارند، این عادت راضی نگه داشتن دیگران ممکن است در آینده برایشان مشکلساز شود و نتوانند به خواستههای دیگران «نه» بگویند یا حتی نتوانند نیازهای خودشان را بشناسند. ممکن است آنها همیشه به فکر خوشحالی دیگران باشند و به ضرر خود رفتار کرده و فراموش کنند که باید به خودشان هم اهمیت دهند. در مورد کودکانی که همیشه به دنبال رضایت دیگران نیستند یا به عبارتی خودمحور هستند چطور؟ این روشها اغلب نهتنها کمکی به این کودکان نمیکند بلکه سبب میشود رفتاربد بدتر شود زیرا وقتی درونمان شنیده یا دیده نشود، برای جلب توجه و برآورده شدن نیازهایمان، رفتارهای بد را تشدید میکنیم.
اگر به رفتار به عنوان پنجرهای برای دیدن آنچه پشت رفتار وجود دارد تمرکز نکنیم و روی تغییر رفتار تمرکز کنیم آن رفتار بعدا دوباره تکرار خواهد شد. مثل اینکه وقتی سوراخی در سقف پدید آید به جای یافتن مرکز نشتی روی سوراخ چسب بزنیم. مشکل دیگر روشهای کنترل رفتاری، همانطور که از نامشان پیداست، کنترل است. اولویت دادن به کنترل کودک نسبت به ایجاد رابطه با کودک، ممکن است در کوتاهمدت تصمیمی مفید به نظر برسد اما در بلندمدت میتواند سبب مشکلات جدی شود. مطمئنا اگر هدف شما فقط تغییر رفتار فرزندتان در کودکی باشد، استفاده از ابزارهایی مانند برچسب یا محروم کردن کودک از فعالیتهای مورد علاقهاش به دلیل انجام رفتار نامطلوب میتواند در سالهای نخست موفق به نظر برسد اما وقتی بزرگتر میشوند ستارههای طلایی دیگر تاثیری روی آنها ندارند در این شرایط نتیجهاش حتی میتواند کاملا ترسناک باشد. یک روز پدر و مادر پسری 16ساله برای مشورت به من مراجعه کرده بودند. آنها میگفتند، پسرمان دیگر قابل کنترل نیست، با خواهر و برادرهاش بدرفتاری میکند، بیتوجه به قوانین است یعنی دیر وقت از خانه خارج میشود و خیلی بعد از ساعت مقرر برمیگردد و حالا هم حاضر نیست به مدرسه برود. دقیقا همین اتفاق اخیر –یعنی غیبت از مدرسه– بود که این والدین را به دفتر من کشانده بود.
در این خانواده وقتی فرزندان در سنین پایین بودن، همه چیز براساس یه سری قوانین سفت و سخت بوده است: مجازات، جایزه، نمودارهای ستاره و از این قبیل چیزها که بتوانند فرزندان را کنترل کنند. این والدین به من گفتند که پسرشان همیشه مشکلساز بوده و آنها با بسیاری از متخصصان مشورت کردند و این متخصصان استفاده از روشهای مختلف تشویق و تنبیه و در نظر گرفتن نتایج خاص برای رفتارهای خوب و بد را پیشنهاد دادهاند؛ روشهایی که متخصصان پیشنهاد دادند تا زمانی که مشکل جدیدی سر و کلهاش پیدا شود، خوب جواب میدادند. سپس آنها دوباره به یکی از روشهای پیشنهادی تکیه میکردند تا مشکل جدید را حل کنند که ظاهرا برطرف میشد و سپس روشی دیگر را جایگزین روش قبلی میکردند. آنها گفتند این چرخه بیش از 10سال طول کشید تا تکمیل شود.
وقتی داستان آنها را شنیدم، چیزی به ذهنم خطور کرد: این والدین 16سال از ساختن رابطه با فرزندشان را از دست داده بودند. وقتی برای اولینبار به دفتر من آمدند، انگار هیچ رابطهای بین آنها وجود نداشت. وقتی به جای درک احساسات و نیازهای کودکان، از ابزارهایی مثل نمودار، پاداش، برچسب و تنبیه استفاده میکنیم، در واقع به آنها میگوییم که رفتار خوبشان مهمتر از خودشان است. این کار نشان میدهد که ما به ناراحتی و شخصیت آنها اهمیت نمیدهیم (در حالی که توجه به این موارد، کلید ارتباط قوی وسالم با کودکان است). کودکان به خوبی متوجه این بیتوجهی میشوند و احساس میکنند که مهم نیستند.
پس از 16سال، پسر این زوج در واقع داشت میگفت من به نمودارهای برچسب و تنبیههای شما اهمیت نمیدهم. من بزرگتر شدهام و دیگر نمیتوانید مرا تنبیه کنید. من دیگر از شما نمیترسم و شما هیچ اهرمی ندارید زیرا هیچ چیز ما را به هم وصل نمیکند. وقتی فرزندان ما بزرگ و بزرگتر میشوند، روشهای کنترل رفتار کارایی خود را از دست میدهند. کودکان دیگر با پاداشهای ما انگیزه ندارند و برای اعمال مجازاتها و پیامدها خیلی بزرگ هستند. وقتی ما ساختن رابطه را فدای تاکتیکهای کنترل میکنیم، فرزندان ما ممکن است بزرگ شوند اما از بسیاری جهات، آنها از نظر رشدی مانند نوپاها باقی میمانند زیرا سالها از ساختن تنظیم احساسات، مهارتهای مقابلهای، انگیزه ذاتی و مهار خواستهها که برای موفقیت در زندگی ضروری است، محروم میشوند. وقتی ما مشغول اعمال کنترل خارجی بر رفتار خارجی فرزندانمان هستیم، آموزش این مهارتهای داخلی حیاتی را قربانی میکنیم و این یکی دیگر از دلایلی است که ما میخواهیم بر ارتباط تمرکز کنیم تا اصلاح رفتار. اگر ما پایه محکمی با فرزندانمان نسازیم؛ پایهای مبتنی بر اعتماد، درک و کنجکاوی، در این شرایط هیچ چیز آنها را به ما وابسته نمیکند.
*برگرفته از کتاب درون خوب/ نویسنده: دکتر بکی کندی
مترجم: منصوره نصرتی کردکندی
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد