10 - 03 - 2025
انتهای تونل تاریک است
فاطمه رحیمی
«انتهای تونل تاریک است»؛ پژواک مدام این جمله شاید سیاهنمایی بهنظر برسد و شاید هم تداعیکننده نهیلیسم آشکار شده این روزهای جامعه ایران باشد. فقر و تنگدستی آنچنان در تار و پود جامعه ریشه دوانیده که کورسوی امیدی برای آن نمیتوان متصور شد. معیار و استاندارد سنجش فقیرتر شدن مردم از دهه و سال و ماه به هفته و روز رسیده است؛ چنانکه نرخ تورم از نرخ فقر پیشی گرفته و نرخ فقر نیز از نرخ دستمزد! زمانی که از قیمت کالایی در سه سال گذشته سخن به میان میآید، باورش بسیار دشوار است؛ گویی ارقام مربوط به یک یا دو دهه گذشته است! جوانان در آرزوی رهایی از این بند رویای جلای وطن در سر میپرورانند و پدران و مادران ناگزیر دلبستگی به خاک سرزمین را بهانه ماندن میکنند و التیام مییابند.
روزهای پایانی سال1403 به سرعت در حال سپری شدن است و داستان گرانی هرساله همچنان ادامه دارد؛ داستانی که تنها از سالی به سال بعد روایت و چون میراثی دستبهدست میشود. نوشتن از حالوهوای کوچه و خیابان و بازار تهران و شلوغی بیحد و حصر آن چیزی از این افزایش قیمتها نمیکاهد چراکه این تردد همیشگی به رسم و عادتی دیرینه بدل شده است. درحالیکه این تعبیر نهچندان درست «مردم اگر پول نداشتند، بازار این همه شلوغ نمیشد» بسیار نقل میشود اما باید گفت بهجا آوردن این رسم آنچنان در تار و پود زندگی ایرانیان ریشه دوانده که به باور عموم نوعی خوشیمنی را با خود به همراه دارد.
در بحبوحه این ناامیدی عظیم که بر زندگیهایمان سایه گسترانده، نوروز اما به کورسوی نوری میماند که دلمان میخواهد امید نهفته در آن را باور کنیم، هرچند این روزها کمرنگتر از همیشه به چشم میآید اما همگی به این امید نیاز داریم و خود را ناگزیر به آن مجبور کردهایم برای زندهمانی.
از ناامیدی که بگذریم بهجای خالی خیلی چیزها در سفرههای مردم میرسیم؛ سفرههایی که قرار نبود اینچنین خالی و بیرنگ و لعاب باشند. مگر نهاینکه نوروز از نو شدن میگوید، پس حکایت وصلهپینههایی که سالهاست بر تنمان جا خوش کرده چیست؟ به تعداد کودکان کار هر روز اضافه میشود، کوچ از شهرهای مختلف به پایتخت در آرزوی محال پولدار شدن ادامه دارد و پایان آن به چهارراههای همیشه شلوغ و پر دود تهران و دستفروشی ختم میشود. نصیب سفره کارگران نیز فعلا نان ناقابلی است که در این هیاهوی ارزی تنها قوت غالب در دسترس مردم است که توان خریدش را دارند، آنهم قسطی و نصفه و نیمه! یا کارگری که حقوقش تا نیمه ماه نرسیده دست به دامان مساعده میشود تا جایی که از خرید
یک کیلو سیبزمینی که این روزها قدر و قیمت یافته باز
میماند.شرایط موجود هرچه باشد، آنچه به ذهن انسان عصر حاضر متبادر میشود، رفتن و نرسیدن است و در عین حال ادامه دادن و تکرار چرخهای که اینک معیوبتر از هر زمانی لنگ میزند. چوب لای چرخ زمانهای گذاشتهاند که بد فریبمان داد و هنوز هم گمان رسیدن روزهای خوب را در ما زنده نگه میدارد. هنوز هم فریب میخوریم، هنوز هم به امید زندهایم و هیئت انسانی را زیست میکنیم اما روحمان تن آلوده زهرآگینی از شک و تردید است.
هنوز هم به ریشههای در آب مانده گیاه مینگریم و این زمزمه در گوشمان تکرار میشود: «تا ریشه در آب است، امید ثمری هست». شاید فریب نور انتهای تونل هنوز در انتظار ماست تا متوقف نشویم، تا جهانی که پر از پویایی است را به انتظار بنشینیم.
در آخر اینکه اگر متهم به سیاهنمایی و قلب واقعیت شویم، بیانصافی است چراکه در کنار همین مردمیم و یکی از همین کارگران. زندگی برای همگان بهسختی میگذرد اما برای کارگری که پدر خانواده است و مشکلات اجارهبها و درد معیشت دارد، این مصائب صدچندان جلوه میکند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد