2 - 05 - 2021
سازوکار مقابله با فقر
با توجه به محدودیتهای مالی و تغییرات سیاستی که معطوف به بهبود کارآیی برنامههای کاهش فقر بودهاند، هدفگیری پرداختهای انتقالی برای فقرا در بسیاری از کشورهای درحال توسعه به یکی از اولویتها تبدیل شده است. منطق هدفگیری بر اساس حصول اطمینان از رسیدن منابع محدود برنامهها به فقرا با زیرگروههایی از فقرا و اطمینان از حذف نشدن آنان بوده است. اهداف هدفگیری کاملا با «پوشش همگانی فقرا» سازگار است. این پوشش، هدفی نوظهور در بسیاری از برنامههای بزرگمقیاس امروزی است. در بیشتر برنامههای چتر حمایتی اجتماعی، به سازوکاری برای غربالگری خانوارها نیاز داریم تا استحقاق افراد تعیین شود، زیرا مزایای بیواسطه برنامهها (پرداختهای انتقالی) عمدتا کالاهای خصوصی (و نه عمومی) هستند.
کشورهای دنیا، ابزارهای هدفگیری متنوعی را برای برنامههای اجتماعی به کار بستهاند که شامل سازوکارهای ارزیابی خانوار (یا فرد)، استحقاق فرا گیر بیقید و شرط، با خود هدفگیری است. در بسیاری از برنامهها از تلفیق این سازوکارها استفاده میشود. در تحقیقی جدید درباره تجربههای اندوخته شده در ۴۸ کشور در حال توسعه و ۱۲۲ مداخله هدفگیری، معلوم شد هدفگیری میتواند واقعا اثربخش باشد، میانه برنامههای هدفگیری شده میتواند در مقایسه با تخصیص تصادفی کمکها، منابعی را به دست فقرا برساند که میزان آنها ۲۵ درصد بیشتر است. با این حال، در تحقیق مذکور مشخص شد نتایج هدفگیری در میان انواع مختلف ابزارهای هدفگیری با هم فرق میکند. جزئیات هدفگیری به شدت بر نتایج توزیعی اثر میگذارد، به این ترتیب، برای بهبود در طراحی و پیادهسازی روشهای هدفگیری، ظرفیت بالقوه فراوانی وجود دارد.
هدف از این گزارش که از سوی معاونت رفاه اجتماعی وزارت تعاون منتشر شده، استناد به مطالعه بینالمللی مزبور درباره نتایج هدفگیری از طریق ارزیابی ژرفانگارانه عوامل اصلی در طراحی و پیادهسازی و نیز اثر بالقوه آنها بر نتایج سامانههای هدفگیری در شش کشور است که پنج کشور در آمریکای لاتین بوده و ششمین آنها ایالات متحده است. در این گزارش به صورت ویژه به این موضوعات میپردازیم: الف، شناسایی ابعاد اصلی طراحی و پیادهسازی سامانههای هدفگیری خانوار، ب) رسیدن به ارزیابی مختصری از سامانههای هدفگیری خانوار برحسب معیارهای ویژه قضاوت درباره عملکرد مطلوب و ج) استخراج درسهای عملی درباره تجربههای مطلوب و نامطلوب در سامانههای هدفگیری خانوار در آن شش کشور.
ارزیابی برای شش سامانه هدفگیری خانوار
گرچه نمونه برنامهها و پایگاههای داده کشوری در این تحقیق، پیش از آن کوچک است که بتواند مبنای نتیجهگیریهای علی و معلولی درباره پیامدهای ویژه طراحی و پیادهسازی برنامهها قرار گیرد، شاید بتوان از این نمونهها به نتیجهگیریهای محتاطانه درباره امکان، عملکرد و کارکرد سازوکارهای مختلف در زمینه چهار اصل مهم در قضاوت درباره توفیق کمکها در کشورهای درحال توسعه رسید.
بیشینهسازی پوشش فقرا
این بحث به بررسی پوشش پایگاههای داده خانوار و برنامههای اصلی متکی به آن پایگاه مربوط میشود. علاوه بر دو عامل طراحی و پیادهسازی، دو عامل دیگر نیز به شدت بر پوشش اثر میگذارند: محدودیتهای مالی (اندازه بودجه برنامههای کاربران) و قدمت پایگاهها و برنامهها. هنگام تحلیل پوشش فقرا لازم است دقت کنیم که هر دو موضوع پایگاههای داده خانوار و برنامههای متکی به آنها در کشورهای مد نظر در مراحل مختلف پیادهسازی هستند. برخی پایگاهها از قبیل Ficha CAS در شیلی چندین دهه قدمت دارند. دیگر پایگاهها مانند کاداسترو یونیکو در برزیل از نمونههای خوب و جدیدترند. به همین ترتیب، «برنامههای کاربران» از لحاظ درجه پیادهسازی با هم تفاوت دارند. آپورچونیداس در مکزیک (پروگرسای سابق) و TANT در ایالات متحده از اواسط دهه ۱۹۹۰ کار کردهاند. برنامه بولسا فامیلیا در برزیل تازه در پایان سال ۲۰۰۳ به راه افتاد و بولسا اسکولای فدرال که سلف آن بود، تازه از ۲۰۰۱ شروع به کار کرد (برنامههای محلی بولسا اسکولا از اواسط دهه ۱۹۹۰ به راه افتاد). این تنوع در قدمت پایگاههای داده و برنامههای کاربری آنها، ملاحظات مهمی برای پوشش فقرا به بار آورده است. پایگاههای داده و برنامههای جوانتر احتمالا پوششی کمتر از برنامههای سابقه دارتر خواهند داشت.
پوشش ثبت، دادههای اجرایی حاکی از پوشش فراوان در پایگاههای داده تمام کشورهای آمریکای لاتین است. پایگاههای ثبت از لحاظ تعداد کل خانوادهها و افراد ثبتشده، از ۲۵۰ هزار نفر در کاستاریکا تا ۳/۱۰ میلیون در برزیل را دربر میگیرند. کاداسترو یونیکو در برزیل با سرعتنمایی رشد کرده و از هنگام شروع به کار در ۲۰۰۱ با وجود جوان بودن، به بزرگترین مجموعه تبدیل شده است. گرچه چنین گسترشی حیرتآور بوده؛ تردیدهایی درباره کیفیت پیادهسازی و دادههای کاداسترو وجود دارد. پوشش برنامههای کاربر، نمونه بدیل برای ارزیابیها، بررسی پوشش برنامههایی است که برای تعیین استحقاق به پایگاههای داده یکپارچه خانوارها متکی هستند (برنامههای کاربر). چنان ارزیابیهایی به دادههای پیمایش مستقلی درباره نمونههای صحیح از پوشش ذینفعان و غیرذینفعان نیاز دارد. در برنامههایی که پوششهای هنگفت دارند، چنین دادههایی از پیمایشهای نمونههای ملی (اوضاع زندگی خانوارها، پیمایشهای بودجه با درآمد خانوارها) استخراج میشود که شامل پرسشهای خاص درباره مجموعه مشخصی از برنامههای کاربر است. این ارزیابیها برای برنامههای کوچکتر نیاز به پیمایشهای سفارشی ویژه دارد که نمونههای مناسب از ذینفعان و غیرذینفعان را شامل شود. خوشبختانه در تمام کشورهای تحقیق فعلی به جز کاستاریکا، پیمایشهای ملی و مستقل وجود دارد که پرسشهای مشخصی درباره «برنامههای بزرگ کاربر» را پوشش داده است.
نتایج این پیمایشها نشان میدهد که پوشش حقیقی فقرا با مزایای برنامهها، بسیار کمتر از ثبتنام آنان است. شکل ۱ سهم خانوادههای فقیر مستحق (پنجک پایینی) را نشان میدهند که مزایای برنامههای انتقالی را دریافت میکنند. تشخیص استحقاق در آن برنامهها مبتنی بر اطلاعات پایگاههای ثبت خانوار است. نرخهای پوشش از ۱۶ درصد فقیرترین پنجک که دریافتکننده مزایای سالمندی در شیلی (PASIS) هستند تا ۶۰ درصد در برنامه آپورچونیداس در مکزیک را شامل میشود. پوشش ناکافی فقرا را با چند عامل میتوان توضیح داد:
سوءهدفگیری (کاهش پوشش فقرا به علت نشت به غیرفقرا). چنانکه در ادامه خواهیم گفت، تمام برنامهها قدری نشت به غیرفقرا دارند. مثلا در برزیل هرچند ۱۹ میلیون نفر از برنامه (های) بولسا فامیلیا در سالهای ۲۰۰۳-۲۰۰۲ بهرهمند شدند، تخمینهای اولیه ازPOF در آن سالها نشان میدهد که تنها نیمی از این افراد ۹/۵ (میلیون نفر) در فقیرترین پنجک جای دارند. به همین ترتیب گرچه تعداد مشابهی از مردم، کمک نقدی برنامه آیورچوئیداس در مکزیک را دریافت کردند، تنها ۵۸ درصد از آنها به فقیرترین پنجک تعلق داشتند، به این ترتیب افزایش مزایا برای خانوادههای ثروتمندتر به معنای کاهش پوشش فقرا خواهد بود.
محدودیتهای مالی با نوپا بودن برنامه. محدودیتهای مالی ظاهر برنامههای بولسا اسکولا را مقید کرده است، درباره پرداختیهای نقدی SUF در شیلی و مزایای سالمندی PASIS در آن کشور نیز واقعیت مشابهی مطرح است. برنامه بولسا اسکولا در مقیاس فدرال در برزیل نیز در هنگام گردآوری دادههای پیمایش، تنها یک سال قدمت داشت و برنامههای محلی بولسا اسکولا، دامنه محدود داشتند، حتی اگر هدفگیری کامل بود (تمام ذینفعان فقیر بودند)، برنامههای بولسا اسکولا فقط میتوانست ۵۵ درصد از فقیرترین پنجک را با توجه به محدودیتهای مالی در سال ۲۰۰۲ پوشش دهد. برنامه بولسا فامیلیا که از آن پس جای بولسا اسکولا را گرفت، پوشش رو به رشد داشته و هدف پوشش ۱۰۰ درصدی فقرا تا پایان ۲۰۰۶ را برگزیده است. محدودیتهای مالی حتی در برنامههای SUF و PASIS در شیلی شدیدتر بودند و حتی با هدفگیری کامل فقط میتوانستند به ترتیب ۳۳ و ۴۴ درصد فقرا را پوشش دهند. با این حال، آپورچونیداس در مکزیک در اصل با ظرفیت برنامهریزی شده ۲۱ میلیون ذینفع کار کرده است، آن برنامه با این پوشش و هدفگیری کامل به طور بالقوه نتوانسته است تمام خانوادههای فقیرترین پنجک را شامل شود. به این ترتیب محدودیتهای مالی نمیتواند پوشش ناکافی در برنامه آپورچوئیداس در مکزیک را توضیح دهد. الزامات پیچیده درخواست مزایا، ظاهرا محدودیتهای مالی مهمترین مانع در مسیر پوشش بهتر در ایالات متحده نیستند؛ زیرا بودجهها به قدری سخاوتمندانهاند که جمعیت ذینفعان بالقوه را پوشش دهند. سوءهدفگیری همچنین نمیتواند تمام پوشش ناکافی در ایالات متحده را توضیح دهد؛ زیرا نتایج هدفگیری در برنامههای ایالات متحده به اندازه کافی مطلوب بودهاند. با وجود بودجههای سخاوتمندانه و کوچک بودن خطاهای شمول، ایالات متحده همچنین خطاهای بیسابقه حذف را در برنامه اصلی پرداخت نقدی خود (TANF) به ثبت رسانده است. از کل افراد مستحق دریافت TANF فقط نیمی از ایشان در برنامه مشارکت کردند.
این نرخ مشارکت کمترین حد نصاب در طول چند دهه است. دادههای پیمایش خانوارها نشان میدهد که برخی خانوادهها به دلیل کوچک بودن مزایای بالقوه که بر حسب درآمد درجهبندی میشود (۴۳ درصد)، مزایا را درخواست نمیکنند و آن را جبرانکننده فرصت و هزینههای جرو بحث برای درخواست نمیدانند، با این حال، گروه بزرگی از مستحق بالقوهای که ثبتنام نکردهاند (۵۷ درصد) میتوانستند مشمول دریافت مزایای متوسط (۳۷ درصد) یا بزرگ (۲۰ درصد) قرار گیرند، کاهش پروندههای درخواست مزایا در سالهای اخیر نگرانکننده است؛ زیرا چنین کاهشی متناسب با افزایش فقر خواهد بود. چند عامل میتواند ذینفعان بالقوه را از تقاضای مزایا منصرف سازد: فرآیند پیچیده حاکم بر درخواست مزایا، الزامات شغلی برای ذینفعان TAN و محدودیتهای مشارکت مهاجران به این ترتیب اهمیت بالقوه توازن در سامانههای هدفگیری خانوار معلوم میشود: توازن بین تصمیمهای استحقاق دقیق به منظور کاهش نشت به غیرفقرا و بازداشتن فقرا از درخواست مزایا.
کمینهسازی نشت به غیرفقرا
در پایگاههای یکپارچه ثبت خانوارها معمول است که خانوارهای فقیر نیز در پایگاه دادهها وارد شوند. این اتفاق به دلیل دشواریهای ارزیابی وضعیت رفاهی خانوادهها بدون مصاحبه و گردآوری دادههای ایشان رخ میدهد. با این حال، یکی از اهداف برنامههای اجتماعی هدفگیری شده، کاستن از نشـت بـه غیرفقـرا است، بـه طوری که مزایای بیشتری برای پوشش فقرا در دسترس قرار گیرد (خواه بـا مزایای بزرگتر، خواه بـا افزایش تعداد فقرای پوشش داده شده).
چند شاخص عملیاتی برای ارزیابی دقت هدفگیری پایگاههای ثبت داده و «برنامههای کاربر» آنها وجود دارد. این شاخصها را به طور کلی میتوان با استفاده از دادههای پیمایشهای مستقل خانوار تخمین زد که شامل پرسشهای خاص درباره «دریافت مزایا از سایر برنامهها» هستند. تحلیل این شاخصها نشان میدهد برنامههایی که از پایگاه یکپارچه دادههای خانوار در این مقاله استفاده کردند، به نتایج مختلف در هدفگیری رسیدهاند. تفاوت در نتایج عمدتا نشانه عوامل بیشمار در طراحی و پیادهسازی است که به سامانههای هدفگیری خانوار مربوطاند و از این قرارند: فرآیندهای گردآوری داده، سنجش سامانههای یکپارچه، انواع سازوکارهای پیادهسازی ارزیابی خانوار، ترتیبات نهادی (شامل درجه تمرکززدایی) و ابزارهای پایش و مهارتقلب.
دقت در هدفگیری در مقایسه با شواهد بینالمللی، شاخص بدیلی را برای دقت هدفگیری نشان میدهد که در تحقیقات بینالمللی درباره نتایج هدفگیری استفاده شده است. این شاخص براساس مقایسه عملکرد واقعی با نتیجهای معیار ساخته شده است، یعنی نتیجهای که با هدفگیری خنثی (غیرپیشرو یا غیرپسرو) حاصل میشود. یکی از نتایج هدفگیری خنثی همان است که هر پنجک ۲۰ درصد بودجه کمکهای انتقالی یا ۲۰ درصد ذینفعان برنامه را به خود اختصاص میدهد. این نتایج خنثی میتواند برخاسته از تخصیص تصادفی مزایا بین جمعیت (پرتاب هلیکوپتری یکسان) یا مداخله فراگیری باشد که تمام افراد در آن مزایای یکسان دریافت میکنند. شاخص CGH از تقسیم کردن نتیجه واقعی بر نتیجه خنثی به دست میآید. مثلا اگر دو پنجک فقیر (۴۰ درصد پایینی جامعه) معادل ۶۰ درصد مزایا را دریافت کنند، شاخص CGH با تقسیم کردن ۶۰ بر۴۰ یعنی ۵/۱ به دست میآید و نشان میدهد که گروه هدف (اعضای دو پنجک پایینی) ۵۰ درصد بیش از حالتی دریافت کردهاند که مداخله فراگیریا تخصیص با روش پرتاب هلیکوپتری و یکسان رخ میداد. وقتی شاخص بزرگتر از واحد باشد، هدفگیری پیشرو را نشان میدهد، مقادیر کمتر از واحد نتیجه پس رونده، و عدد یک هم هدفگیری خنثی را نشان میدهد.
محاسبه شاخص CGH ما را قادر میکند تا برنامههای کاربر و پایگاههای داده یکپارچه خانوار را در این تحقیق در مختصاتهای بزرگتر و بینالمللی وارد کنیم و به این ترتیب بتوانیم درباره دقت هدفگیری آنها قضاوت کنیم. بررسیها نشان میدهد بیشتر سامانههای هدفگیری خانوار در این تحقیق نتایج هدفگیری نسبت چشمگیری داشتند. برنامههای سه کشور ایالات متحده (شیلی و مکزیک) نمرهای بالاتر از میانه نمره ۱۰ برنامه بینالمللی در تحقیق CGH را کسب کردهاند. دو کشور دیگر نیز که دادههای آنها موجود است (برزیل و کلمبیا)، برنامههایی داشتهاند که از پایگاه دادههای یکپارچه خانوار استفاده کرده و نمرات آنها بیش از میانه تحقیق CGH بینالمللی بوده است.
چه عواملی این نتایج را به بار آوردهاند؟ نمونه ما به قدر کافی بزرگ نیست که روابط علت و معلولی درباره اثرگذاری عوامل مدنظر را نشان دهد. با این حال، الگوهای مشخصی به این شرح به نظر میرسد: نتایج براساس سازوکار ارزیابی خانوار: آزمون وسع تاییدشده(VMT)، معیار طلایی در ارزیابی خانوار است. با این حال، جالب است که آزمون وسع کمکی (PMT) چنان نتایجی را به طور تقریبی به بار آورد (هرچند تفاوت در میان سامانههایPMT زیاد است).
دقت اندازهگیری در آزمون وسع تایید نشده (مثلا در کاداسترو یونیکو و نیز بولسا اسکولا در برزیل) چندان زیاد نبود، ولی نتایج در کمال تعجب چشمگیر و بزرگتر از میانه تحقیق بینالمللی CGH بودند. به طور مشخص:
آزمون وسع تایید شده (VMT)
سامانه آزمون وسع تایید شده در ایالات متحده، نتایج بسیار دقیق در هدفگیریها به دست آورده است. برنامه تمبر غذا در آن کشور بیشترین نمره را در نمونه بینالمللی به دست آورده و معیار طلایی هدفگیری است. هدفگیری با استفاده از VIN موجب شد دریافتی خانوارهای فقیرترین پنجک، چهار برابر میزانی باشد که در هدفگیری خنثی یا فراگیر به دست میآمد. دقت هدفگیری برنامه پرداختهای نقدی TANF در ایالات متحده نیز چشمگیر است، ولی نشتهای آن برنامه قدری بیشتر از برنامه تصیر غذا بوده است. تفاوت نتایج در آن دو برنامه (که تصمیمگیری درباره استحقاق در آنها به طور کلی مبتنی بر پایگاههای یکپارچه یکسان و مبتنی بر درخواست در مقیاس محلی بوده است)، میتواند ناشی از تفاوت در تاکید بر هدفگیری در آن دو برنامه باشد. دولت فدرال برخلاف برنامه تمبر غذا که دقت در هدفگیری را شاخص عملکردی مهمی میداند (و سامانههای بررسی کیفی جدی را برای پایش در این زمینه مستقر کرده است)، حتی معیارهای ملی استحقاق برای TANF تعیین نکرده است و معیارها در ایالتها و گاهی در شهرداریهای مختلف با هم فرق دارند. به این ترتیب سیمای استحقاق در این دو برنامه متفاوت است.
آزمون وسع کمکی (PMT)
PMT میتواند نتایج مطلوب به بار بیاورد که البته تفاوتهای عمده در دقت هدفگیری برنامهها وجود دارد. در واقع دقت هدفگیری در برنامه پرداخت انتقالی SUF در شیلی- که استحقاق را مبتنی بر PMT در Fisha CAS قرار میدهد- بیشتر از روش VMT در پرداختهای نقدی TANT در ایالات متحده است و تقریبا به همان اندازه هدفگیری VMT در برنامه تمبر غذا در ایالات متحده، معیار طلایی محسوب میشود. هدفگیری در مزایای سالمندی PASIS در شیلی قدری ضعیفتر است (هرچند همچنان چشمگیر و بهتر از میانه ۱۰ برنامه تحقیق بینالمللی CGH است). آن ضعف احتمالا به اضافه شدن عوامل دیگر از قبیل سن در تصمیمگیریهای استحقاق مربوط میشود. برنامه آپورچونیداس در مکزیک نیز که ازTMT برای تصمیمگیری درباره استحقاق استفاده میکند، نتایج بسیار چشمگیری پدید آورده و دریافتی فقیرترین پنجک تقریبا سه برابر دریافتی در حالت مداخله فراگیر با تخصیص تصادفی پرتاب هلیکوپتری بوده است. برنامه مبتنی بر PMT در کلمبیا(SHIR) دقت هدفگیریاش کمتر است و این تفاوتها احتمالا ناشی از سایر عوامل پیادهسازی است. مهم است که بگوییم تمام سامانههای مبتنی بر PMT که در این تحقیق هستند، از آزمونهای جغرافیایی نیز برای کمک به اولویتبندی نواحی ثبت شده استفاده کردهاند.
آزمون وسع تایید نشده(UMT)
گرچه سامانه LIMIT در برنامه بولسا اسکولا در برزیل به اندازه VMT و PMT خوب عمل نکرده است، با این همه، از لحاظ دقت هدفگیری به نتایج چشمگیری انجامیده است، در واقع فقیرترین پنجک نزدیک به دو برابر مزایا را در مجموعه کاداسترو (UMT) نسبت به حالت مداخله فراگیر با تخصیم به روش پرتاب هلیکوپتری دریافت کرده است. محتمل به نظر میرسد که این دقت علاوه بر آزمونهای وسع تایید نشده به خاطر درجات مختلف هدفگیری جغرافیایی باشد که در دو برنامه در مقیاس فدرال عرضه شده است.
نخست، برنامه فدرالی بولسا اسکولا که در شمال شرقی کشور با بیشترین پوشش شروع شد (در جاهایی که نرخهای فقر بیشترین بود) و البته قدری نیز هدفگیری جغرافیایی در مقیان علی در کنار آن به کار رفت. دوم، چنانکه گفتیم ثبتنام در بولا کولا در مقیاس قنترل و محلی عمدتا غیرمتمرکز و مطابق با اطلاعات پایگاههای جامع دادههای محلی SIBES و کاداسترو یونیکو بود که بیشتر آنها در کاداسترو پونیکو ادغام شدند. برخی شهرداریها استفاده از ابزارهای جغرافیایی از قبیل نقشههای محلی فقر و آسیبپذیری را به منظور تعیین مکان فقرا و ثبت شدن آنان در پایگاههای داده یکپارچه خانوار گزارش کردند، به این ترتیب نتایج نسبتا حیرتآور هدفگیری در نظام UMT در برزیل را همچنین میتوان ناشی از قدری هدفگیری جغرافیایی در آن نظام دانست.
نتایج براساس فرآیند گردآوری دادهها: خودگزینشی از طریق درخواست؟ گرچه نمونه ما به قدری بزرگ نیست که نتایج آماری معنادار پدید بیاورد، بهترین دستاوردها در میان برنامهها و سامانههای بررسی شده، به ایالات متحده و شیلی مربوط میشد که هر دو برای گردآوری دادههای پایگاههای داده یکپارچه خانوار، از فرآیند ثبتنام براساس درخواست استفاده کردهاند. منطقی به نظر میرسد که این فرآیند ثبتنام بر اساس درخواست، موجب کنار رفتن درصدی از خانوارهای غیرفقیر شود که مایل به درخواست مزایا هستند، به این ترتیب قدری خودگزینشی در فرآیند کارها وارد شده است. کشورهایی که روشهای امداد مبتنی بر پیمایش را استفاده میکنند اتمام خانوارها در یک ناحیه را به ثبت میرسانند، دقت هدفگیری کمتری دارند که تا اندازهای ناشی از ثبت شدن تعداد فراوانی از خانوارهای در نهایت غیرمستحق است. نتایج برحسب ترتیبات نهادی، فقدان الگو: هیچ الگوی مشخصی از لحاظ ترتیبات نهادی در میان نتایج هدفگیری در نمونه ما وجود ندارد، در واقع دو کشوری که در دو انتهای طیف قرار دارند (ایالات متحده با بهترین و کلمبیا با بدترین نتایج) هردو کشورهایی با بیشترین میزان عدم تمرکز در این نمونهاند. محتمل است که سازوکارهای مطلوب در زمینه پایش و نظارت بر پیادهسازی غیرمتمرکز که در ایالات متحده به کار رفته است، تفاوت مهم در کاهش تقلب و تشتت ایجاد کرده باشد. در کلمبیا که آن سوی طیف قرار دارد پیادهسازی غیرمتمرکز، با پایش و نظارت جدی همراه نشده است و همین موضوع تا اندازهای عملکرد نسبتا ضعیفتر در آن کشور را توضیح میدهد.
کارآیی هزینهای
اصل دیگر برای قضاوت درباره توفیق سامانههای هدفگیری خانوار، میزان کارآیی هزینهای در برنامههاست، مهم است که بدانیم برخی هزینهها در عمل سرمایهگذاریاند؛ زیرا منجر به بهبود کیفیت پیادهسازی او در نتیجه بهبود شفافیت و نتایج هدفگیری میشوند.
گردآوری دادههای تطبیقی هزینهها در کشورها و سامانهها اصلا چالش کوچکی نیست. با این حال، در مطالعات موردی تلاشهایی به منظور گردآوری معیارهای مشابه برای هزینههای پایگاههای یکپارچه دادهها انجام شده است که بر هزینههای مصاحبه متمرکز بوده است به جز هزینههای تجهیزات و سامانههای اطلاعات، برخی الگوها را میتوان از این تحلیلها استخراج کرد.
هزینهها بر حسب نوع سازوکار هدفگیری: هزینههای میانگین در هر مصاحبه به شدت به نوع سازوکار ارزیابی خانوار بستگی دارد: هزینههای ایالات متحده VMT در آزمون وسع تایید شده به شدت زیاد است و به طور میانگین به ۸۴ دلار در هر مصاحبه میرسد، زمان مصاحبه به ازای هر متقاضی در بازدیدهای مختلف در مجموع به پنج ساعت میرسد. با تعدیل کردن این هزینهها بر حسب قیمتهای واحد در آمریکای لاتین (به ویژه میانگین دستمزدهای کارکنان بخش عمومی، هزینه تخمینی ۲۵ دلار) تعدیل شده و به ازای همان زمان برای مصاحبهها در آن کشورها به دست میآید. این هزینه همچنان بسیار بیش از متوسط هزینههای PMT یا LIMIT در آمریکای لاتین است. در واقع متوسط هزینههای مصاحبه به ازای هر آزمون وسع کمکی (PMT) در آمریکای لاتین از ۳/۲ دلار در کلمبیا تا ۸/۴ دلار در شیلی متغیر است، هزینههای PMIT به صورت سهمی از مزایای هدفگیری شده برای فقرا (در شیلی، کلمبیا کاستاریکا و مکزیک) بسیار اندک است (۵/۰ تا ۳/۱ درصد). این سهمها از کل مزایا خیلی کمتر از سهمهای سایر هزینهها مثلا هزینههای انتقال الکترونیکی در برنامههای اجتماعی است.
به نظر میرسد تنوع فراوان در میان سامانههای PMT در کشورهای مختلف وجود دارد. چند عامل میتواند این تنوع را توضیح دهد: تنوع بین کشوری در هزینههای دستمزدها نوع مصاحبهکنندهها (مثلا مصاحبهکنندهای کارکشته از میان مددکاران حقوقبگیر شهرداری در شیلی در مقایسه با فارغالتحصیلان دبیرستانی آموزش دیده در کلمبیا که روزسردند)، پراکندگی و دورافتادگی جمعیتهای مصاحبه شونده. همچنین متوسط هزینهها برای مزایای مختلف باید با در نظر گرفتن متفاوت بودن روزهای تایید اعتبار تعیین شود. اطلاعات پایگاههای داده در شیلی پس از دو سال منقضی میشود و باید دوباره گواهی شود، در حالی که در سایر کشورها دورهها سه سال است. زمان سپری شده برای هر مصاحبه در کشورهای PMIT کاملا مشابه و بین ۱۵ تا ۲۰ دقیقه به ازای هر مصاحبه است.
هزینههای آزمون وسع تایید نشده (IMT)
این هزینهها در برزیل مشابه با میانگینهایPMT در سایر کشورهای آمریکای لاتین و به ازای هر مصاحبه، بسیار ارزانتر از UMT در ایالات متحدهاند. هزینهها برحسب روش گردآوری دادهها، هزینههای مصاحبه به شدت به روش گردآوری دادهها (برحسب تقاضای مبتنی بر پیمایش جامع) و نیز ناحیه جغرافیایی شهری در مقایسه با روستایی بستگی دارند.
پیمایش جامع براساس تقاضا
وقتی پای بازدید از خانهها در میان باشد، پیمایش جامع (سرشماری) ارزانتر از ثبتنام براساس تقاضاست، زیرا در بازدید از خانهها صرفههای مقیاس وجود دارد. در روش پیمایش جامع که قبلا توصیف کردیم، هزینههای مصاحبه برای نهادهای عمومی به طور میانگین ۲/۴ دلار به ازای هر بازدید از خانهها متوسط شهری و روستایی است. این هزینه را باید با میانگین ۳/۶ دلار به ازای هر بازدید در روش ثبتنام براساس تقاضا مقایسه کرد، با این حال، چنان که قبلا گفتیم، احتمال دارد کل هزینههای ثبتنام براساس تقاضا و نه میانگین هزینه هر مصاحبه از هزینههای روش پیمایش جامع (سرشماری ارزانتر شود) حداقل در نواحی همگن از لحاظ فقر. علت این امر، صرفهجویی در هزینهها به علت مصاحبه کردن با تعداد کمتری از خانوارهای بالقوه مستحق است که خودشان به دلیل هزینههای زمان، تصمیم میگیرند که در برنامهها ثبتنام نشوند.
شهری در مقایسه با روستایی: بازدید از خانههای شهری در هر روش ارزانتر از نواحی روستایی تمام میشود که ناشی از هزینههای بیشتر در سفر به نواحی دورافتاده روستایی است.
بازدید از خانهها در مقایسه با مصاحبه در دفترهای رفاهی: گرچه دادههای تطبیقی درباره بازدید در دفترهای رفاهی موجود نیست، احتمال دارد که هزینههای مصاحبه در دفترهای رفاهی بسیار کمتر باشد ( درباره موسسات دولتی واقعه چنین است، با این حال، هزینههای مبادله برای متقاضیان در صورت مراجعه به دفترهای رفاهی، بیشتر از بازدید در منزل است، زیرا ایشان باید برای سفر به دفترهای رفاهی وقت صرف کنند. احتمال دارد که اینگونه هزینههای مبادله موجب تصمیم اشخاص به ثبتنام نکردن شود که شاید خانوارهای ثروتمند را منصرف و صرفا افراد بسیار فقیر را از مزایا محروم کند. وقتی پای هزینههای پیادهسازی و مصاحبه به میان میآید، موضوع مهم از این قرار است که چه کسی این هزینهها را میپردازد؟ در پاسخ به این پرسش باید دو تصاویر مهم را در نظر گرفت: الف- بین هزینههای عمومی و خصوصی و ب- در مجموعه هزینههای عمومی، بین ترتیبات اجرایی متمرکز و غیرمتمرکز.
هزینههای خصوصی مشارکت
علاوه بر هزینههایی که به طور رسمی ثبت شدهاند و نهادهای عمومی فدرال یا محلی آنها را پرداخت کردهاند، هزینههای خصوصی (از جیب خانوارها) نیز وجود دارند که در فرآیند ثبت خانوارها در پایگاههای یکپارچه داده مصرف میشوند. وقت صرف شده و هزینههای مالی رفت و آمد به دفترهای رفاهی محلی (در ثبتنام براساس تقاضا)، وقت صرف شده برای مصاحبهها و وقت صرف شده برای گردآوری مستندات و تایید دادهها و (VMT) که گاهی هزینه مالی نیز هست، زیرا نهادهای مسوول باید برای آمادهسازی و پردازش دادهها هزینه کنند.
دستمزدها یا درآمدهای بالقوه از دست رفته
اقداماتی که میتواند به کاهش این هزینههای خصوصی مشارکت کمک کند، از این قرار است: الف- تاسیس مرکز رفاهی در نواحی مسکونی که بیشترین مردم فقیر را در خود جای دادند؛ ب- راهاندازی دفترهای تک مرحلهای که مردم بتوانند چندین مزیت و خدمت را با یک بار مراجعه درخواستکننده و ج- حذف کردن هزینههای فرآیند مستندسازی و دوبارهکاریها، رویکرد مبتنی بر پیمایش نیز هزینههای خصوصی مشارکت را کم میکند.
پیادهسازی متمرکز در مقایسه با غیرمتمرکز
تامین مالی هزینههای اجرایی، وقتی دستگاههای فدرال دادهها را گردآوری میکنند (مثلا در مکزیک)، این هزینههای پیادهسازی، ثبت شده و از محل منابع مرکزی تامین میشود ولی در ترتیبات اجرایی غیرمتمرکز چنین نیست. در آن دسته از کشورهای آمریکای لاتین که پیادهسازی غیرمتمرکز دارند (برزیل، شیلی و کلمبیا). دولتهای فدرال هنوز روی پرداخت با تامین مالی مشترک برای هزینههای اجرایی شهرداریها را شروع نکردهاند، این هزینهها ممکن است چشمگیر باشند و این موضوع محل مناقشه بین شهرداریهای برزیل بوده است که ادعا میکنند اگر قرار است بابت پیادهسازی صحیح پایگاههای دادههای فدرال پاسخگو باشند، باید انگیزههای مالی (و گاهی کمک فنی) داشته باشند.
کوتاهی در فراهم کردن انگیزههای تامین مالی شرکت (کمک فنی) به شهرداریها میتواند به پیادهسازی نامنظم و نامطلوب برنامهها در مقیاس شهرداریها و نیز در آن دسته از پایگاههای داده منجر شود که روزآمد نیستند (زیرا شهرداریها انگیزه اندکی برای روزآمدسازی دادهها دارند). دولت فدرال در ایالات متحده همواره انگیزههای مالی برای ایالتها و شهرداریها فراهم کرده است تا برنامههای چتر حمایتی (پایگاههای یکپارچه داده آنها) را اجرا کنند، این انگیزهها از طریق اهدای کمکهای یکباره (برایTANF ) با مشارکت در هزینهها (پرداخت ۵۰ درصد هزینههای اجرایی تمبر غذا) انجام شده است.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد