20 - 12 - 2020
چشمانداز مبهم روابط ایران- عربستان
حمید تهرانی- حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی هم روابط ایران و عربستان خوب و گرم نبود. شاید مهمترین علت این سردی و گاه واگرایی روابط را بتوان به دیدگاهها و اختلافهای ایدئولوژیک دو طرف ربط داد؛ از یک سو در ایران حکومتی شیعه با اکثریت شهروندان شیعهمذهب وجود داشته و از همان حال در عربستان وهابیونی حکومت میکردهاند که در مورد شیعیان ساکن سرزمین عربستان سختگیریهای بیحدی اعمال میکردهاند و گاهی فتوادهندگان وهابی، خون شیعیان را هدر میدانستهاند. رفتار ایدئولوژیک مقامات و به ویژه رهبران دینی عربستان چنان بوده که حساسیتهای زیادی در میان مردم ایران پدید آورده و به همین دلیل حتی در زمان دولت شاهان قاجار هم اعتراضهای شدیدی علیه تصمیم و رفتار عربستانیها در ایران صورت گرفت. با این حال چه در سالهای پایانی دولت محمدرضا پهلوی و چه در دولتهای سازندگی و اصلاحات، روابط دو سوی خلیجفارس گرم شد و لبخندهایی بر لبان سیاستمداران تهران- ریاض نشست؛ لبخندهایی که چندان پایدار نشد و به علتهایی که بیان خواهد شد، دوباره این لبخندها بر لبان همان مقامات خشکید و مناسبات به سردی گرایید.
بحرین، اولین بحران
اولین بحران در روابط تهران- ریاض بر سر خراب کردن دیوار قبرستان بقیع و تعرض به قبور ائمه(ع) به وجود آمد. در اوایل دهه ۲۰ هجری شمسی نیروهای سعودی با هدایت و رهبری مفتیهای وهابی که زیارت قبور را نوعی بتپرسی میدانستند، تخریب قبرستان مقدس بقیع که پیکرهای مطهر تعدادی از ائمه(ع) و اصحاب پیامبر اکرم(ص) در آنجا دفن شده را آغاز کردند. این تخریب با خراب کردن دیوارهای این قبرستان شروع شد اما واکنش شدید ایرانیان این تخریب را متوقف کرد. نظیر همین اقدامات تحریکآمیز البته در دوران زمامداری پهلوی اول و شاهان قاجار هم تکرار شده بود و در همان موقع هم همین واکنشها و حساسیتها پدید آمده بود. بالاخره در نتیجه خراب کردن دیوار قبرستان بقیع و واکنشهای تند نمایندگان مجلس ایران، روابط تهران- ریاض قطع شد اما در سال ۱۳۲۷ و در زمان نخستوزیری هژیر، روابط با عربستان مجددا برقرار و اعزام ایرانیان به مناسک حج راهاندازی شد. ساماندهی اعزام حجاج ایرانی و حضور مقامات سیاسی ایرانی به عنوان امیرالحاج ایران، علاوه بر این موجب شد تا امکان فشار روی مقامات سعودی برای بازسازی بخش تخریبشده قبرستان بقیع فراهم و قبرستان بقیع مرمت شد.
اما این همگرایی نیمبند و نهچندان غیرقابل اتکا چندان پایدار نشد چراکه ریاض برای استقلال بحرین و جداسازی ایران از این مجمعالجزایر که بعدا به کشور تبدیل شد، تلاش میکرد ولی تهران میخواست این بخش را همچنان در قلمرو خود نگه دارد. این موضوع اگرچه محمدرضا پهلوی را به اتخاذ مواضع تند و تهاجمی علیه عربستان تشویق کرد ولی فشارهای ایالات متحده و بریتانیا بر حکومت پهلوی، محمدرضا شاه را به چرخش واداشت و سبب شد ایران که در سال ۱۳۳۶، بحرین را به عنوان استان چهاردهم خویش اعلام کرده بود در سال ۱۳۴۷ استقلال این منطقه را به عنوان یک کشور به رسمیت بشناسد. بارزترین قرینه برای اثبات چرخش مواضع محمدرضا پهلوی آن بود که در سال ۱۳۴۷ پس از آنکه پادشاه عربستان از امیر بحرین به عنوان مقام رسمی یک کشور خارجی در ریاض استقبال کرد، شاه ایران سفر از پیش برنامهریزی شده خود به ریاض را لغو کرد ولی پس از چند ماه و با فشارهای ایالات متحده و انگلستان، در حالی که ریاض همچنان بر مواضع خویش تاکید میکرد، از ریاض دیدار و با پادشاه عربستان ملاقات کرد.
فشارهایی که از سوی ایالات متحده و بریتانیا بر شاه ایران وارد شد، اپیزود نخست یک سناریوی بلندمدت بود. در واقع پس از قدرت گرفتن اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، واشنگتن و لندن به دنبال محاصره شوروی و جلوگیری از نفوذ کمونیستها به کشورهای اطراف شوروی بودند و خلیجفارس به عنوان یکی از مناطق حیاتی، مهم و راهبردی برای جهان غرب نیازمند اتخاذ و اعمال تدابیر حفاظتی و امنیتی در مقابل شوروی بود. از این بابت استراتژی مقابله با شوروی در واشنگتن و لندن تدوین و اجرا شد که در این استراتژی ایران ترتیبات سیاسی و نظامی مقابله با شوروی و عربستان سعودی پایه اقتصادی این راهبرد را بر عهده میگرفت. این استراتژی و اعمال آن سبب شد روابط محور تهران- ریاض تقویت شود. این تقویت روابط روند صعودی خود را طی کرد و بر اساس دیدگاه کارشناسان دیپلماسی روابط ایران و عربستان سعودی به بهترین وضعیت خود در همان دوران ارتقا یافت. در این باره اسناد انتشاریافته ویکیلیکس افشا میکند که در سال ۲۰۰۷ سلمان بن عبدالعزیز آلسعود (پادشاه کنونی عربستان) به سفیر آمریکا در عربستان گفته بود عربستان و ایران در سالهای پایانی دوران پهلوی به بهترین سطح روابط خود رسیده بودند. سلمان بن عبدالعزیز که هنگام بیان این دیدگاه، فرماندار ریاض بود، به سفیر آمریکا گفته بود این روابط عالی تهران- ریاض در حالی رخ داده بود که ایران زمان پهلوی قدرت نظامی و اقتصادی به مراتب بهتری نسبت به ایران کنونی داشته است.
وقوع انقلاب اسلامی، تغییر معادلات
انقلاب اسلامی، همانگونه که بسیاری از روابط خارجی ایران را تحت تاثیر قرار داد، روابط تهران- ریاض را هم دستخوش تغییر کرد. توجه ایران انقلابی به مبارزه با ایادی آمریکا در منطقه خاورمیانه مهمترین چالش میان این کشور و کشورهای پادشاهی عرب حاشیه جنوبی خلیجفارس بود. در واقع حکام عربی که همگی متحد یا دستنشانده ایالات متحده بودند، با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران دچار نگرانی شدیدی شدند چراکه انقلابیون ایرانی معارض و دشمن اصلی روابط کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس با ایالات متحده آمریکا و خواستار قطع این روابط بودند. انقلابیون ایرانی از شهروندان این کشورها میخواستند علیه حکام خود- که دستنشانده خوانده میشدند- شورش و این حکام را ساقط و براندازی کنند. همین رویکرد باعث شد حکام عربی نیز از وجود یک ایران انقلابی در شمال خود احساس خطر و نگرانی کنند و برای سقوط جمهوری اسلامی در ایران تمهیداتی بیندیشند. اوج این تدابیر البته کمک به صدام حسین و ترغیب وی برای حمله به خاک ایران بود. گفته میشود عربستان سعودی در جریان حمله نظامیان آمریکا به ایران که به وقوع حادثه طبس انجامید، با این حمله همراهی کرده و آسمان خویش را در اختیار هواپیماهای حملهکننده گذاشته بود.
این وضعیت و تخاصم پنهان یا آشکار میان
تهران- ریاض البته به توقف یا تعطیلی حج و اعزام حجاج ایرانی منجر نشد چنان که در تمامی دوران جنگ تحمیلی نه فقط حجاج ایرانی به حج اعزام میشدند بلکه ایران و عربستان در سطح سفیر با یکدیگر رابطه داشتند. رابطه ایران و عربستان در سطح سفیر مانع از آن نمیشد که عربستان کمکهای نقدی، غیرنقدی و معنوی خود را نثار مهمترین دشمن ایران، یعنی عراق نکند. اسناد بسیار زیادی وجود دارد که عراق با پول کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس از جمله عربستان هزینههای جنگ با ایران را پرداخت میکرد. همان زمان هم سعودیها از اینکه پشتیبانی خود را از صدام حسین ابراز کنند، ابایی نداشتند و به همین دلیل دشمنی عملی ریاض با تهران جای انکار و ابهام ندارد. البته ایرانیان هم با انجام تظاهراتهایی علیه حکام مرتجع عرب، ایالات متحده، اسراییل و انگلستان از مراسم حج بهرهبرداری سیاسی میکردند که همین امر نگرانی فزایندهای در میان حکام ریاض به وجود آورده بود. در این باره حکام ریاض همواره تصور میکردند در صورت قدرت گرفتن ایران، نخستین کشورهایی که مورد تهاجم قرار میگیرند و حکومتهایشان با تهدید براندازی و تغییر مواجه میشود، کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس هستند. از همین رو نه فقط تظاهراتهای ایرانیان در مکه و هنگام برگزاری مناسک حج را اقدامی خصمانه تلقی میکردند بلکه همواره درصدد راهی برای تضعیف جمهوری اسلامی ایران و براندازی نظام شیعه در کشورمان بودند. این تلاش به ویژه از آن رو برای حکام ریاض اهمیت راهبردی و تعیینکننده داشت که تا پیش از قدرت گرفتن جمهوری اسلامی در ایران، عربستان تنها مدعی رهبری جهان اسلام بود اما پس از آنکه حکومت ایران به جمهوری اسلامی تغییر کرد، ایران نیز داعیهدار رهبری در جهان اسلام شد و عربستان در زمینه رهبری و هدایت جهان اسلام دارای یک هووی قدرتمند شد.
قاچاق سلاح با استفاده از زائران ایرانی
بدترین اتفاق در این دوره در روابط ایران و عربستان کشف سلاح و مواد منفجره در میان وسایل حجاج ایرانی در سال ۱۳۶۵ بود که از سوی باند سیدمهدی هاشمی طراحی و اجرا شده بود. ظاهرا سیدمهدی هاشمی و همدستانش از گروهکهای شیعه مخالف نظام پادشاهی عربستان حمایت میکردند و برای مسلح کردن آنها میخواستند از طرح بار مسافران حج، به این گروههای شیعه ساکن عربستان سعودی اسلحه و مهمات برسانند. این کشف نگرانی فزایندهای علیه راهبردها و اهداف انقلابیون ایرانی در منطقه خاورمیانه و بالاخص کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس پدید آورد و رابطه ایران با اعراب منطقه را از چیزی که بود، پیچیدهتر و بغرنجتر کرد. همین سوءظن و نگرانی فزاینده در حج سال بعد به بروز فاجعهای انجامید و نیروهای نظامی عربستان سعودی با حمله به تظاهرات برائت از مشرکین در سال ۱۳۶۶ حجاج ایرانی و برخی حجاج کشورهای دیگر که در این تظاهرات شرکت کرده بودند را به خاک و خون کشیدند. در این حمله که برای سرکوب تظاهرات برائت از مشرکین در قلب شهر مکه انجام شد، ۲۷۵ حاجی ایرانی، ۴۵ حاجی از کشورهای دیگر و ۸۵ عربستانی از جمله برخی نیروهای پلیس سعودی کشته و صدها نفر نیز زخمی و مجروح شدند. بلافاصله پس از این واقعه امام خمینی(ره) در سخنرانی تندی به حکام عربستان حمله و اعلام کرد که جنایات حکام عربستان فراموششدنی نیست. این حادثه نه فقط سبب شد تا اعزام حجاج ایرانی به عربستان به طور کلی متوقف و تعطیل شود بلکه روابط ایران و عربستان سعودی نیز متوقف و سفارتخانههای دو کشور تعطیل شد.
رحلت امامخمینی(ره) و روی کار آمدن دولت عملگرای هاشمیرفسنجانی بر مناسبات ایران و عربستان سعودی تاثیر مهمی داشت. این تاثیر چنان بود که روابط دو طرف مجددا به سطح سفیر ارتقا یافت. تظاهرات بیرونی این تغییر مناسبات ابتدا با برقراری مجدد اعزام حجاج آغاز شد و حاجیان ایرانی که پس از کشتار حجاج و زائران ایرانی و غیرایرانی در مکه معظمه از اعزام به سرزمین وحی بازداشته شده بودند، مجددا راهی مکه و مدینه شدند.
تردیدی وجود ندارد که هاشمیرفسنجانی را باید معمار تجدید روابط میان ایران و عربستان در سال ۱۳۶۸ دانست او برای عادیسازی روابط تلاش زیادی کرد. از جمله این تلاشها پیشقدم شدن برای ملاقات با امیرعبدالله ولیعهد وقت عربستان در اجلاس سازمان کنفرانس اسلامی در سنگال بود. او در این باره در کتاب خاطراتش مینویسد: «آقای امیرعبدالله هم از طرف عربستان به آنجا آمده بود. من رییسجمهور بودم و او ولیعهد. طبیعتش این بود که اگر ملاقاتی میشود، ایشان پیش من بیاید. کشور ما بزرگتر بود. وقتی بحث ملاقات شد، ایشان (امیر عبدالله) گفته که فلانی بیاید. گفتم چه عیبی دارد؟ ما میرویم. دو کشور مسلمان که با هم از این حرفها ندارند.» حتی وقتی در اجلاس بعدی سازمان کنفرانس اسلامی در پاکستان که قرار بود امیرعبدالله به ملاقات هاشمیرفسنجانی بیاید، باز هم هاشمیرفسنجانی عملگرایانه مذاکرات را بر تشریفات ترجیح میدهد و عازم ملاقات با امیرعبدالله میشود. مرحوم هاشمیرفسنجانی در کتاب خاطراتش در این باره توضیح میدهد: «در سنگال من رفته بودم و در اینجا (پاکستان) قرار بود او بیاید. من در مجلس نشسته بودم که دیدم یکدفعه آمدند و گفتند امیر منتظر شماست. آقای ولایتی گفتند: قرارمان این بود که او بیاید. الان چه کار کنیم. گفتم: برویم، ما نباید تکبر کنیم و اصل بر حرف زدن است. بلند شدیم و به طرف اتاقشان رفتیم. یکدفعه دیدیم که ملک عبدالله و همراهانش از اتاق به بیرون برای استقبال ما آمدند و گفتند آمادهایم که به اتاق شما برویم. اصلا یکدفعه زیر و رو شدند.»
این عملگرایی هاشمیرفسنجانی البته تاثیر زیادی بر مناسبات تهران- ریاض داشت. به همین نسبت روابط شخصی امیر عبدالله و هاشمیرفسنجانی نیز بهبود پیدا کرد چنان که علاوه بر چندین سفر در دوره ریاستجمهوری، سردار سازندگی ایران پس از پایان ریاستجمهوریاش چند بار مهمان شخصی امیرعبدالله بود و گفتوگوهای مستقیم میان اکبر هاشمیرفسنجانی و امیرعبدالله همچنان ادامه یافت.
خاتمی تداوم دهنده هاشمی
به لحاظ راهبردی، دیپلماسی ایران و عربستان در دورههای ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی ادامه روابط دو کشور در زمان ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی محسوب میشود به ویژه طرح گفتوگوی تمدنها و تلاشهای رییسجمهور اصلاحطلب ایران برای وضع روابط کشورها بر اساس گفتوگوی تمدنی، ایران و عربستان را به هم نزدیکتر کرد به ویژه ایران که در زمان حمله صدام حسین به کویت و تهدیدهایی که علیه خاندان سلطنتی سعودی رخ داده بود، میزبان اشرافزادگان و خاندان حکام سعودی شده بود خاطره خوبی در ذهن مهمانان بر جا گذاشته بود و به همین دلیل در روزهای پایانی ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی، ایران و عربستان به دو کشور دوست و برادر تبدیل شده بودند؛ کشورهایی که مناسبات خوبی داشتند و در برخی مجامع بینالمللی از جمله در اوپک همکاریهای مفیدی داشتند.
همین مناسبات و همکاریها به دوره ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی هم منتقل شد و رییسجمهور اصلاحطلب ایران همان روابط حسنه با امیرعبدالله را تداوم بخشید. حمله دوم ایالات متحده به عراق و سقوط صدام حسین اگرچه دشمن مشترک تهران- ریاض را نابود کرد اما در همان حال رقابت شدیدی بر سر به قدرت رسیدن شیعیان یا اهل سنت در عراق به وجود آورد؛ رقابتی که دو پایه اصلی آن ایران و عربستانسعودی بودند اما با این حال روابط نزدیک و دوستانهای میان ایران و عربستان وجود داشت. در سال دوم ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی در بیانیه پایانی نشست اجلاس شورای همکاری خلیجفارس نامی از جزایر ادعایی امارات به میان نیامد که همین امر موجب خشم حکام اماراتی شد و اعتراض تند آنان را خطاب به ملک عبدالله به همراه داشت. آنطور که یادداشتنویس روزنامه الشرقالاوسط نقل میکند، ملک عبدالله در مقابل همه اعتراضهای اماراتیها، اعلام کرد که روابط با یک همسایه بزرگ و قدرتمند (ایران) بسیار بیشتر از دو جزیره اهمیت دارد و به خاطر این دو جزیره حاضر نیست روابط خویش را با همسایه شمالی خراب کند.
روابط عربستان و ایران در دوره سیدمحمد خاتمی اگرچه با افت و خیزهایی همراه بود اما در کل روابط خوبی میان تهران- ریاض در این دوره وجود داشت. این روابط خوب بر سطح قیمتها و بازار نفت نیز تاثیر مثبت داشت و همکاریهای نزدیکی در این دوران میان دو سوی خلیجفارس برقرار بود. مهمترین چالش روابط دو کشور در این دوران موضوع قدرت گرفتن طالبان در افغانستان و اشغال افغانستان توسط این گروهک بود که به ایجاد دولت اسلامی افغانستان انجامید. حمایت برخی چهرهها و ثروتمندان سعودی از این گروهک بر روابط تهران- ریاض تاثیر گذاشته بود اما دولت ریاض آشکارا از این گروهک فاصله میگرفت و همین امر باعث شد موضوع طالبان و دولت اسلامی افغانستان به چالش عمیق و تاثیرگذاری در روابط دو طرف تبدیل نشود هر چند مزاحمتهایی برای روابط حسنه میان دو سوی خلیجفارس به وجود آورد. ذکر این نکته نیز مهم است که همانند هاشمیرفسنجانی، سیدمحمد خاتمی دارای روابط شخصی بسیار خوبی با ملک عبدالله بود و آنطور که سیدمحمد صدر معاون عربی- آفریقای وقت وزارت امور خارجه تعریف میکند، ملک عبدالله سیدمحمد خاتمی را بسیار دوست داشت و چند بار از سفیر ایران خواسته بود سیدمحمد خاتمی را برای انجام مناسک حج به مکه بیاورد که البته این درخواست تا پایان دوره ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی اجابت شد ولی پس از پایان ریاستجمهوری وی به همراه یک هیات غیررسمی به مکه سفر کرد و مناسک حج را به جا آورد.
اما بدترین روابط دو کشور در زمان ریاستجمهوری محمود احمدینژاد مشاهده میشود. در این دوران اگرچه حوادث مهمی همچون بهار عربی و به خطر افتادن حاکمیت بشار اسد در سوریه رخ داد اما رفتار دولتمردان دولتهای دهم و یازدهم در بروز تنشها میان دو سوی خلیجفارس بیتاثیر نبود چنان که در حالی محمود احمدینژاد در طول دولت نخست خویش فقط یک بار آن هم برای حضور در اجلاس مسائل سوریه به ریاض سفر کرد که رییسجمهور پیش از او پنج بار و با برنامههای گوناگون به عربستان سعودی سفر کرده بود. در واقع از آن رو که ایران تثبیت حکومت شیعی در عراق و سوریه را مطالبه میکرد، موضوع رقابت تهران- ریاض از عراق به سوریه نیز گسترش یافت و در همان حال اتهام دنبال کردن ایجاد یک هلال شیعی در خاورمیانه نیز به ایران منتسب شد که همین اتهام، سوءظنهای شدیدی در منطقه و در میان کشورهای عربی علیه ایران به وجود آورد. این سوءظن در درجه نخست از سوی پادشاه اردن مطرح و منتشر شده اما سعودیها آن را گسترش و بازنشر دادند و گمان میرود که در ریاض بیش از نقاط دیگر خطر ایجاد هلال شیعی احساس شده باشد. البته اختلافهای ایران و عربستان سعودی فقط به خاورمیانه محدود نمیشد بلکه مصر که دستخوش تحولات شده بود و محمد مرسی از رهبران اخوانالمسلمین در آنجا به قدرت رسیده بود، از حمایت معنوی ایران برخوردار بود در حالی که عربستان مخالفت شدیدی با حکومت اخوانالمسلمین در مصر داشت و همین امر باعث شده بود مصر نیز به محل اختلاف ایران و عربستان تبدیل شود. دورههای محمود احمدینژاد با همین اختلافها به پایان رسید. در اینجا نمیتوان نسبت به سفر حج سیدمحمد خاتمی بیتوجه بود.
سوء تفاهم انتخاباتی
در ماههای منتهی به انتخابات ریاستجمهوری ۸۸، سیدمحمد خاتمی در راس یک هیات غیررسمی برای انجام مناسک حج به عربستان سفر کرد. این سفر و ماجراهایی که در آن کماکان در مناسبات تهران- ریاض دیده میشود. در آن سفر دیداری میان ملک عبدالله و سیدمحمد خاتمی انجام میشود و در آن دیدار پیرامون موضوعهای مهم دو کشور و منطقه گفتوگو میشود. در خبر رسمی که از این گفتوگو انتشار یافته، تنها گفتوگوهای کلی درباره برقراری صلح در منطقه و تاکید بر همکاری دو کشور در مورد مسائل بینالمللی و مشکلات جهان اسلام پوشش داده شده اما اصولگرایان میگویند سیدمحمد خاتمی در این سفر با ملک عبدالله در مورد انتخابات ۱۳۸۸ ریاستجمهوری ایران گفتوگو کرده و حمایت وی را از میرحسین موسوی جلب کرده است. برخی پایگاههای خبری اصولگرا گفتهاند که سیدمحمد خاتمی در این گفتوگوها نه فقط حمایت معنوی امیرعبدالله از میرحسین موسوی را جلب کرده که برای اردوگاه انتخاباتی، وی حمایتهای مالی نیز اخذ کرده است. البته اصولگرایان برای اثبات ادعای خود نه فقط هیچ دلیل یا مدرکی ارائه نکردند بلکه قرائن موجود نیز از صحت و یا حتی احتمال صحت این ادعا حکایت نمیکرد چنان که هیچ نشانهای دال بر اینکه هنگام و یا حوالی زمانی سفر سیدمحمد خاتمی به عربستان پولی چه از طریق مجاری بانکی یا شخص وارد کشور شده باشد و یا به حساب اردوگاه میرحسین موسوی ریخته شده باشد، وجود نداشت اما اصولگرایان همچنان بر صحت ادعای خود پافشاری میکردند و اتهام دریافت پول از بیگانگان را به اردوگاه اصلاحطلبان منتسب میدانستند.
البته حتی اگر دریافت پول از بیگانه اتهامی ناصحیح باشد- که هست- باز هم نمیتوان انکار کرد که عربستان سعودی نسبت به روی کار آمدن اصلاحطلبان و رای نیاوردن محمود احمدینژاد برای دور دوم ریاستجمهوری، علاقه بیشتری داشته است. این موضوع را میتوان از روابط گرم اکبر هاشمیرفسنجانی و سیدمحمد خاتمی با امیرعبدالله پادشاه عربستان سعودی متوجه شد. همین علاقه، اصولگرایان را به شدت نگران کرد و جناح محافظهکار دریافت که برای تضعیف اصلاحطلبان و متحدان آنها در ایران باید ارتباط آنان با عربستان سعودی را قطع کرد. در یک نگاه راهبردی میتوان دریافت که اقبال عربستان سعودی از جناح اصلاحطلب در ایران، دستکم حمایت کشورهای مهمی مانند مصر، کویت، امارات متحده عربی و اردن را برای این جناح به همراه میآورد و برای آنکه جناح اصلاحطلب را بتوان از این حمایتهای سیاسی- معنوی محروم کرد، باید به عربستان سعودی حمله و رابطه میان اصلاحطلبان و ریاض را قطع کرد.
تخریب مصرانه و عمدی روابط
دقیقا به همین دلیل است که تخریب عمدی روابط ایران و عربستان پس از انتخابات ۱۳۸۸ به طور مصرانه آغاز میشود. در واقع مشاهده میشود که از سال ۸۸ تاکنون گروهی که لزوما دولتی یا پاسخگو به دولت نیستند، با اصرار به منافع عربستان چه در منطقه و چه حتی در خاک ایران حمله میکنند و ابایی ندارند از اینکه این حملات به جمهوری اسلامی ایران نسبت داده شود؛ رخداد عجیب طرح ترور سفیر عربستان در ایالات متحده آمریکا از جمله این تلاشهای مصرانه است. در ۱۹ مهر۱۳۹۰ دریک هولدر وزیر دادگستری آمریکا در یک کنفرانس خبری از کشف توطئه ترور عادل الجبیر سفیر وقت عربستان سعودی در ایالات متحده آمریکا خبر داد. وی در این باره با نام بردن از منصور ارباب مسیر به عنوان متهم اصلی علی غلام شکوری که افسر اطلاعاتی سپاه قدس در آمریکا معرفی شد، اعلام کرد ایران از طریق این دو، کارتل لوس زتاس را برای ترور عادل الجبیر به خدمت گرفته است. هر چند ایران این اتهام را رد و آن را توطئه مشترک محور آمریکا- سعودی برای ضربه زدن به ایران توصیف کرد اما وزارت دادگستری ایالات متحده اسنادی را در جهت اثبات این اتهام علیه ایران و سپاه قدس ارائه کرد. البته این اتهام که در اکتبر ۲۰۱۱ به ایران وارد شد، همزمان بود با تشدید منازعه ایران و غرب بر سر غنیسازی و فعالیتهای هستهای کشورمان. از این رو اگرچه ممکن است اتهام یادشده تحت تاثیر منازعه ایران و غرب بر سر فعالیتهای هستهای کشورمان ایراد شده باشد اما نه فقط سابقه عملی مشابه در سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی در مورد قتل یکی از رهبران ضدانقلاب در آمریکا- که بعد از آزادی در مقابل دوربینهای تلویزیونی به جرم خود و همکاری با ایران اعتراف کرد- بلکه اسنادی که همان موقع از سوی وزارت دادگستری ایالات متحده ارائه شده بود، گمانها را در مورد دست داشتن ایران در این ماجرا تقویت کرد. با این حال ایران و ایالات متحده در همان هنگام در حال مذاکراتی برای به توافق رسیدن بر سر پرونده هستهای بودند؛ مذاکراتی که سرانجام با میانجیگری عمان به نتیجه رسید. بر این پایه احتمال آنکه آمریکاییها بخواهند با طرح ادعاهای عجیب، شانس موفقیت مذاکرات پنهانی را نابود سازند، بسیار کم بود. از این بابت گمان غالب آن است که ترور عادل الجبیر ممکن است از سوی اصولگرایان و برای هر چه دورتر کردن عربستان از ایران و بالاخص اصلاحطلبان طرحریزی و اجرا شده باشد؛ موضوعی که البته با محکومیت ارباب سیر و غلام شکوری به پایان رسید و گفته میشود این دو نفر در جریان تبادل زندانیان میان دولتهای روحانی و اوباما آزاد شدند.
انتخاب روحانی، تغییر رویکرد
با این اوضاع قطار روابط تهران- ریاض به ریاستجمهوری حسن روحانی رسید؛ روحانی که با شعار تدبیر و امید و با مشی اعتدال پا به عرصه رقابتهای ریاستجمهوری گذاشته بود، همراهی بسیاری از ایرانیان را جلب کرد و توانست با کسب اکثریت آرا به پاستور راه یابد. روحانی که از حمایت صریح و آشکار اکبر هاشمیرفسنجانی و سیدمحمد خاتمی برخوردار بود، نه فقط در داخل که در منطقه و جهان، نظر مثبت بسیاری از افکار عمومی و حتی رهبران و سیاستمداران کشورهای منطقه و فرامنطقه را جلب کرد. عربستان سعودی نیز که تا آن موقع موضع تندی علیه ایران داشت، پیروزی روحانی را تبریک گفت و زنگهای نگرانی و خطر را برای اصولگرایان به صدا درآورد. اصولگرایان احساس کردند عربستان همان حمایتی را که از روی کار آمدن سیدحسین موسوی به عمل میآورد، اکنون در مورد حسن روحانی به کار خواهد بست. به همین دلیل شیپورهای جنگ علیه روابط تهران- ریاض نواخته شد و دلواپسان عزم خود را برای تخریب روابط دو سوی خلیجفارس جزم کردند.
نمیتوان انکار کرد که در کنار عناصر داخلی، برخی رفتارهای نسنجیده و دشمنیهای چهرههای تندرو وهابی زمینه را برای تخریب هر چه بیشتر و سریعتر روابط تهران- ریاض فراهم کرد به ویژه روی کار آمدن عادل الجبیر به عنوان وزیر خارجه عربستان که به واسطه اتهام تلاش ایران برای ترور وی، او نسبت به ایران کینهای شخصی داشت و محمدبن سلمان که مخالفتی دیرینه با ایران و شیعه داشت به عنوان ولیعهد عربستان، در این باره نقشی مهم داشتند. روشن بود که روابط تهران- ریاض با هیات حاکمه فعلی عربستان و مخالفان پرنفوذ و قدرتمند در تهران به مقصد خوبی نمیرسد. در این رابطه نه فقط تعرض مقامات فرودگاهی جده به دو پسر نوجوان ایرانی بلکه حادثه سقوط جرثقیل در منا و کشته شدن برخی از حجاج در اثر ازدحام در جریان برگزاری مراسم رمی جمرات، خشم ایرانیان علیه سعودیها را برانگیخت و روابط ایران و عربستان را که در دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد شکننده و آسیبپذیر شده بود تحت تاثیر قرار داد. این تاثیر البته منفی بود از جمله باعث تحریم سفر حج عمره از سوی ایرانیان شد. در این رابطه حتی برخی مراجع تقلید، ایرانیان را به نرفتن به حج عمره و تحریم آن تشویق کردند.
اعدام شیخ نمر
رهبران عربستان که مقامات ایرانی آنها را جوان و ناپخته میخواندند، به رفتارهای تحریککننده شیعیان و به خصوص رفتارهایی که ایرانیان را تحریک میکرد، ادامه دادند و به اعتراضهایی که در جهان اسلام و بالاخص جهان تشیع در ایران، عراق، پاکستان، افغانستان، لبنان و حتی جامعه تشیع عربستان رخ میداد، بیتوجه بودند. این بیتوجهی عمدی به شدت رهبران شیعه را در این کشورها آزردهخاطر و روزبهروز آتش مخالفت و دشمنی را میان ایران و عربستان شعلهورتر میساخت. بررسی این رفتار این ایده را تقویت میکند که گاهی رهبران عربستان با اصرار بر رفتارهای تحریککننده میخواستهاند آستانه تحمل و خویشتنداری شیعیان و به ویژه ایرانیان را بیازمایند. به این دلیل رهبران عربستان در یک اقدام جنجالی تصمیم گرفتند مهمترین رهبر شیعه سرزمین عربستان یعنی شیح نمر باقر النمر را اعدام کنند. شیخ نمر باقر النمر رهبر شیعیان عربستان دارای زبانی تند بود که در سخنرانیهایش نه فقط شیعیان را به انجام اقدامات خشونتبار برای براندازی حکام ریاض تشویق میکرد بلکه در همین سخنرانی خواهان مرگ پادشاه عربستان شده بود. این سخنرانیهای آتشین و همراهی معنوی وی با گروههای ضد حکومت عربستان سعودی، حساسیتها و سوءظن مقامات ریاض را به اوج رساند و سرانجام حکومت عربستان در یک دادگاه وی را به اعدام محکوم کرد.
اشغال سفارت عربستان در تهران
مخالفتهای تند جوامع مسلمان و شیعه اما باعث تخفیف در مجازات یا بخشش حکم اعدام شیخ نمر باقر النمر نشد و سرانجام وی در دوازدهم دیماه ۹۴ اعدام شد. دوازدهم دیماه همانقدر که برای شیخ نمر روز نحسی بود و او را به چوبه دار فرستاد، برای روابط ایران و عربستانسعودی نیز روز نحسی بود و این روابط را به مسلخ فرستاد چراکه در این روز گروهی از جوانان ابتدا جلوی سفارت عربستان در نیاوران تجمع کردند و سپس به سوی آن حملهور شده، آن را اشغال کردند و به آتش کشیدند. در این حمله که گفته میشود به طور خودجوش و بدون برنامهریزی قبلی صورت گرفته، سفارت خالی از کارکنان و دیپلماتهای عربستان سعودی در خیابان نیاوران تهران اشغال شد، وسایل و تجهیزات آن تخریب یا به سرقت برده شد و بخشهایی از آن به آتش کشیده شد. در تمام مدتی که این اتفاقها رخ میداد، نیروی ضدشورش پلیس در محل حضور داشت ولی اقدام موثری انجام نداد. حتی سردار ساجدینیا فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ نیز در محل حضور داشت. وی بعدا به خبرنگاران گفت که پلیس تلاش کرده جمعیت را متفرق سازد و از جمله به سفارت باز دارد اما موفق نشده است. این گفته رییس پلیس استان تهران البته قدری عجیب و باور آن دشوار است. امیرعبداللهیان معاون عربی – آفریقای وقت وزارت امور خارجه در مصاحبههایی که چند سال بعد با خبرگزاری تسنیم و روزنامه شرق انجام داده، تایید میکند که مهاجمان به سفارت عربستان از در پشتی وارد سفارت شدهاند که حواس ماموران انتظامی به آن در نبوده است. وی توضیح میدهد: با توجه به تظاهرات انجام شده در مقابل کنسولگری عربستان در مشهد و سنگپرانی به این کنسولگری- که ظهر همان روز رخ داده بود- احتمال تجمع در مقابل سفارت عربستان در تهران وجود داشته ولی او و سایر مدیران وزارت امور خارجه تصور نمیکردند که به این سفارت تعرضی، آن هم در این حد صورت بگیرد. وی اضافه میکند: به دلیل وجود همین احتمال کلیه کارکنان، کارمندان و دیپلماتهای سعودی چند ساعت پیش از وقوع تجمع، محل سفارت را ترک کرده بودند. در عین حال و با توجه به قراین موجود و از جمله عدم برخورد قاطع با عاملان و هادیان عملیات حمله به سفارت عربستان، گمان غالب در نزد افکار عمومی آن است که این حمله از حمایت و پشتیبانی عناصر پرنفوذی در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی ایران برخوردار بوده است، چه در نمونههای مشابه پلیس و نیروهای ویژه ناجا با ایجاد دیوارههای حفاظتی در مقابل یک مکان خاص از نزدیک شدن معترضان حتی به حوالی ساختمان یا مکان مورد نظر نیز جلوگیری کردهاند و اینکه حواس نیروهای ویژه به ورودی پشتی سفارت نبوده و همین امر امکان حمله و نفوذ به سفارت را ممکن ساخته غیرقابل باور و دور از ذهن مینماید. حمله به سفارت عربستان در تهران، بدترین اتفاقی بود که در آن زمان میتوانست رخ دهد. بلافاصله پس از این حمله عربستان سفیر و کارکنان سفارت خود در تهران را به ریاض فرا خواند و سفارت خویش را تعطیل کرد. همچنین سفیر و کارکنان سفارت ایران در عربستان را اخراج کرد و سفارت ایران تعطیل شد. بدینترتیب کلیه روابط دیپلماتیک میان ایران و عربستان قطع شد. ریاض در اقدامی تکمیلی از کلیه متحدان خویش تقاضا کرد روابط دیپلماتیک خویش با تهران را قطع کنند و به این ترتیب روابط کشورمان با برخی از کشورهای عربی مانند سودان، امارات متحده و کویت قطع شد.
واگرایی ادامه دارد
از آن روز تاکنون روابط تهران- ریاض روندی واگرایانه را طی کرده و رو به سردی هر چه بیشتر گذاشته است. در طرف ایران حمایت از شیعیان عربستان و بحرین با اصرار فراوان دنبال و به شیعیان حوثی یمن کمکهای فراوانی شده است. همه ناظران منطقه تصریح میکنند که اگر حمایتهای ایران نبود، حوثیهای یمن تاکنون شکست خورده و نابود میشدند اما این کمکها سبب شده حوثیهای یمن امکان حمله به قلب خاک عربستان را پیدا کنند و با استفاده از موشکهای کروز و بالستیک نقاطی در عمق خاک عربستان را هدف قرار دهند. به واسطه همین حملهها و ناکامی عربستان و متحدانش در تسخیر خاک یمن و شکست دولت حوثیها، اختلافهای شدیدی میان اعضای ائتلاف به وجود آمده و هواداران امارات به هواداران عربستان در خاک یمن حمله کرده و شهرهایی را از چنگ و تصرف ایشان بیرون آوردهاند. علاوه بر این حضور موثر و بانفوذ ایران در سوریه و عراق، دولتهای شیعی این دو کشور را بر سر کار نگه داشت و از تفوق سنیها بر دولت بغداد و داعش بر دولت دمشق جلوگیری کرد.
در مقابل دولت عربستان در جهت توسعه همکاری با مهمترین دشمن ایران یعنی اسراییل و تقویت حضور قوای نظامی ایالات متحده آمریکا در منطقه گام برداشت. برای نخستین بار و با تلاش ریاض، روابط اسراییل و کشورهایی از حاشیه جنوبی خلیجفارس مانند امارات متحده عربی عادی شده و ضمن آغاز همکاریهای تجاری و اقتصادی اسراییل با این کشورها، امکان تاسیس سفارت اسراییل در این کشورها فراهم شد. حضور اسراییل در آبهای جنوبی ایران بدترین خبر به لحاظ امنیتی و نظامی برای راهبردنویسان و طراحان امنیتی جمهوری اسلامی ایران است و اکنون که گفته میشود ملاقاتی میان نخست وزیر اسراییل و ولیعهد عربستان صورت گرفته، صدای زنگ خطر بلندتر و ترسناکتر به گوش مقامات ایرانی میرسد.
البته دلواپسان و محافظهکاران ارشد که پا در جاده تیرگی روابط ایران و عربستان گذاشتند، سادهلوحانه تصور میکردند این تیرگی مناسبات در حد جداسازی اصلاحطلبان از حمایتهای معنوی و سیاسی اعراب و بالاخص عربستان سعودی به پایان میرسد و وارد حوزههای دیگر نمیشود.
حتی وقتی سرلشکر جعفری و سرلشکر باقری حضور ایران را در یمن، در حد کمکهای مستشاری تایید کردند و بدین وسیله حضور ایران در کمک به انصارالله یمن رسما تایید شد، مقامات ایرانی تصور نمیکردند پاسخشان با دعوت از مهمترین دشمنشان داده شود. اکنون همانطور که ایران با حضور در سوریه، همسایه اسراییل شده است، اسراییل نیز با حضور در کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس همسایه ایران شده است. مناسبات عربستان و ایران روندی واگرایانه و چالشی دارد. حتی پیروزی بایدن در انتخابات ایالات متحده نیز نمیتواند روند واگرایی در این روابط را به همگرایی تبدیل کند. این روند خطرناک که انتهای آن معلوم نیست، بیشتر به زیان ایران ارزیابی شده و مسوولیت این زیان بزرگ متوجه کسانی است که خواستهاند با جداسازی عربستان از ایران، در واقع منافع جناحی خود را تامین و اصلاحطلبان را تضعیف کنند. چه کسی است که نداند بسیاری از اقدامات انجام شده علیه عربستان در نهادهای فرادولتی تصمیمسازی و تصمیمگیری شده و گاهی برای اجرای اینگونه اقدامات حتی نظر مشورتی دولت نیز اخذ نشده است.
با این وجود تردیدی نیست که این روابط باید روزی بهبود یابد اما اینکه این بهبود چه سازوکاری دارد و دستاندرکاران سیاست و راهبردنویسان دو طرف باید چه منافعی را فدا کنند تا رابطه دوسوی خلیجفارس بهبود یابد و یخهای روابط ذوب شود، موضوع پیچیدهای است که دستکم در دستور کار فوری دو طرف نیست.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد