4 - 11 - 2019
بیستم مهرماه روز بزرگداشت حافظ
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکتهدان عشقی بشنو تو این حکایت
بیمزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بیعنایت
رندان تشنهلب را آبی نمیدهد کس گویی ولیشناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندشای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشهای برون ای ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد