2 - 02 - 2020
از «بیغِراری» تا «شام آخر»
گروه فرهنگ و هنر- نگارخانهها و گالریهای تهران با برگزاری نمایشگاههای هنری در روزهای میانی بهمن ماه میزبان علاقهمندان به هنرهای تجسمی هستند؛ گالریهایی که سعی میکنند این روزهای زمستانی و سرد دنیای هنر را با رنگهای خود گرم نگه دارند و پذیرای کسانی باشند که هنر مستقل را دنبال میکنند.
مستور و پدیدار- گالری آران
گوناگونی لایهها و پدیداری و شفافیتشان در آثار المیرا میرمیران مشهود هستند. تمامی این لایهها در هم تنیده و متصل به هم هستند. هر اتفاقی که در یک لایه پدیدار میشود بر لایه دیگر تاثیر میگذارد و در تعامل با یکدیگر نشانههایی از دید و فراست هنرمند را آشکار میکنند. اشکال ارگانیک به نظر میآیند که بریدههایی نامنظم و غیرعمدی از کاغذ و پارچه باشند ولی این تصویرهای متوازن نهایی اصلا تصادفی نیستند. تمامی این لایهها باز شده و در کنار هم چیده میشوند تا به ثبات و تعادل برسند تا جوابی باشند به آشوب و هرج و مرج روزمره زندگی ما ایرانیان.
مسیرهای ادواری و خطوط متناوب و با عمل محصور کردن در جعبههای شیشهای، سیالهای از افکار و احساسات هنرمند که نتیجه عکسالعمل و پردازش ذهنی او هستند، ظاهر میشود.
هنرمند دریافت و جذب میکند و در روندی که در التقاط عناصر فیزیکی با عکسالعملها و تمایلات شخصی هنرمند شکل میگیرد، آنچه گردآوری شده مشهود میشود. واکنشها و عکسالعملها در هم تنیده میشوند تا خرد و فراست و آنچه در عمق زندگی اصیل و ارزشمند است به نمایش گذاشته شود.
در این لایهنگاری زندگی روزمره در ابرشهری مثل تهران، تزلزل و ناپایداری به مسیرهای دلخواه هنرمند سوق داده میشوند که در نهایت پیشنهادی برای توازن و خردورزی باشند. شهود و تاثیر ضمیر باطنی، جنبههای نمایان دیگری از ادراک هنرمند هستند.
تجمع ظاهرا بیزحمت و بیدغدغه تمامی این عناصر فیزیکی و ذهنی تاکیدی است بر اتصال همه چیز. در کنه این آثار جستوجو برای بهترینهای زندگی، تلاش بدون وقفه برای یافتن آنچه مهم است و در نهایت برای زیستن به گونهای که بهتر از آنچه هستیم باشیم، است.
هنرمند مینویسد:
لایهای میسازم… وجودی برای خودش… لایهای بیرون میآورم… وجود دیگری میسازم
لایهای دیگر در کنار آنها… برای آشکار کردن… برای پنهان کردن….
میسازم تا حرکت کنم…
چیزها – تالار این/جا
زمان با سرعت آنچنانیاش مجال دیدن را از ما گرفته؛ همگی هر روز به جعبه کوچک جادویی خیره میشویم و با سرعت هزاران عکس را بدون کمترین تاملی از جلوی چشممان رد میکنیم، غافل از آنکه در همان لحظه چه چیزهایی از گوشه چشم ما میگذرد و ما بیخبر از آنچه حقیقت است، مسحور غیرآنیم. هر چیزی که در پیرامون ما قرار دارد از کوچکترین شیء تا بزرگترین آنها، روایتگری هستند خاموش از زندگیها و خاطراتی که روزی بر آنها گذشته. وقتی آدمی برای زندگی از جایی به جای دیگر نقل مکان میکند، کمکم معنای خانه را از یاد میبرد. پس برای یادآوری آن، چیزهای کوچکی را با خود حمل میکند تا یادی از خانه را با خود داشته باشد؛ عموما اشیای کوچکی که حاوی خاطرات بزرگ هستند و برای داشتن تمام آن حسهای خوب کافی است با دقت آنها را دید.
همچون عروسکهایی که در گوشهای از انباری خانه همه ما و زیر گرد و خاکی که زمان بر آنها نشانده، یادآوری هستند از خاطراتی معصومانه.
این مجموعه طبیعت بیجان متشکل از سادهترین اشیا هستند که برای من، و شاید برای دیگران، داستانهایی برای شنیدن دارند.
شام آخر – گالری سیحون
عصر مدرن امروز با تمام پیشرفتی که در زمینههای مختلف سپری کرده هنوز پاسخی به تنهایی انسانها و تنها ماندن آنها ندارد، یکی از دلایل اصلی موضوع برداشت انسانها از همدیگر است، تضادی که از موقعیت پیش از او و پس از او دارند.
این مانند همان رمزی است که سعی در پنهان کردن فاجعه دارد.
زنان سولماز که در گذشته سرشار از ملول شادکامی بودند، امروز خود را در یک قاب سرد و رهاشدگی از ناچاری تنها ماندن، خود را جستوجو میکنند؛ جستوجوی روزگار سپری شده در لحظههای بعد از او و دوباره نژند از رسیدن دیگر.
در آخر سخن اوست که تنها میماند، ساکت و تنها. نگران از آنکه چه چیزی اتفاق افتاده و به وقوع خواهد پیوست. این زنان در حالی که نگاهشان به هیچ و تهی سرد شده هنوز امید دارند، امید تنها موقعیتی است که به آن ملول نیستند و در این میان تنها وفاداری را بزرگترین پشتیبان امیدشان دارند. سایههای بلند در پس نگاه تنهاییشان نشان از قدرت پنهان زنان تنها و ساکت را روایت میکند.
نقاشیهای داوود زندیان- گالری ایرانشهر
در نقاشیهای داوود زندیان هر خاطرهای همچون یک مقبره عمل میکند. در هر مقبره انبوهی از تصاویر در هم تنیدهاند. این تصاویر با بازگشت به گذشته و ستایش قطعاتی از آن پذیرش مرگ، فقدان و «زمان از دسترفته» را به تعویق میاندازند. گذشته همچون یک کل منسجم نمودار نمیشود، بلکه در قطعات، گسستها و اشیا خودش را آشکار میکند. گذشته همچون روحی سرگردان نیست که گاهی در اینجا یا آنجا باشد. گذشته بخشی از حافظه اشیاست. اهمیت اشیا در نقاشیهای زندیان به خاطر همین تاکید بر گذشته است. اشیا تجسم روح گذشته و بخشی از آن است. آنها کارکردی دوگانه دارند: از طرفی زنده بودن گذشته را تضمین میکنند و از طرف دیگر شاهدی برای از میان رفتن و مرگ مضاعف گذشتهاند. کیفیت نوستالژیک اشیا به این سویه دوگانه آنها اشاره دارد. زندیان در بسیاری از آثارش با توسل به نوستالژی و ترسیم امور متعلق به گذشته، خودش را به ظاهر از بار خاطراتش خلاص میکند و برای این خلاصی از مولفههای تکرارشونده نظیر دوربین بهره میگیرد تا نشان دهد همان مولفههای قبلی همواره در صورتهای جدیدی تکرار میشوند. اساسا این میل به یادآوری پاسخی به بخشی از اضطرابهای وجودی است و نقشی پالایشگر دارد. این شگرد غالب در آثار زندیان با کتابخانههای او دستخوش تغییر میشود و در آنها با رهیافت دیگری از جانب نقاش مواجهایم. او با بازنمایی کتابها و کتابخانهها، برخلاف نقاشیهای قبلیاش به دنبال برونریزی خاطرات نیست، بلکه در آنها درصدد پنهان کردن گذشته است. بهتر است بگوییم که آنها را در این کتابها مدفون میسازد. کتابخانهها دفتر خاطرات نقاش هستند که گذشته را از خواننده یا بیننده پنهان کرده است.
بیغِراری- نگارخانه والی
غِراره یا به تلفظ سیستانی غَرانه وام واژهای است که از زبان آرامی به عربی و سپس به فارسی راه یافته. غراره در متون کهن به جوال و چنتهای اشاره دارد که با غِرار میدوزند.
اصطلاح بیغِراری ترکیبی کنایی است که معنایش در بازگشایی مفهوم بیقراری و در فهم مفهوم ورزی آثارم آشکار میشود.
به باورم، هستی چون رشتهای است ناگسسته از لحظهها که از پیش جسمم، از پیش وجودم، گذر میکند. هر لحظه همچون غراری بر آرام جان و تاریخم فرو میرود و بیقرارترم میسازد. هرچه من بیقرارتر، شورم برای قرار فزونتر. هر روز، داستانم غرار است و عطش قرار: آفتاب که بر یوم طالع شد، جهان برون هم غرار از پی غرار، حلقه از پی حلقه، سر گذشتم ترتیب میبیند، درست چون حلقههای سن درخت.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد